یوسفهای وطن
تهران - ایرنا - روز بیست وششم مرداد سال 69، پس از رنجهای فراوانی که از هجر یاران بر دل عشاق سنگینی میکرد، سرانجام طلایه داران سپاه عشق پای به خاک میهن اسلامی گذاشتند، به راستی که قلب مردم ایران خانه آنها بود و آزادگان قدم بر قلب ملت نهادند و آمدند و چه خوش آمدند.
امروز 26 مرداد ماه، روز فخر و مباهات است، امروز روزی است که اسوه های مقاومت و پایمردی ثابت کردند که تاب ماندن و به زانو در آوردن طاغوت را دارند. امروز روزی است که این پرندگان عاشق ثابت کردند که طاقت سال ها صبر در مقابل مصیبت را دارند و امروز روز شادی آنها است.
ای صبح باوران، شب تیره اسارت با دمیدن خورشید آزادی به سر آمد و همه دیدند که با پای مردی های خود ثابت کردید که درختان تنومند بیابان هستید، نه گل برگ های سستی که با هر نسیم کمر خم کنید، آری صبح روشن آزادی دمید.
پس از سال ها از آمدنتان باز می گوییم خوش آمدید ای پرچمداران عزت و استقامت، می دانم از دیار صبر آمدید، ای چشم و چراغ دل امت، می دانم که از ستم دشمنان سخت خسته و رنجورید اما مجالی برای درنگ نیست اسبتان را زین کنید که مجاهدتی عظیم در پیش است.
پرتو طلایی خورشید بر آسمان پدیدار گشت
خورشید آرام آرام، از پس کوه ها بیرون آمد و بر سقف آسمان پدیدار شد و پرتوهای طلایی اش را بر زمین پراکند.
رادیو بغداد صبح روز 24 مرداد ماه، خبر ارسال نامه ای را از سوی صدام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و ریاست جمهوری اعلام کرد. وی در خلال نامه به تمام خواست های مشروع ایران جواب مثبت داد، پس از شنیدن این خبر موج شادی به پا خاست، همگان دست به سوی آسمان بردند و جبین برخاک ساییدند و سجده شکر به جای آوردند.
آخرین روز اسارت فرارسید و اسرا یکدیگر را در آغوش کشیدند، از یکدیگر حلالیت طلبیدند و قرآن را بر سر همدیگر گرفتند و یکدیگر را به آیه های ملکوتی قر ان مجید سپردند.
در مرز خسروی فریاد به کنعان رسیدگان غوغا کرد، اتوبوس های آن سوی مرز عراق به منزله فرشتگان نجات در انتظار مسافران کربلا بودند، آزادگان عزیز خاک پاک وطن را توتیای چشم کردند و با مشاهده هر ایرانی رگ حیات در اندام تکیده هر آزاده ای جان گرفت.
یوسف های ما را بی گناه به زندان انداختند
پرندگان را به جرم خوشخوانی است که در قفس می اندازند، گل ها را به بهانه عطر و زیبایی است که از شاخه می چینند و یوسف را به گناه بی گناهی است که زندانی می کنند. اما چه باک؟ مرغان باغ ملکوت که نمی توانند نخوانند، گل های محمدی که نمی شود عطر خود را منتشر نکنند و یوسف ها که روا نیست از بیم زندان تن به گناه بیالایند پس این سرنوشت محتوم همه پرندگان باغ محمدی است که یوسف وار پاس عصمت خویش بدارند و حتی به قیمت شکنجه و زندان دست از دوست نشویند و چنین کردند یاوران دلاور خمینی ره در زندان های دشمن بعثی.
به یاد آن روز که به قصد جبهه های نبرد، به جماران رفتند تا دعای پر مهر پیر جماران را بدرقه راه خود کنند و موعظه های عرفانی اش را در جای جای قلبشان بگنجانند، دریغا که هنگام رجعت مرکب آهنی آنها نه به سوی جماران، بلکه به سوی بهشت زهرا (س) هدایت شد و سینه زنان و گریه کنان خودشان را بر مزار رهبری که در خاک بود رسانده و اندوه تنهایی را با اشک سرودند.
خمینی عزیز، این روزها و این سال ها چقدر جای تو خالی است، فرزندان آزاده ات وقتی قدم بر خاک میهن گذاشتند قبل از هر چیز سراغ تو را گرفته و گفتند پدرمان کو؟ رنج اسارت نه، غم محرومیت دیدار تو پشت آنها را خم کرد و این غبار اندوه، از هجر توست که روی همه شادی های آنها نشسته و پس از سال ها هنوز رنگ رخشان پریده و کمرشان خمیده است.
امام صابران فرمود: اگر روزی اسرا برگشتند و من در میان شما نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود، آری ای از سفر برگشتگان، آن پیر فرزانه و اسطوره مبارزه با دژخیمان، پیوسته غم هجران فرزندانش را بر دوش می کشید و چشم به راه شما بود تا سلامی عاشقانه نثارتان کند.
شهدایی که از رویارویی با مادران و فرزندان اسرا شرم داشتند
به یاد آنان که در ایام اسارت بر اثر شکنجه های دژخیمان جرعه عشق نوشیدند، شرم داشتند از دیدار مادر آزاده شهیدی که به دیدارشان بیاید در حالی که قاب عکس فرزندش را با دستان لرزان در برابر دیدگانشان نگاه دارد و با چشمانی منتظر مژه برهم نزند و در نگاهشان چشم بدوزد. شرم و حیا داشتند از دیدار همسر آزاده شهیدی که به دیدارشان می آمد در حالی که فرزندش گوشه چادر مادر را در دستان کوچکش جمع می کرد و آهسته و بی صدا می گریست.
اسیران، با ایمان راسخ خود برابر همه فشارهای جسمی و روحی دشمنان ایستادند و روابط اجتماعی جامعه کوچک اردوگاهی خود را بر پایه اخلاق حسنه بنا نهادند و همیشه یارانقلاب و اسلام بودند تا جایی که یکی از فرماندهان عراقی مقابل اسرای ایرانی اعتراف کرد که شما در این جا یک حکومت اسلامی کوچک تشکیل دادید.
ای آزادگان، تاریخ هیچ گاه شما را فراموش نخواهد کرد
آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی ترین کسان به قضای الهی بودند. سینه هایی فراخ تر از اقیانوس داشته و جمعی مخلص، مقاوم، اهل ایثار و فداکاری و صاحب دل هایی خسته بودند که از همه جا و همه بریده و به خدا پیوسته بودند. آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی پیدا کرده بودند.
ای آزادگان، تاریخ هیچ گاه شما را که درس مقاومت و ایستادگی و آزادگی به جهان داده اید فراموش نخواهد کرد، شما از جان مایه گذاشتید و امروز ما تنها می توانیم قطره ای باشیم در برابر دریای صفا و صلابت و استواری شما، شما که بهتر از همه شاگردی مکتب اهل بیت (ع) کردید و زینب (س) وار مروج اسلام و انقلاب بودید و وقتی به خانه آمده اید نیز لباس جدیدی از رزم پوشیدید و مقابل دشمن قد برافراشتید، آفرین بر همت شما غیور مردان تاریخ سرزمین ایران.
*س_برچسبها_س*