چرا موفقیت آترینا فرحمند را باید ستود، نه سنگسار کرد؟

در فضایی که باید موجی از تحسین و کنجکاوی برای کشف راز موفقیت نخبه جدید کشورمان را در بر می گرفت، با صحنه ای آشنا و همزمان غم انگیز روبه رو شده ایم؛
سونامی هتاکی، تهمت و قضاوت های شتابزده. آترینا فرحمند، دارنده رتبه اول کنکور تجربی، به جرمِ «تفریح» و «سفر» در سال کنکور، در دادگاه آشفته و پر هرج و مرج فضای مجازی محکوم شده است. گناه او؟ دو عکس از سفر خانوادگی به مسکو و پاریس در صفحه شخصی اینستاگرام خود. این عکس ها برای عده ای که عادت دارند «چهارچنگولی» روی کتاب های درسی خیمه زدهاند، نه نشانه ای از تعادل و مدیریت زمان، که مدرکی برای «رانت» و «بی عدالتی» بوده است. این واکنش، بیش از آن که درباره آترینا باشد، آیین های تمام نما از بیماری «قضاوت گرایی» و «عصبانیت ساختاری» جامعه ما محسوب می شود.
به نظر میرسد در ناخودآگاه جمعی ما، موفقیت اصیل تنها در سایه رنجی طاقت فرسا و محرومیتی کامل معنا می یابد. تصویر پذیرفته شده یک «داوطلب موفق در کنکور» آدم ژولیدهای است که چشم برهم زدنی، از کتاب هایش جدا نمی شود، در حبابی از اضطرار زندگی می کند و تمام لذت های جوانی را قربانی تنها یک هدف کرده است. هرگونه انحراف از این چهره اسطورهای، خیانت به این «کیش رنج» تلقی می شود. اما آیا واقعاً این الگو، سالم ترین، کارآمدترین و انسانی ترین راه برای رسیدن به دانشگاه است؟ روانشناسی مدرن و علوم آموزشی به ما می گویند: یک نه مطلق!
مطالعات متعدد نشان داده اند که «فعالیت های جانبی» و «تفریح هدفمند» نه تنها مانع موفقیت نیستند، بلکه ضرورتی انکارناپذیر برای آن هستند. مغز انسان مانند یک عضله است و برای بازدهی حداکثری نیاز به زمان های استراحت و بازیابی دارد. مطالعه پیوسته و بی وقفه منجر به فرسودگی و کاهش شدید بازدهی یادگیری می شود. سفر، ورزش، موسیقی و معاشرت، با کاهش هورمون های استرس مانند کورتیزول و افزایش ترشح اندورفین و دوپامین، ذهن را برای یادگیری عمیقتر و خلاقانه تر آماده می کنند. آترینا فرحمند، با عملی کردن این اصل ساده اما هوشمندانه، نه تنها اشتباه نکرده که باید به عنوان الگویی برای هزاران داوطلب کنکور مورد مطالعه قرار گیرد. او ثابت کرد که میتوان هم انسان بود، هم دانش آموز.
اما فوران این حجم از خشم، ریشه در مسالهای عمیقتر از یک باور نادرست آموزشی دارد. مدتهاست فضای مجازی به میدانی تبدیل شده که در آن، هر کاربر حق خود میداند تا با اطلاعاتی ناقص و بر اساس پیش فرضهای ذهنی خود، در نقش قاضی، ژوری و جلاد ظاهر شود. این «قضاوت شتابزده» محصول یک «عصبانیت ساختاری» است؛ خشم انباشته شده از نابرابری ها، احساس بی عدالتی و تلاش برای یافتن یک مقصر ساده و ملموس برای مسائل پیچیده اجتماعی.
متأسفانه به جای آنکه این خشم، به سمت ریشه ها و ساختارهای ناکارآمد هدایت شود، اتفاقا متوجه فردی میشود که به موفقیت دست یافته است. موفقیت او، برای بسیاری، نه یک لحظه الهام بخش، که یک توهین به حساب می آید! زیرا نظام آموزش را ناعادلانه می بینند و هر موفقیتی را نیز ناشی از همان بی عدالتی می پندارند.
این جاست که یک داستان زیبا و سرشار از موفقیت، بدونه یچ سند و مدرکی، به سرعت به افسانه «رانت» و «پارتیبازی» بدل می شود. تنها برای آنکه با جهانبینی خشمگین کاربر همخوانی داشته باشد.
واقعیت آن است که مسیر آترینا فرحمند، مسیری است که باید به داوطلبان آینده آموخته شود: مسیر «تعادل». اینکه مطالعه متمرکز و عمیق باید با اوقاتی برای تجدید قوا همراه باشد. اینکه سلامت روان یک داوطلب کنکور، به اندازه خود کنکور و دانش او اهمیت دارد. اینکه دنیای بیرون از کتاب، منبع مهمی از الهام و انگیزه است. در حالیکه وقتی به آنها میآموزیم که برای موفقیت، باید خود و انسانیتشان را قربانی کنند، بزرگترین ضربه را به یک نسل وارد میسازیم.
در نهایت، به جای انتشار زهر و تهمت، باید پرسید: راز مدیریت زمان او چه بوده است؟ چگونه اضطراب خود را کنترل میکرد؟ و چه عادت های مطالعاتی داشت؟ اینها پرسشهای سازندهای هستند که میتوانند راهگشا باشند. تنها نتیجه سنگسار مجازی یک نخبه، ترویج فرهنگ حسرت و خشم است که هیچ بازنده بزرگی در آن حضور ندارد، جز جامعه ما که عادت کرده است به جای تحسین موفقیت، بنیان آن را به باد انتقادهای بی اساس بگیرد. شاید دیگر وقت آن رسیده که به جای قضاوت زندگی دیگران، کمی در روش ها و دیدگاه های خود بازاندیشی کنیم. موفقیت آترینا فرحمند را باید فرصتی برای یادگیری دانست، نه زمینهای برای تسویه حسابهای شخصی با جهان. او درس بزرگی به ما داد: می شود اول شد، بدون آن که حقایق و نیازهای انسانی را به دست فراموشی سپرد.
کد خبر 2111106