ابنالوقت؛ هنر زیستن در اکنون

در روزگار حسرتهای دیروز و نگرانیهای فردا، زندگی ما بیش از هر زمان دیگری گرفتار خطای زمان است.
انسان امروز، اسیر گذشته و آینده است؛ خطی میان پشیمانی و اضطراب. این دوگانگی، ریشه در عدم درک ماهیت گذرا بودن جهان مادی و ابدی بودن مقام حضور دارد. ما دائماً در حال پریدن از خاطرات تلخ یا شیرین دیروز به ترسها و امیدهای مبهم فردا هستیم، و در نتیجه، «اکنون» را که یگانه میدان عمل و ظهور است، از دست میدهیم.
اما آموزههای وحی و عرفان، از قرنها پیش راه رهایی را نشان دادهاند؛ آنها انسان را به ابنالوقت بودن، یعنی زیستن در لحظه الهی فرا میخوانند. اگر بتوانیم در لحظه بایستیم، نه اسیر دیروز میشویم، نه در هراس فردا فرو میرویم، بلکه حضور خدا را در اکنون درمییابیم. ابنالوقت کسی است که از حصار سهگانه زمان (ماضی، حال، مستقبل) خارج شده و خود را در عرض ابدیت قرار داده است.
مولانا جلالالدین محمد بلخی، شاعر بزرگ عرفان، این حقیقت را به زیبایی بیان میکند: «هر نفس نو میشود دنیا و ما.»
این نو شدن، همان تولد پیدرپی روح در دقایق حضور است؛ جایی که زمان، دیگر دشمن نیست، بلکه مطهر روح است. هر دم تازگیای دارد که اگر از آن بهره نبریم، این تازگی بهسرعت تبدیل به خاطره میشود و ما را به عقب میراند.
ریشه قرآنی «ابنالوقت»
مفهوم حضور لحظهای در عمیقترین لایههای متون دینی ما ریشه دارد. قرآن کریم، مؤمن را به بیداری دائمی فرا میخواند که لازمهاش، عدم غفلت از لحظه حال است.
ذکر و غفلتزدایی
یکی از محوریترین آموزههای قرآنی در باب حضور، امر به «ذکر» است. خداوند در سوره نحل بهصراحت بیان میدارد: «به یاد پروردگارت باش، پنهان و عاشقانه، در سپیده و شامگاه و از غافلان مباش.» این آیه جوهر ابنالوقت است: دَمی که در آن غفلت نیست، همان دم حضور است. غفلت، اساساً به معنای نادیده گرفتن لحظه کنونی در سایه امور گذشته یا آینده است.
یادآوری پایانپذیری حیات
عنصر دیگر، درک محدودیت زمان است. قرآن، حیات دنیا را متاعی فانی میداند. این درک، انسان را وادار به اقدام در همین لحظه میکند. یاد مرگ در هر لحظه یعنی درک زنده بودن حضور. مؤمن حقیقی، فرزند لحظهاست؛ زیرا هر لحظه ممکن است آخرین باشد و او نمیتواند ریسک غفلت را بپذیرد. اگر انسان بداند لحظه بعد ممکن است دیگر نباشد، تمام هم و غم خود را صرف نیکو کردن همین دم میکند.
نگاه حکمی و حدیثی
سیره و کلام اهل بیت (ع) بیش از هر چیزی بر محور عمل در زمان موجود بنا شده است. این روایات، پایه فقهی و اخلاقی مفهوم ابنالوقت را تشکیل میدهند.
فرمان به بهرهگیری از حال
امام علی (ع) در نامهای که به فرزندشان امام حسن (ع)، این اصل حیاتی را بیان میدارند: «آنچه گذشته از دست رفت و آنچه نیامده در دست تو نیست؛ پس از امروزت بهره بگیر، زیرا تنها همین را مالک هستی.»(1)
این کلام، مرز میان حسرت و امید واهی را مشخص میکند و مالکیت انسان را محدود به «روز» یا «حال» میداند.
در سخن دیگری، امام علی (ع) تعامل فعال انسان با گذر زمان را گوشزد میکنند:
«شب و روز در تو کار میکنند؛ یعنی گذر زمان، تو را میفرساید، جوانتری را میبرد، و فرصتها را سپری میکند؛ پس تو نیز در آنها کار کن.» (2) یعنی همزمان با گذر لحظهها، خود نیز فاعل باش، نه منفعل جریان زمان. این فعال بودن در لحظه، عین ابنالوقت بودن است.
تعادل در عمل (عمل برای دنیا و آخرت)
تعادل میان کوتاهمدت و بلندمدت، یکی از زیباترین تجلیات مدیریت زمان در اسلام است کلام مشهوری از امیر مؤمنان «ع» این توازن را به زیبایی ترسیم میکند: «برای دنیایت چنان عمل کن که گویا همیشه زنده خواهی بود و برای آخرتت چنان کار کن که گویی فردا خواهی مرد.»
این روایت به ما میآموزد که کار دنیا (که در اینجا اشاره به امور روزمره و سازندگی متعارف است) باید با امید به بقا صورت گیرد تا مستحکم و کامل باشد، اما کار آخرت (که در اینجا اشاره به اعمال قلبی و تزکیه روح است) باید با فوریت مرگ فردا انجام شود. مؤمن نه غرق دنیا میشود (که در آن صورت، ابدیت را فراموش میکند) نه غافل از آخرت. او در اکنون متعادل زندگی میکند، جایی که هم به کار روز مشغول است و هم روح خود را برای لحظه ملاقات آماده میسازد.
ابنالوقت در عرفان اسلامی
در سنت عرفانی، «ابنالوقت» نه یک توصیه اخلاقی، بلکه یکی از عالیترین مقامات سلوک و مقام فنا در اراده الهی است. این مقام، اوج رهایی از «زمان متوالی» و ورود به «زمان حال مطلق» است.
تعریف کلاسیک از ابنالوقت
عبدالرزاق کاشانی در اصطلاحات الصوفیه این مفهوم را به روشنی تعریف میکند:
«ابن الوقت آن است که گذشته را نبیند و فردا را نیندیشد؛ هرچه در آن دم بر او وارد شود، با آن حرکت کند.»
یعنی عارف واصل، هرگز متأثر از بار آنچه گذشت نیست و هیچگونه دلبستگی نگرانکننده به آینده ندارد؛ زیرا میداند که همه هستی و هر پیشامدی در لحظه حال توسط حق تقدیر شده است.
زمان بهمثابه موهبت در نگاه مولانا
مولانا جلالالدین، مفهوم زمان را از یک محدودیت خطی به یک بستر ظهور تبدیل میکند. او لحظه را ظرف تجلی میداند:
این دم دریاست و این دم گوهر است
گنج کان آب و نان دلبر است
هر دَم تازهشدهای است که خداوند برای ما ارسال میکند و مملو از هدایایی است که اگر غافل باشیم، از دستشان میدهیم. انسان وقتی در لحظه زنده است، همواره تازه میشود؛ زیرا هر لحظه، تجلی جدیدی از اسمای الهی است. او میگوید:
وقت را غنیمت دان، که این دم نقد حیات است.
عارف ابنالوقت، دل به جریان الهی میسپارد و تسلیم تقدیر میشود، نه از سر انفعال و شکست، بلکه از آگاهی کامل به اینکه اراده او تنها در ظرف مشیت الهی معنا میگیرد و عمل او در این لحظه، عین اطاعت است.
حضور در شعر نو
در جهان مدرن، جایی که انسان از طبیعت و ریتمهای سنتی زمان جدا شده و در چرخدندههای صنعت و برنامهریزیهای بلندمدت گرفتار آمده، شاعران تلاش کردند تا این پیوند را احیا کنند. سهراب سپهری نزدیکترین روح ایرانی به مفهوم عرفانی ابنالوقت است، هرچند که کلام او بیشتر رنگ طبیعتگرایی و مشاهده محض دارد. او دعوت میکند به غسل در لحظه، به تطهیر از دیروز و فردا. «آبتنی در اکنون»، عین بیان عرفانی را در زبان تازه مطرح میکند:
زندگی، آبتنی کردن در حوضچه اکنون است.
این آبتنی، همان استحمام روح در جاری محبت خداست؛ شستن آلودگیهای ذهن از قضاوت گذشته و ترس از آینده. در شعر او، لحظه مقدس است؛ درخت کوچک کنار حوض، بوی نم خاک بعد از باران، صدای پرندهها و... همه نشانههایی از حضور مطلق هستند. سهراب، بر خلاف روانشناسی معاصر که هدف را صرفاً رسیدن به آرامش فردی میداند، انسان را به بیداری و مراقبه در این لحظات ساده دعوت میکند.
روانشناسی اومانیستی و تفاوت با عرفان اسلامی
روانشناسی مدرن، از اریک فروم تا آبراهام مزلو، مفهوم «زیستن در اکنون» (Mindfulness) را به صورت فردی و خودمحورانه عرضه کرده است. در این نگاه، «حال خوش» یا «کاهش اضطراب» هدف نهایی انسان است. این تمرکز بر خویشتن، باعث میشود که لحظه صرفاً ابزاری برای رسیدن به آرامش شخصی باشد.
اما عرفان اسلامی، حضور را نه برای آرامش شخصی، بلکه برای اتصال الهی میخواهد. تفاوت این دو دیدگاه در دو نکته اساسی نهفته است:
1. کانون معنا: در اومانیسم، انسان محور معناست و اوست که معنا را میسازد. در عرفان، انسان آیینه معناست و خود را در برابر حقیقت حاضر قرار میدهد.
2. نوع عمل: در نگاه غربی، تمرکز بر لحظه اغلب به قرارداد ذهنی یا یک تکنیک تمرکز برای کاهش استرس بدل میشود. اما «ابنالوقت» در سنت دینی، تمرینی برای توکل است؛ یعنی سپردن نفس به جریان الهی و پذیرش آن بهعنوان نظم جاری هستی.
مولانا با همین نگاه به فراتر از روانشناسی خودی میرود و میگوید:
تا تو با منی، زمان چیست؟ و این جهان چیست؟
در حضور کامل و مطلق حق، زمان خطی از معنا تهی میشود؛ زیرا حقیقت مطلق (خداوند) در قالب گذشته و آینده نمیگنجد. حضور او، زمان را به ابدیت بدل میکند.
راهکارهای عملی برای زیستن در اکنون الهی
ابنالوقت بودن، یک حالت انفعالی نیست؛ بلکه نیازمند تمرینات آگاهانه و مداوم است. این تمرینات، صرفاً مدیتیشن ذهن نیستند، بلکه «تزکیه زمان» محسوب میشوند:
1. ذکر آگاهانه و هدفمند:
هر صبح و هر شام، یک عبارت یا آیهای کلیدی را با حضور دل بخوانیم. این ذکر باید به جای تکرار مکانیکی، تبدیل به نقطهاتکای روانی شود. مثلاً: «بر آن زنده جاودان توکل کن که هرگز نمیمیرد.» (3)
تکرار این آیه، ذهن را از اتکای به برنامههای شخصی یا نگرانیهای فردی رها و به موجودی متصل میکند که زمان و فنا بر او تأثیری ندارد. این توکل، نقطه تکیه روانی مؤمن است.
2. تنفس دارای حضور (مراقبه دَم):
هر دم، آگاه از نفس باش. در هنگام دم، تجدید عهد و شکرگزاری برای دریافت حیات لحظهای؛ در هنگام بازدم، رها کردن تعلقات و تسلیم و رضا به جریان هستی. این عمل، فیزیک حضور را در جسم جاری میسازد.
3. کاهش گفتوگوهای درونی (شبه نجوای شیطانی):
بخش بزرگی از اسارت در زمان، ناشی از مکالمات بیپایان ذهن با گذشته (حسرت) و آینده (برنامهریزی و اضطراب) است. خاموشی ذهن، راه شنیدن نغمه الهی است. سکوت، صورت دیگر ذکر است که فضای لازم برای حضور را فراهم میکند.
4. بخشیدن گذشته و رها کردن آینده در آستانه هر روز:
با هر غروب، گذشته را از حُکم قضاوت رها کنیم (زیرا دیگر قابل تغییر نیست) و آینده را به مشیت بسپاریم (زیرا هنوز خلق نشده است). تمرین کنیم که تنها مالکیت ما بر «این لحظه» است.
5. ادراک عمل خیر بهعنوان وسیله (فنای فعلی):
انسان ابنالوقت میداند که نیکوکار بودن در لحظه، صرفاً وظیفه اوست و خودش منشأ خیر نیست. این فهم، نفس را از غرور «انجامدهنده بودن» آزاد میکند و عمل را خالصتر میسازد.
نتیجهگیری: ایمان، حضور، آرامش
«ابنالوقت» بودن، هنر زیستن در اکنون الهی است. این مقام، یعنی درک این حقیقت که هر دم، جهانی تازه و فرصتی نو برای اتصال به ذات مطلق است. در این مقام، مؤمن نه میترسد (چون گذشته را واگذاشته) و نه نگران است (چون آینده را به خالق سپرده)، زیرا میداند لحظهای که دارد، تمام سرمایه اوست و آن را در محضر الهی میگذراند.
از دید قرآن، لحظه همان امتحان خداوند است:
کُلَ یَوم هُوَ فِی شَأن (4) خدا هر روز خدا در کاری است (در حال خلق و تدبیر است)، پس ما نیز باید در شأن لحظه مشارکت کنیم؛ باید فعالانه حضور او را در شأنی که در حال وقوع است، درک کنیم و با آن هماهنگ شویم. وقت را قدر بدانیم، زیرا هر ثانیه میتواند دروازهای باشد به ابدیت.
رسول اکرم (ص) در دعای خود میفرمودند: «اللهم اجعلنی من الذاکرین لک فی کل آن: خداوندا! مرا در هر لحظه از یادکنندگانت قرار ده.»
«ابنالوقت» نه زاهد گوشهنشین منزوی است، نه روانشناس مدرن صرفاً خوشبین. او انسانی است که در هر دم، خدا را حاضر میبیند و با لبخند در مسیر تقدیر گام برمیدارد. چنین نگاهی، انسان را از اضطراب زمان رها میکند و در عین حال، او را در جریان عمل خیر و سازنده نگه میدارد.
مؤمن حقیقی، ابنالوقت است. نه به دیروز وابسته، نه به فردا محتاج، بلکه در همین دم، در حضور خدا زنده.
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است؛ اما این آب، آب حضور الهی است. هر کس ابنالوقت شود، دریا را در خود خواهد یافت.
پانوشت:
- نامه 31، نهجالبلاغه
- حکمت 235، نهجالبلاغه
- فرقان / 58
- الرحمن / 29