یک‌شنبه 4 آذر 1403

کیارستمی فیلمساز برجسته‌ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می‌شد

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
کیارستمی فیلمساز برجسته‌ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می‌شد

بیوک ملکی، شاعر نام‌آشنای کودک و نوجوان که این روزها نخستین تجربه‌اش در حوزه نقاشی روی دیوار گالری گویه رفته است در پاسخ به این سوال که نظرش در مورد هنرمندانی که از شهرت‌شان در یکی از شاخه‌های هنر برای به معرض تماشا گذاشتن طبع‌آزمایی‌شان در شاخه‌ای دیگر بهره می‌برند چیست می‌گوید مثلا عباس کیارستمی، فیلمساز و عکاس برجسته‌ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می‌شد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بیوک ملکی اگر تا پیش از این برایتان شاعر نام‌آشنای کودک و نوجوان بود یا به این واسطه می‌شناختیدش که سال 1367 با همراهی قیصر امین‌پور، فریدون عموزاده خلیلی و چند تن دیگر از نویسندگان، نشریه «سروش» را برپا کرد یا با تصویرگری‌هایش برای کتاب‌های خودش و کتاب‌های دیگران به یاد می‌آوردیدش، این بار باید به عنوان نقاش بشناسیدش. نقاشی‌هایی با عنوان «مُدام‌آباد» که از روز جمعه، 13 اسفند در گالری گویه واقع در میدان هفت تیرِ تهران، روی دیوار رفت؛ مناظری برگرفته از طبیعت روستای پدری.

بیوک ملکی طبق گفته خودش در سال 1388 هنگامی که تصویرسازی‌اش برای کتاب «مرد و میدان» توانست جایگاه دوم این رشته را در جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به خود اختصاص دهد به توصیه نفر سوم این جشنواره دست از کار تصویرگری کشید و به کار اصلی خود، سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان پرداخت. شیوع عالم‌گیر ویروس کرونا و هول و هراس اولیه ناشی از انتشار لحظه به لحظه اخبار تلخ که تمرکز او را نیز چون بسیاری دیگر برهم زد موجب شد به توصیه دخترش، به نقاشی که خود می‌گوید هنگام انجامش از جهان و مافیها فارغ می‌شود روی آورد و حاصل این روی آوردن را اکنون می‌توان در گالری گویه به تماشا نشست.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی سیدعبدالجواد موسوی، شاعر، روزنامه‌نگار و منتقد هنری است با این هنرمند در روز افتتاحیه نمایشگاه نقاشی‌اش که با حضور هنرمندانی چون ساعد باقری، مصطفی رحماندوست و محمد رحمانیان برپا شد.

بیشتر بخوانید: 

بزرگداشت بیوک ملکی، شاعر کودک و نوجوان 

نوجوان تجربه خودش را از عشق دارد / گفت‌وگو با بیوک ملکی شاعر کودک و نوجوان

اعترافی که می‌خواهم بکنم کمی شرم‌آور است اما می‌گویم، من نقاشی‌هایتان را ابتدا در صفحه شخصی‌تان می‌دیدم و گمان نمی‌کردم کارهای شما باشد و با خودم می‌گفتم حتما نقاشی هست که از دوستان شماست و به فضای روستا و طبیعت علاقه‌مند است تا این که اندک‌اندک متوجه شدم این‌ها کارهای خودتان است. تاکید می‌کنم که از همان ابتدا دوست‌شان داشتم و با آن‌ها ارتباط برقرار کردم، با فضای ساده و صمیمی‌شان که بسیار به خودتان، شعرتان، نوشته‌هایتان و هر آن‌چه به شما مربوط است شبیه بود و طبیعی بود که شما اگر بخواهید دست به قلم‌مو و کاردک نقاشی ببرید چنین چیزی خلق خواهید کرد. می‌خواهم در ابتدا اندکی برایمان توضیح دهید که چه شد که بر نقاشی و این شیوه از نقاشی متمرکز شدید؟

حقیقتش این که من از نوجوانی و تقریبا از مقطع راهنمایی، نقاشی می‌کردم.

زنده‌یاد قیصر امین‌پور، از هم‌دوره‌ای‌هایتان هم نقاشی می‌کرد.

بله، قیصر هم نقاشی می‌کرد و من حتی در همان مقطع زمانی، راهنمایی، اول دبیرستان در مسابقه‌ای در سطح استان تهران، نفر دوم شدم. این روند به همین شکل ادامه داشت تا زمانی که با پدرم صحبت کردم. ما زیرپله‌ای داشتیم که از پدرم خواستم تبدیل به گالری نقاشی‌اش کنم و او هم گفت برش دار. جای خوبی هم بود و من دو، سه سال آن‌جا کار می‌کردم اما استاد ندیده بودم و کپی می‌کردم، نگاه می‌کردم و کپی برمی‌داشتم.

نقاشی برایتان جدی بود یا از این نقاشی‌های باسمه‌ایِ کنار خیابانی می‌کشیدید؟

آن زمان کتاب‌های مدلی بود که مثلا منظره و پرتره و... داشت و من از روی آن‌ها می‌کشیدیم. کلاس هم رفتم اما ادامه ندادم، چون خیلی خشک بود. روز اول، یک مجسمه گذاشتند و گفتند بکش! گفتم چه بکشم، من که تعلیمی ندیده‌ام و ول کردم. ول کردم و کار خودم را انجام می‌دادم تا این که کم‌کم به سراغ ورزش رفتم، کشتی و کاراته و این‌ها. سربازی که رفتم دیگر همه این‌ها را کنار گذاشتم اما شعر را که از همان نوجوانی می‌گفتم همچنان ادامه دادم. دیگر فقط شعر برایم جدی بود تا دهه هفتاد که کتابی برای انتشار به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دادم. دو سال و خرده‌ای طول کشید تا آن کتاب تصویرگری و منتشر شود و همین باعث شد از خود بپرسم چرا خودم کار تصویرگری کتاب‌هایم را انجام ندهم؟! همین شد که دوره‌ای را نزد کریم نصر، گذراندم. به آتلیه‌شان رفتم و هم تصویرسازی و هم نقاشی را از او آموختم و تصویرسازی کتاب‌هایم از جمله «از هوای صبح»، «در پیاده‌رو» و... را خودم انجام دادم و دوستان هم کم‌کم تصویرسازی کتاب‌های‌شان را به من سپردند و در مجموع تصویرسازی 15 کتاب را انجام دادم.

چه جالب! نمی‌دانستم که برای دیگران هم تصویرسازی کرده‌اید.

بله، مثلا طراحی جلد «سنگ‌اندازان غارِ کبودِ» داوود غفارزادگان کار من است. در این میان اتفاق جالبی افتاد و تصویرسازی یکی از کتاب‌هایم در جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دوم شد. نفر سوم، تصویرگری بسیار فعال و شناخته‌شده بود که به رحمت خدا رفت و به من گفت آقای ملکی چه کار می‌کنی و بچسب به کار خودت! با خودم فکر کردم راست می‌گوید! این همه بچه‌های حرفه‌ای در حوزه تصویرگری هستند، من این وسط چه کار می‌کنم؟! دیگر کار نکردم و حتی کارهای خودم را هم تصویرگری نکردم و با خودم گفتم من حرفم را با شعرم زده‌ام، تصویرگر هم باید حرف خودش را با تصویرگری‌اش بزند، حتی تصویرگری «در پیاده‌رو» را که اول خودم تصویرگری کرده بودم، از چاپ پنجم به بعد به محمدعلی بنی‌اسدی سپردم.

هنگامی که نزد کریم نصر آموزش می‌دیدم، منظره هم کار کرده بودم و به آن علاقه داشتم و این در ذهنم مانده بود اما از آن تاریخ که توضیح دادم تا زمان کرونا، دیگر دست به قلم‌مو نبرده بودم و تصمیمی هم برای انجامش نداشتم اما کشیدن منظره همچنان گوشه ذهنم بود و دوست داشتم برای خودم چیزی بکشم. با شیوع کرونا، دخترم که خودش نقاش است گفت بیا نقاشی را شروع کن. اگر خاطرتان باشد آن زمان اصلا نمی‌شد کار دیگری کرد، آن‌قدر اخبار ناگوار می‌شنیدی که نمی‌توانستی روی مطالعه، روی نوشتن تمرکز کنی، یک کتاب باز می‌کردی، چند دقیقه نخوانده بودی که خبری می‌شنیدی و به هم می‌ریختی و... فکر کردم پیشنهاد دخترم، پیشنهاد بدی نیست چرا که نقاشی تفاوتی با ادبیات دارد و آن این که وقتی مشغولش می‌شوید، از همه‌چیز فارغ‌تان می‌کند.

استغنای عجیبی می‌آورد و از این حیث شبیه موسیقی هم هست.

بله و آرامش عجیبی به ذهن می‌دهد. یکی، دو نقاشی کشیدم و احساس کردم می‌توانم به شکل جدی به آن بپردازم.

بعد چه اتفاقی افتاد که بر کشیدن منظره‌های روستای پدری‌تان، تمرکز کردید.

آن فضا، فضای خوبی است. ما باغکی در روستای مُدام‌آباد داریم و...

آن‌جا می‌نشستید و کار می‌کردید؟

هم این‌طور و هم این که گاهی عکس می‌گرفتم و از روی عکس می‌کشیدم. تفاوت نور گاهی اوقات موجب می‌شود در عرض چند ساعت، چندین حالت را بر روی این مناظر مشاهده کنید و سایه روشنی که در اثر رفت‌وبرگشت نور ایجاد می‌شود تفاوت‌های بسیاری ایجاد می‌کند، مثلا من در یکی از نقاشی‌هایم، بر روی کوه از رنگ صورتی استفاده کرده‌ام، در حالی که کوه صورتی نیست اما من این رنگ را در یک لحظه، یک آن، بر روی کوه دیدم.

چه شد که جمله آن استاد تصویرگری که آن زمان بر ذهن‌تان تاثیر گذاشت، این‌جا دیگر کار نکرد و به حوزه نقاشی برگشتید؟

آن تصویرگری کتاب کودک بود و این نقاشی بزرگسال است.

پس، از این به بعد نقاشی را جدی‌تر می‌گیرید؟

بله، دیگر نمی‌خواهم رهایش کنم.

مصطفی رحماندوست در نمایشگاه نقاشی بیوک ملکی 

این نگاه انتقادی همیشه هنگام حرکت هنرمندان میان رشته‌های گوناگون دیده می‌شود و رفتن‌شان از شاخه‌ای از هنر به شاخه دیگر، با انتقاداتی مواجه می‌شود که در مورد اهالی سینما و کسانی که از شهرت‌شان برای دیده‌شدن کارشان استفاده می‌کنند بیشتر هم هست.

بله، این آسیبی می‌زند که من هم در جریانش هستم. جوانان دانشجوی ما، جوانانی که نقاشی خوانده‌اند، بعضی‌های‌شان صاحب کارهایی شگفتند اما امکان برگزاری نمایشگاه برای‌شان وجود ندارد. چرا؟ چون نمایشگاه‌هایمان هم عادت کرده‌اند به این که مثلا آثار تهیه‌کننده فلان فیلم را که بسیار هم سروصدا می‌کند به نمایش بگذارند، تا آثار این جوانان را. آثاری با قیمت‌هایی مثلا 20 میلیون، 30 میلیون که تمامش هم فروش می‌رود. مثلا عباس کیارستمی، فیلمساز برجسته‌ای بود اما عکاس برجسته‌ای هم بود.

و عکاسی با حرفه اصلی‌اش که فیلمسازی بود، نسبت داشت اما انصافا شعر نسبتی با کار اصلی‌اش نداشت.

بله، نداشت و واقعا نباید وارد آن می‌شد و در کل معتقدم اگر هنرمندی نتواند از پس کار حوزه‌ای که واردش می‌شود، بربیاید، کار اصلی‌اش هم تحت شعاع قرار خواهد گرفت. پس کسی نمی‌گوید فلان هنرپیشه یا فلان تهیه‌کننده چرا نقاشی می‌کند اما به شرطی که اثرش، اثر و صاحب شناسنامه باشد و وقتی نیست، یاسی در جوانان برمی‌انگیزد؛ جوانانی که از امکان برگزاری نمایشگاه برخوردار نیستند. خیلی از اتلیه‌ها، برای برگزاری نمایشگاه از این جوانان پول می‌گیرند و به دانشجو می‌گویند تو باید این مبلغ را بدهی، سه میلیون، چهار میلیون و اگر آثارت فروش رفت که باز ما درصدی از فروشت را برمی‌داریم و اگر فروش نرفت که پول‌مان را از قبل گرفته‌ایم. پس دانشجو باید کارش را کجا به نمایش بگذارد؟! نمایشگاه‌ها و گالری‌های دولتی مانند خانه هنرمندان که امکانش را دارند باید این کار را انجام دهند و اتفاقا باید در این مسیر قرار بگیرند که کارهای جوان‌ترها را نمایش دهند و از آن‌ها حمایت کنند.

دوستان‌تان منتظرند و بیش از این وقت‌تان را نمی‌گیریم. فضا چه‌طور بود؟ راضی بودید؟

بله، روز اول بود و دوستان‌مان آمده بودند.

کارهایتان را دوست داشتند؟

بله. از دوستانم خواستم سه کار منتخب انتخاب کنند و به عنوان مثال آقای نصر گفتند این کار و این کار و این کار به نظرم برجسته‌ترند و من راهم روشن‌تر شد. اگر خودم باشم باز باید دور بزنم هرچند خودم هم از نظر حسی آن کارها را بهتر می‌دانستم.

ان‌شاالله که ادامه می‌دهید.

حتما، حتی در این فکرم که تهران را رها کنم و بروم دنبال نقاشی.

ساعد باقری در نمایشگاه نقاشی بیوک ملکی 

58259

کد خبر 1610114
کیارستمی فیلمساز برجسته‌ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می‌شد 2
کیارستمی فیلمساز برجسته‌ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می‌شد 3
کیارستمی فیلمساز برجسته‌ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می‌شد 4
کیارستمی فیلمساز برجسته‌ای بود اما نباید وارد حوزه شعر می‌شد 5