«کابوس خوشبختی» سفری داستانی برای سه نسل
اراک - ایرنا - کتاب «کابوس خوشبختی» عنوان کتابی است به قلم «مهدی محمدی» که با روایتی داستانی کوشیده است چهرهای از زند'ی در سه نسل را در قاب ذهن خواننده قرار دهد.
این کتاب 136 صفحهای با شمارگان 500 نسخه از سوی انتشارات «نگارکمال» به چاپ رسیده و در اختیار علاقهمندان به مطالعه قرار گرفته است.
قیمت هر جلد از این کتاب که در قطه رقعی به چاپ رسیده 10 هزار تومان است.
مطالب داستانی این کتاب سه فصل مجزا است که گام اول آن «سپیتا و سپندا» نام دارد با قلمی شیوا و جذاب ارایه شده و ویژگی مهم آن تصویرسازی قوی واژگانی است که نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده است.
روایت داستانی این بخش شرح ارتباط و کشش معنایی زندگی همراه با ژانری احساسی و عاشقانه است که در محیط یک روستا اتفاق میافتد و وقایع آن ماجراهای افرادی به نام سپیتا و سپندا است که تجربه خواندن آن برای هر علاقهمند به مطالعه متون داستانی جالب است.
محوریت داستان بر حسادت است که موجب میشود زندگی سپیتا و سپندا با مشکلات جدی مواجه شود.
نویسنده با شرح این داستان کوشیده به شکلی خلاقانه به معضلات پیدا و پنهان جامعه بپردازد و شاید بهترین مخاطبانش از سن 10 تا 15 سال باشند که میتوانند از آن درس بگیرند اما محتوای روایی آن برای والدین نیز آموزنده و مناسب است.
سپیتا نامی ایرانی برای دختران به معنای پاکترین و سپیدترین و سپندا نیز اسمی برای پسران به معنای مقدس است و به صورت تعمدی در این داستان انتخاب شده است.
«تکرار اشتباه» و «جوجه رنگی عید» عناوین 2 داستان بعدی این کتاب است که هر کدامشان به نوبه خود اثری خواندنی هستند.
شاکله داستان «تکرار اشتباه» بر اندیشههای مخرب انفرادی است و مشکلاتی که ممکن است از این منظر در زندگی ایجاد کند.
نویسنده در روایت این داستان آگاهانه و زیرکانه خزش به جلو دارد و کوشیده فضای زندگی را در 20 سال بعد متاثر از اندیشه های امروز ترسیم کند.
این داستان جذاب برای هر سنی مناسب است و ورودی آن زیا و دلچسب است آنجا که نویسنده میگوید: نزدیک نیمههای شب بود و هوا بهقدری تاریک که از فاصله تیر برق چوبی روستا که زیرش ایستاده بودم تا تیر برق بعدی را نمیشد تشخیص داد.
سرمای روزهای آخر پاییز تا مغز استخوان را میسوزاند و نم برف از سوراخ کفشهای پارهام روی انگشت پا احساس میشود، تا چشم کار میکند فقط برف است و برف و من به قاب زندگی کودکیم میروم که چهل و اندی سال قبل پشت پنجره ایستاده بودم و ریزش دانههای برف را نگاه میکردم.
این داستان فراز و نشیبهای زیادی دارد و نکنه مهم در مورد ان ارتباط معنایی است که به صورت پل هدفمند بین کودکی و شرایط کنونی زندگی قهرمان داستان وجود دارد.
این داستان روایتی از زندگی سراسر ترس، توام با بیهودگی و وقت گذزرانی است که اثراتش بر شرایط حال نمایان و هوا است.
نویسنده در داستان روایی سوم این کتاب برخلاف دو داستان قبل فضای لطیفی را ارایه میدهد و واقعیاتی از دنیای کودکی را در سایه خیال و بزرگنمایی آنچنان ظریف و جذاب پرورده که هیچ خوانندهای از تجربه آن پشیمان نمیشود.
این داستان بیانگر دلمشغولیهای کودکانه در آستانه سال نو است که فقط مختص کودکان نیست بلکه بزرگترها نیز با مرور و حس درونی آن سرخوش میشوند.
*س_برچسبها_س*