گذری بر «فخ» کربلای مکه با حامد عسگری

گفتم: «کجا میرویم؟ گفت: «کربلا!» گفتم: «کجا؟» گفت: «جایی که کربلاست» گفتم شوخی میکنید؟ گفت: «امام باقر فرمود بعد از کربلا غمبارترین کشتار اهل بیت در فخ اتفاق خواهد افتاد. داریم میرویم فخ.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزرای تسنیم، «خال سیاه عربی» از جمله سفرنامههای حج است که خواننده را مجذوب خود میکند و به سادگی نمیتوان آن را کنار گذاشت. حامد عسکری، با بیانی احساسی که پیشتر در اشعارش نمایان بود، دست مخاطب را میگیرد و او را به کوچههای کودکیاش در بم میبرد و تجربیات خود در شناخت خدا را با او به اشتراک میگذارد.
این روایت، خواننده را با احساسات و ارتباطات شخصی نویسنده همراه کرده و او را در تصور و تخیل، به موقعیتهای مختلف داستان میکشاند.
او سفر حج را مسیری دشوار، ارزشمند و برخلاف دیگر سفرهای معمول، تجربهای معرفتی و سخت توصیف میکند که در هر لحظهاش معنویت و تاریخ با هم آمیخته است.
در بخشی از این سفرنامه عسگری به شهدای فح اشاره کرده و از کربلای مکه سخن میگوید، وی مینویسد: «ناهار خورده نخورده مثل فشنگ دم در هتلم. حالا دوتایی تنهاییم گرم میکند. حرف میزند پسر دایره المعارف مکه و مدینه است این بشر اصلاً گشتن با این مرد توی مکه یک حال دیگری دارد. کوچه های مکه را از تهران و قم بلدتر است.
توی مسیر همه جا را بلد است؛ از کوهی که ابراهیم بر آن چهار پرنده کشت و کوبید و به امر خدا زنده شدند و ماکت معاد را تجربه کرد گرفته تا چراگاه میشهای محمد ما، چوپان یتیم مدینه را.
"باب بنیشیبه"، جایی که بتهای جاهلیت دفن شدندگفتم: «کجا میرویم؟ گفت: «کربلا!» گفتم: «کجا؟» گفت: «جایی که کربلاست.» گفتم شوخی میکنید؟ گفت: «امام باقر فرمود بعد از کربلا غمبارترین کشتار اهل بیت در فخ اتفاق خواهد افتاد. داریم میرویم فخ.
توی دلم خالی شد هیچ ذهنیتی از این حادثه نداشتم. شیخ به دادم رسید. حرفهایش روضه بود چه تاریخی است که شیعه دارد. ورق که میزنی، خیس کردن انگشت نمیخواهد که هر صفحهاش خون است و انگشت میسوزاند که خاکسترت کند.
زیر تیغ آفتاب ایستاده ایم شیخ ایستاده است به نقل روضه و تاریخ. نمیفهمد دارد با دل من چه میکند. شیخ روضهخوان نیست. تاریخدان است؛ ولی من گریززدن به روضه را بلدم. شهدای فخ به زبان امروزی یک گردان بچه سید بودهاند؛ همه سید؛ سید بنی هاشم سادهاش میشود جوانان بنی هاشم.
پیامبر و علی و اولاد علی هم خبر شهادتشان را از قبل داده بودند در زمان امام کاظم قیام کردند و مدینه را فتح کردند آمدند مکه که حج بگذارند گفتند ماه حرام است قتالی نمیشود. سلاح نیاوردند. آمده بودند اینجا که محرم شوند و حج کنند نماز صبح ریختند و کشتند و قطعه قطعه شان کردند.
شباهتها عجیب و حیرتآور است. اسم فرمانده گردان حسین بن علی بوده. زن و بچهشان اسارت میرود این حسین بن علی خواهری داشته که اسارت میرود شیخ راجع به خواهرش میگوید.
گرما دارد پیرمرد را اذیت میکند، میگویم بروید توی ماشین بنشینید من میآیم.» صدای پیرمرد هنوز توی گوشم است. یک روضه مفصل است اینجا یک تکه زمین که صد بچه حضرت زهرا قطعه قطعه و پاره پاره پیکر در زیر خاکهایش مدفوناند.
دارم در لجه خون قدم میزنم چه بدبختم که مشامم لیاقت آن عطری را که شیخ میگفت ندارد؛ وگرنه عطر خون شهید تا همیشه تاریخ جاری و نوازشگر مشام است.
دور شهدای فخ طواف میکن. حال غریبی دارم اینجا گنبد و گلدسته و بارگاه داشته. اهالی مکه هنوز محله را محله شهدا مینامند و حرمت نگه میدارند. چند روزی به محرم مانده دل شوره همیشگی قبل محرم از اینجا حدت و شدتش بیشتر میشود.
حج من روزهای آخرش است. سفر خاصی بود؛ خیلی خاص و از این لحظه خاصتر هم شد. دیدهای توی جشنهامان توی تولدهامان توی مناسبتهای شادی اهل بیت (ع) اصلاً آخرش اشک نریزیم انگار یک تکه جورچین گم شده؟ دیدهای وقتی شادی و همه چیز خیلی خوب است. یک غمی مینشیند گوشه دلت؟
توی غدیر میخندی و بغض داری و توی بغض به خودت میگویی خیلی مبارک است ولی من که میدانم حقش را میخورند. شب میلاد ابوفاضل داری شکلات میپاشی و از ضرب پرتاب شکلاتهایت کیف میکنی و بغض داری و میگویی من که میدانم دستهایش را....
دارم دور شهدای فخ میگردم و روضه میخوانم. چند روزی به محرم بیشتر نمانده کاش مشکیام را آورده بودم، همین جا مشکی تن میکردم. آهای بچه سیدها آهای گردان شیربچههای حضرت زهرا! من را ببخشید من شما را تازه کشف کردم شما خیلی غریبید و خب البته غریبی شغل بچههای حضرت زهراست. من را ببخشید من را ببخشید که بر شما اشکی نریختهام. کاری نکردهام.