کتابخانهای که کسب و کار یک روستا را رونق بخشید
به گزارش خبرگزاری اقتصادایران، از زمانی که آب دیگر کفاف کشاورزی نداد، همتشان آنقدر بالا بود که به مهاجرت و شهرنشینی فکر نکنند؛ عرق خانه و کاشانه و توکل به خدا به همه چیز چربید تا بالاخره طایر قدس هم مددی کرد و راهنمایشان شد.
اگر در کشاورزی به رویشان بسته شد، دروازه تولید پوشاک را گشودند و نامی برای خود در استان و کشور دست و پا کردند چنان که حاصل نخ و سوزن آنها در معتبرترین فروشگاههای پوشاک کشور یافت میشود. البته که پیمودن این راه چندان ساده نبود، فراز و فرودهای خاص خود را داشت، دنیا چنان پیچیده شده که راههای جدید لازمه هر کسب و کاری است. به همین منظور یگانه کتابخانه عمومی روستا وارد عمل میشود تا نقش خود را در تسهیل کسب و کارهای محلی ایفا کند، نقشی که عمر چندانی از تعریف آن برای کتابخانههای عمومی در دنیا نمیگذرد به طوری که دیگر کتابخانهها محلی برای مطالعه یا امانت کتاب نیست، بلکه کتابداران مشاورانی هستند که اطلاعات و دانش لازم برای هر فعالیتی را فراهم میکنند تا آن کار پا بگیرد.
کتابخانه عمومی قدس روستای ویان شهرستان کبودراهنگ را باید یکی از پیشروترین کتابخانهها در این حوزه دانست. این کتابخانه به محلی برای توسعه کسب و کار اهالی روستا بدل شده و نخستین گام برای افرادی به حساب میآید که خواهان ورود به عرصه تولید پوشاک هستند. به همین دلیل با مسئول کتابخانه عمومی قدس روستای ویان به گفتوگو نشستیم تا او از خاطرات و اتفاقاتی بگوید که در کتابخانه و روستا رخ داده است، از فروشگاهها و نمایشگاههای که بانوان روستا از دسترنجهای خود برپا ساختند، برخی از اتفاقات در این روستا چنان جذاب است که حیف است آن را از زبان کتابدار روستا نشنویم.
کمآبی، بیرمقی کشاورزی
مسئول کتابخانه قدس روستای ویان شهرستان کبودراهنگ درباره زادگاهش میگوید: «روستای ویان یکی از روستاهای بخش مرکزی شهرستان کبودرآهنگ با 4 هزار نفر جمعیت است که متأسفانه کشاورزی به دلیل افت سطح منابع آب زیرزمینی، مصرف بیرویه آب و مواردی دیگر نابود شد.
از همین رو خیل عظیمی از مردم روستا به صنعت پوشاک و خیاطی روی آوردند و به همین دلیل روستای ویان به «دیار خیاطان» شهرت یافت، به عنوان مسئول فرهنگی، خودم را به خدمات رایج کتابخانه چون امانت محدود نکردم تا در سرنوشت اقتصادی روستائیان اثرگذار و نقشآفرین باشیم.»
علی علیکرمی با بیان اینکه 300 کارگاه خیاطی در روستا فعالیت میکند که سالها برای دیگران تولید میکردند میافزاید: «بیشتر این کارگاهها به صورت خانگی فعالیت میکنند که متأسفانه خیل عظیم این جمعیت، سالیان دراز به صورت کارگرانی برای تولیدکنندگان و فروشگاههای پایتخت کشور و مرکز استان فعالیت میکردند؛ به طوری که کارها به صورت برشخورده از تهران ارسال میشد و صرفاً کار دوخت روی آن انجام میشد و سود اصلی آن نصیب تولیدکنندگان عمده میشد.
ما به عنوان کتابخانه سعی کردیم حلقه اتصالی باشیم بین متقاضیان، خیاطان و متخصصان؛ این افراد، نیازمند آموزش و توانمندسازی بودند که خوشبختانه در «کتابخانه عمومی قدس» در روستای ویان این اتفاق افتاد و ما در مرحله اول فضا، امکانات و منابع اطلاعاتی در اختیار این افراد قرار دادیم»
این کتابدار با بیان اینکه امروزه برندگان و بازندگان کسبوکار در اقتصاد بر اساس میزان اطلاعاتشان مشخص میشوند ادامه میدهد: «از سال 1397 تاکنون 12 دوره آموزشی برای آقایان و بانوان برگزار شده است، البته این برنامه میسر نمیشد مگر با همکاری دهیاری، اعضای شورای اسلامی، اداره فنی و حرفهای شهرستان کبودرآهنگ و شرکت شهرکهای صنعتی استان همدان.
وقتی اعضا دورههای آموزشی را در کتابخانه سپری کردند با همکاری فنی و حرفهای توانستند گواهی مهارت دریافت کنند و پس از آن جواز کسب بگیرند و بسیاری موفق به دریافت تسهیلات، راهاندازی کارگاه تولیدی و اشتغالزایی شدند.
خیلی از اعضایی که دورهها را سپری کردند، نیازمند دورههای تکمیلی هستند، باید از فضا، ساختار و منابع دیگر کتابخانهها در استانها و شهرستانهای دیگر برای برپایی نمایشگاه و غرفه فروش استفاده کنیم و این اتفاق به صورت گردشی انجام شود، در واقع چشمانداز روستای ویان تبدیلشدن به خوشه صنعتی است و به عنوان قطب پوشاک منطقه میتواند فعال باشد که نقش مهمی برای کتابخانه در این حوزه تعریف کردیم.»
مادری که خیاط شد
وی در تشریح اتفاقات روی داده در کتابخانه و بازگو کردن خاطراتی از اعضا میگوید: «طاها یکی از اعضای کتابخانه هفت سالش بود و هر زمان به کتابخانه مراجعه میکرد، خواهر کوچکتر از خودش، سلاله را هم میآورد، البته زیاد اهل گرم گرفتن و شیطنتهای بچهگانه نبودند، کمحرف و کمی خجالتی! هر از گاهی مادرشان را هم با خود میآوردند که عضو کتابخانه نبود.
مادر آنها یک روز که همراه طاها و سلاله آمده بود، شرایط عضویت کتابخانه را پرسید، برگه عضویت را دادم، با کمک و مشورت طاها پر کرد و سریع برای عضویت آورد.
بعد از اینکه کار ثبت نام را انجام دادم، سراغ کتابهای خیاطی را گرفت، از آنجایی که منابع کتابخانه برای خیاطی بسیار کم و محدود است، همه کتابها توسط هنرجوهای دوره آموزشی خیاطی به امانت رفته بود.
وقتی گفتم کتابهای خیاطی به امانت رفتند احساس کردم خیلی ناراحت شد ولی چیزی نگفت؛ قول دادم در اولین فرصت کتابها را در اختیار او بگذارم.
هفته بعد مجدد همراه با طاها و سلاله به کتابخانه مراجعه کردند، اما من فراموش کرده بودم که چه قولی دادم؛ درباره کلاسهای آموزشی خیاطی که از چند سال پیش در کتابخانه برگزار میشد پرسید؛ خانم رحمانپور، مدرس دوره، را معرفی کردم و قرار شد روز سهشنبه به صورت حضوری با او صحبت کنند.
وقتی با خانم رحمانپور صحبت کرده بود، گفته بود که دوره تکمیل شده و با توجه اینکه آخرین دوره امسال هم هست، تا سال بعد امکان ثبتنام وجود ندارد؛ خیلی پیگیر بود و خیلی خواهش میکرد، اما حرف خانم رحمانپور همان بود.
کار رسید به جایی که یک روز به کتابخانه آمد، استرس داشت و با لکنت حرف میزد؛ به من گفت که دو سال قبل شوهرش فوت شده و تحت پوشش کمیته امداد و مرکز نیکوکاری هستند و از اینکه بستگان از این موضوع خبر داشتند احساس خجالت داشت. میگفت دوست ندارد، بچههایش به خاطر این موضوع در مدرسه و بین دوستان شماتت شوند؛ خیلی ناراحت شدم و احساس همدردی کردم و حالا دلیل آن همه اصرار به شرکت در کلاس خیاطی را فهمیدم؛ میگفت پیش از این مدتی در یک کارگاه خیاطی کار کرده ولی خب تجهیزات و اعتماد به نفس لازم برای شروع کار را ندارد!»
بی نیاز یک خانواده به مدد کتابخانه
علیکرمی که حالا عزمش را جزم کرده تا یک خانواده تحت پوشش را یاری رساند وارد مذاکره با مدرس دوره مربیگری میشود و ادامه میدهد: با خانم رحمانپور صحبت کردم و اجازه حضور او در دوره جدید را گرفتم؛ پشتکار عجیبی داشت؛ با چند نفر از هنرجویان اجازه خواستند که به غیر از روزهای کلاس هم به کتابخانه مراجعه کرده و تمرین کنند که من هم موافقت کردم.
سه ماه گذشت و دوره به اتمام رسید؛ تا اینکه یک روز همراه چند نفر از بانوان کارآموز به کتابخانه آمدند؛ چند نمونه از لباسهایی که خودشان طراحی و دوخته بودند همراهشان بود؛ کیفیت لباسها خیلی خوب بود. از من خواستند از فضای کتابخانه برای برپایی نمایشگاه چندروزه برای نمایش و فروش محصولاتشان استفاده کنند.
نمایشگاه همزمان با تولد حضرت فاطمه (س) و روز زن برنامهریزی شد، تعداد متقاضیان شرکت در نمایشگاه و نمایش محصول هر روز بیشتر میشد.
روز موعد از راه رسید؛ باورکردنی نبود، جای سوزن انداختن در کتابخانه پیدا نمیشد؛ هیچ وقت کتابخانه چنین جمعیت و رونقی به خود ندیده بود.
به بهانه نمایشگاه افرادی در کتابخانه حضور داشتند که طی چند سال خدمتم در آن، پایشان هم به کتابخانه باز نشده بود. خیلی از افراد با تعجب میگفتند چنین کتابخانهای در روستا بوده و ما از آن بیخبر بودیم؟»
تولد یک ایده جدید
کتابخانه کار خودش را کرده بود، ورود به عرصه کارآفرینی پای بسیاری از افراد که کتاب و مطالعه فکر نمیکردند به خانه کتابها باز کرده بود چنانکه مسئول کتابخانه چنان ذوق زده میگوید: «مهمتر از همه حضور خانوادگی اهالی در کتابخانه بود؛ به هر حال آن روز با همه ازدحام مردم تمام شد، اما ایدهای به ذهنم رسید که از فضای بدون استفاده کتابخانه برای فروش محصولات هنرجویان به خصوص خیاطها استفاده کنم و اسمش را هم گذاشتم «غرفه کسبوکار».
حتی ایده را گسترش دادم و از فضاهای بدون استفاده سایر کتابخانههای شهرستان هم برای برپایی نمایشگاه فروش محصولات تولیدشده توسط هنرجویان کتابخانه استفاده کردم و به این ترتیب طرح «فروش زنجیرهای بینکتابخانهای» متولد شد.»
این روزها کتابخانه قدس روستای ویان دگر تنها محلی برای امانت کتاب یا مطالعه نیست، خیلیها که قصد دارند کسب و کاری برای خود راه بیندازند، سری هم به آنجا میزنند.