چپ پس از چپ!
وقتی سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد 1376 پیروز انتخابات شد و بحث برنامه های اصلاحی به میان آمد، بسیاری تلاش کردند او را در کنار میخائیل گورباچف و اصلاحات او را با گلاسنوست و پروستریکای در یک میزان بگذارند و در نتیجه سرنوشت محتوم سقوط را برای اصلاحات مدنظر چپگرایان اسلامی ایران در نظر بگیرند؛ تحلیلی که در برخی رسانه های خارجی مطرح شد و مقام رهبری همان زمان به صراحت آن را رد کردند و با برشمردن...
اما فارغ از این مقایسه، چپگرایان اسلامی در ایران همچون همه نیروهای چپ، از سقوط اتحاد جماهیر شوروی تاثیر پذیرفتند و گفتمان خود را به تدریج تغییر دادند. چپگرایان که در ابتدای دهه 1370 کمتر در ساختار سیاسی حضور داشتند، در دوم خرداد 1376 توانستند به فاصله شش سال پس از سقوط شوروی، قوه مجریه را به دست بگیرند؛ البته نه با گفتمان صرفا «عدالتخواهانه» گروه های چپ، بلکه با نگاهی که بیشتر بوی تغییر و «گفتمان آزادیخواهانه» می داد و نشان از تغییری بود که احتمالا در این شش سال رخ داده بود. حال که خبر درگذشت میخائیل گورباچف منتشر شده است؛ نگاهی به آثار تصمیمات او که منجر به سقوط شوروی شد، در فضای سیاسی ایران قابل توجه است.
جریان چپ اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی عملا همه احزاب با رکود روبهرو شدند و طرح شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» موجب شد، احزاب چپ که به انواع و انحاء مختلف نگاهی همسو با آموزه های کمونیستی و سوسیالیستی داشتند؛ بیش از سایرین درگیر این رکود شوند. البته با گذر زمان جریان چپ اسلامی در پهنه سیاسی ما بدون وابستگی به شوروی و صرفا با وجود نوع نگاه «عدالتخواهانه» در حوزه اقتصاد و سیاست خط و مشیاش را مشخص کرد و از دل گروه های بزرگتر سیاسی کشور مرزبندی خود را با راستگرایان روشن کرد. مجمع روحانیون مبارز با انشقاقی که در جامعه روحانیت در سال 1366 ایجاد کرد و خروج افرادی مانند محمد سلامتی و بهزاد نبوی از سازمان مجاهدین انقلاب در سال 1361 و برپایی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سال 1370، نمونه هایی از مرزبندی با نگاه سیاسی و اقتصادی را از خود بروز داد. طی همه این سال ها یک جریان اپوزیسیون که شاید بتوان گفت اغلب خارجنشین هستند هم حضور داشتند که آرمانشهرشان را شوروی و نظام های مارکسیستی و سوسیالیستی می دانستند و نجات کشور را در گروی رفتن به آغوش شوروی و قرار گرفتن پشت پرده آهنین می دانستند. در آن سال های دوقطبی جهانی طبیعتا همه آنها که هدف خود را مبارزه با آمریکا و استکبار جهانی می دانستند و به نوعی اهداف «عدالتخواهانه» جهانی داشتند، در پس زمینه ذهن شان شوروی را که در خط مقدم این مبارزه بود، ستایش می کردند. بنابراین، سقوط شوروی شوک بزرگی برای چنین جریان هایی در سراسر جهان به شمار می رفت. حتی محمد سلامتی، دبیرکل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در گفتوگویی سقوط شوروی را بر رکود جناح چپ بعد از سال 70 تاثیرگذار عنوان کرده بود. به هر حال، سقوط شوروی موجب قوت گرفتن نظریه فرانسیس فوکویاما شد؛ نظریه «پایان تاریخ» که نظام لیبرالدموکرات را انتهای مسیر می دانست، در همه جا گسترش یافت و در ایران هم، گفتمان های لیبرالیستی انرژی مضاعفی به دست آوردند. در مقابل، از سیاستمداران گرفته تا اندیشمندان و هنرمندان که نوستالژی چپ داشتند، به سمت رخوت رفتند. بدینترتیب، فروپاشی شوروی از نگاه اغلب نیروها به نظم نوین جهانی و یکپارچگی و تکقطبی شدن ختم می شد و عاملی بود برای انفعال چپگرایان.
چپ گرایان ایران پس از سقوط شوروی
نقطهعطف بحث ها در این زمینه و اینکه جناح چپ ایران چه نسبت و سنخیتی با چپگرایان جهان و شوروی سقوطکرده دارد؛ در سال اول روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی مطرح شد. اگرچه نگاه عدالتخواهانه چپ در دوران جنگ و در دولت میرحسین موسوی و ریاستجمهوری آیتالله سیدعلی خامنه ای هم در کشور به چشم می خورد، اما به دلیل تغییر سیاست ها در دولت اکبر هاشمیرفسنجانی و روی کار آمدن نگاه تقریبا راستگرایانه او، تعریف مشخصی درباره حد و مرز نزدیکی و دوری این جریان ها به آموزه های حزب حاکم بر شوروی سابق در دست نبود. همین هم بهانه طرحی از سوی برخی مخالفان داخلی و خارجی اصلاحات برای تخطئه خاتمی و عملکردش با عنوان «خاتمی، گورباچف است» شد. چنان که اشاره شد، همان زمان رهبری درباره این تحلیل ها اظهارنظر کردند و گفتند:«دشمنان ما در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اولشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمیِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شورویِ متشکل از سرزمینهای بههمسنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست.» و بدینترتیب، به این نوع اظهارات جریان مخالف دومخرداد به نوعی پایان دادند. با وجود این شرایط، سعید حجاریان در گفتوگویی با روزنامه اعتماد به این موضوع اشاره کرد و گفت:«ما نمی خواستیم به خاتمی بگویند گورباچف ایران، آن موقع واژه «اصلاحات» یادآور پرسترویکا بود. شوروی فقط شش سال قبل از روی کار آمدن خاتمی، فرو پاشیده بود. اگر ما این واژه را به کار می بردیم، جناح راست به ما می گفت خاتمی گورباچف است و شما می خواهید همه چیز را به هم بریزید.» فارغ از اینکه خاتمی بیش از گفتمان عدالتخواهانه به دلیل اینکه گفتمانی که مطرح می کرد بوی آزادیخواهی داشت، روی کار آمد؛ نباید فراموش کرد در همه اختلافات حزبی و جریانی آن زمان، توجهی هم به علت ناکامی گورباچف در برنامه های اصلاحیاش و فاجعه چرنوبیل نشده بود که تا چه حد این سقوط معلول سنگاندازی و عدم همکاری سوسیالیست های ارتدوکس بوده است.
فرو ریختن دیوار آهنین و پس از آن سقوط شوروی همانطور که در همه کشورها اثرگذار بوده است و نگاه ها و فعالیت های حزبی را متحول کرد؛ ایران هم بیتاثیر از آن رویدادها نبود. شاید بنا بر نوع نگاه حاکم بر نظام سیاسی ما جریان های چپ وابستگی به اتحاد جماهیر شوروی و احزاب آن نداشتند، اما به هر حال تغییرات ایدئولوژیکی و فکری که در جهان رخ داد، به بسیاری از کشورها از جمله ایران سرایت کرد و موجب تلفیق برخی آموزه های چپگرایانه با نگاه لیبرالیستی بهویژه در ابعاد فرهنگی شد و می توان گفت دنیای جدیدی را برای احزاب، هم در جهان و هم در ایران داشته است. به هر حال اصلاحطلبان امروز میراثداران جناح چپ هستند و اگر بگوییم به دنبال تلفیقی بین گفتمان عدالتخواهانه چپ و گفتمان آزادیخواهانه غربی ها هستند، بیراه نگفتهایم و این روند مدیون همین سقوط شوروی در سال 1371 است.
منبع: هممیهن
همچنین بخوانید