دوشنبه 5 آذر 1403

ازدواج کودکان، مصداق بارز کودک آزاری

وب‌گاه تابناک مشاهده در مرجع

ملیکا حیدریان*

زمانی که بحث ازدواج کودکان مطرح می‌شود، بسیاری تصور می‌کنند که کودک همسری صرفا در چند کشور فقیر دنیا اتفاق می‌افتد. در حالیکه چنین نیست و همه کشور‌ها در این معضل سهمی دارند. جالب است بدانید در بهترین حالت در هر دقیقه، زندگی حداقل 30 کودک در دنیا به واسطه کودک همسری نابود می‌شود. اگر طرف مقابل کودک همسری را نیز یک کودک در بگیریم، این رقم به تعداد 60 کودک می‌رسد. طبق کنوانسیون حقوق کودک، به افراد زیر 18 سال، کودک گفته می‌شود و کودک همسری طبق تعریف یونیسف، به معنای ازدواج رسمی یا رابطه غیررسمی بین یک کودک زیر 18 سال با یک بزرگسال یا یک کودک دیگر است. از مسئله ازدواج کودکان، تحت عنوان تجاوز خاموش یاد می‌شود، زیرا کودک هنوز با مسائل جنسی آشنا نیست و مجبور است به رابطه جنسی بدون آگاهی و رضایت تن دهد. سازمان ملل متحد، ازدواج کودکان را نقض حقوق بشر و از مصادیق خشونت علیه کودکان و معادل کودک آزاری می‌داند. طبق معاهدات بین المللی، ازدواج اجباری یکی از مصادیق برده داری است و از این حیث کودک همسری نیز نوعی برده داری مدرن محسوب می‌شود. در کودک همسری، اراده و اختیار کودک مخدوش است و به لحاظ حقوقی، نبود قصد و رضایت، اعمال حقوقی را به بطلان می‌کشاند؛ لذا اجازه دادن کشور‌ها به ثبت ازدواج کودکان ولو با استثناء قائل شدن، جای تعجب دارد، زیرا که این عقود، بواسطه نبود قصد و رضا، اصولا باید باطل و بدون اثر حقوقی اعلام شوند. اما در عالم واقع، این اتفاق نمیوفتد و این قضیه با اصول حقوقی بین المللی نیز مباینت دارد. نظام حقوقی 117 کشور در دنیا به کودک همسری اجازه داده است که انگلستان و اکثر ایالت‌های آمریکا را نیز شامل می‌شود. طبق آمار رسمی، حدود یک پنجم از جمعیت زنان در دنیا زیر 15 سالگی ازدواج کرده اند و پیش بینی می‌شود تا ده سال آینده، حدود 230 میلیون دختر دیگر نیز قربانی کودک همسری شوند مگر اینکه کاری در جهت نجات آن‌ها انجام شود. کودک همسری در جهان امروز، پدیده‌ای نکوهش شده است که تلاش‌های بسیاری در سطح جهانی برای جلوگیری از آن انجام می‌گیرد. به همین علت، 96 درصد از کشورها، قوانینی برای محدود کردن سن ازدواج در نظر گرفته اند ولیکن اکثر دولت‌ها با احراز شرایط خاصی، اجازه به وقوع کودک همسری می‌دهند. قابل ذکر است که اجازه دادن به ازدواج کودکان حتی با تعیین شرایط خاص، به معنای پذیرش کودک همسری و قبول خشونت علیه آن‌ها در سایه قانون است. این اجازه ممکن است به واسطه بارداری و یا تولد فرزند توسط کودک، رای دادگاه و یا با اجازه پدر و مادر کودک داده شود. در برخی کشور‌ها هیچ مانع و نظارتی بر ازدواج کودکان وجود ندارد و امری عادی و پسندیده تلقی می‌شود. ازدواج کودکان، آثار زیانبار جبران ناپذیری بر پسران و دختران دارد. به این علت که دخترانی که قربانی کودک همسری می‌شوند، مجبور به ازدواج با مردان بسیار مسن‌تر از خود هستند، بیشتر از پسران مورد توجه مخالفان کودک همسری قرار می‌گیرند. همچنین آمار پسرانی که مجبور به ازدواج اجباری در سن کم می‌شوند، یک پنجم تعداد دختران قربانی است. پسران در اثر کودک همسری، به اجبار از فضای کودکی محروم می‌شوند و مسئولیت تامین مالی یک خانواده بر دوش آن‌ها می‌افتد و مجبور به انجام کار‌های سختی که آمادگی آن را ندارند، می‌شوند. به علاوه ازدواج اجباری برای اکثر آن‌ها به منزله پایان تحصیلاتشان است. یکی از وجوهی که آسیب پسران را خفیف‌تر از دختران می‌کند، داشتن حق و حقوق بیشتر نسبت به دختران، مثل حق طلاق است که باعث می‌شود آن‌ها راحت‌تر بتوانند زنجیر ازدواج اجباری را از پایشان باز کنند. وسعت آسیب‌هایی که دختران در نتیجه ازدواج اجباری متحمل می‌شوند، به مراتب بیشتر از آن چیزی است که پسران پشت سر می‌گذارند. این آسیب‌ها در سه بعد جسمی و روانی و اجتماعی قابل بحث می‌باشد. این آسیب‌ها در بعد جسمی، شامل مواردی مانند آسیب‌های جدی و حتی مهلک در اثر برقراری رابطه جنسی در سن کم، بارداری ناخواسته، مرگ در هنگام زایمان، افزایش سقط جنین، فشار زیاد برای بارداری، آسیب پذیری بالا در ابتلا به بیماری‌های مقاربتی و... است. همچنین کودک همسران از قربانیان عمده خشونت خانگی هستند. ازدواج از جمله آن مسئولیت‌هایی است که بعضا بزرگسالان هم به راحتی زیر بار آن نمی‌روند. این امر که به یکباره و بدون رضایت، مسئولیت یک زندگی بر شانه‌های ضعیف کودکان گذاشته می‌شود، مقدمه آسیب‌های روانی کودک همسری است. با ازدواج، کودکان از محیط خانواده و دوستان جدا می‌شوند، آن هم در دوره‌ای که بیشترین نیاز را به آن محیط برای رسیدن به بلوغ روانی دارند. این جدایی ناگهانی، باعث ایجاد افسردگی و اختلالات اظطرابی و وسواس در آن‌ها می‌شود. همچنین این کودکان به علت دوری و انزوا از جامعه و خانواده، از استقلال شخصی و بلوغ فکری برخوردار نمی‌شوند و در ارتباط با دیگران شکست می‌خورند و این خود باعث زیر بار خشونت جنسی و فیزیکی رفتن می‌شود، زیرا یکی از علل ازدواج افراد مستعد خشونت با کودکان، سلطه پذیر بودن آن‌ها می‌باشد چرا که تسلیم و مطیع بودن، خصوصیت شناخته شده کودک همسران است. از دید اجتماعی، کودک همسری سبب بالا رفتن آمار طلاق می‌شود، زیرا این نوع ازدواج‌ها نه بر اساس عقل سلیم، بلکه در نتیجه اکراه و اجبار کودکان اتفاق می‌افتد و در بزرگسالی که کودک همسر امکان خلاصی از این اسارت را می‌بیند، تصمیم به جدایی می‌گیرد. به علاوه این اکراه باعث بالا بردن آمار روابط خارج از ازدواج نیز می‌شود. قابل ذکر است که در اکثر موارد، شوهر کودکان سن بالایی دارد، لذا در اثر فوت وی، تعداد کودک بیوگان در جامعه زیاد می‌شود و مشکلات معیشتی بعد از مرگ همسر، گریبان گیر آن‌ها می‌شود. عمده‌ترین علت وقوع کودک همسری در بعد اقتصادی، فقر است. خانواده این کودکان در عوض این ازدواج، مهریه، شیرب‌ها یا مالی مطالبه می‌کنند. همچنین با ازدواج کودک، دیگر خانواده‌ها مجبور به پرداخت هزینه برای تحصیل، پوشاک و خوراک فرزندشان نیستند. در بعد اجتماعی، پایین بودن سطح تحصیلات افراد، سبب تمایل آن‌ها به ازدواج‌های اجباری مثل ازدواج کودکان می‌شود. به علاوه رسم و رسوم و سنت نقش مهمی در وقوع کودک همسری ایفا می‌کند. در جوامع سنتی با توجه به دیدن زنان به عنوان ناموس و آبرو، جامعه به ازدواج زودهنگام دختران میل دارد تا از لکه دار شدن این ناموس به زعم خودشان جلوگیری کنند. به همین دلیل است که قسمتی از کودک همسران به جهت حفظ ابرو، با متجاوز خود مجبور به ازدواج شده اند. همچنین زنان به عنوان شایع‌ترین کالای مبادله‌ای برای بده بستان‌های قبایلی و فامیلی دیده می‌شوند. ریشه این مسئله در تاریخ است که همواره برای ایجاد صلح و مودت، دختر پادشاهان و قبایل پیشکش می‌شدند. یکی از بهترین مثال‌های این قضیه، خون بس است که سابقه‌ای بسیار طولانی دارد. خون بس، رسمی است که برای تمام کردن انتقام و خون خواهی میان دو خانواده یا قبیله انجام می‌شود و معمولا دختر قاتل یا دختری از خانواده وی را به عقد پسر مقتول یا مردی از خانواده وی در می‌آورند. در این رسم، نظر دختر و پسر کوچک‌ترین اهمیتی ندارد و دختری که به عنوان خون بس شوهر داده می‌شود، همیشه مورد آزار خانواده همسرش بخاطر قتل انجام شده قرار خواهد گرفت. در واقع دختری که با هدف خون بس مبادله می‌شود، نقش دیه را دارد. در حقوق ایران، حداقل سن ازدواج برای دختران 13 سال و برای پسران 15 سال است و درمورد ازدواج کودکان زیر این سن، اجازه دادگاه لازم است. شاید اینطور به نظر برسد که قانون از طریق لزوم اجازه دادگاه، راه کودک همسری را بسته است، اما اینگونه نیست. این قانون فقط از ثبت رسمی ازدواج‌های زیر سن مذکور جلوگیری می‌کند نه از وقوع این ازدواج ها! به عبارت دیگر کودک همسری در قانون ما هیچگونه مجازاتی ندارد و قانون صرفا از رسمی شدن آن جلوگیری کرده است. البته این ممنوعیت مطلق نیست و در صورت اجازه دادگاه و احراز صلاح کودک، کودک همسری به صورت قانونی اتفاق می‌افتاد. قابل ذکر است که صرف اجازه دادگاه به هیچ عنوان تضمین کننده امنیت و خوشبختی کودکان در چنین ازدواج‌هایی نیست و ماهیت کودک همسری تغییر نمیکند. در موارد زیادی نیز با توجه به معلوم بودن سوالات دادگاه، جواب‌های از قبل آماده شده را به کودکان تلقین می‌کنند و کودک نیز به اکراه یا اجبار و از سر ترس، همان جواب‌ها را به قاضی می‌گوید و حکم ازدواج صادر می‌شود. بدترین وضع در ازدواج کودکان در نیجریه است که از هر چهار دختر، سه مورد آن‌ها قربانی کودک همسری شده اند. گرچه این کشور عضو کنوانسیون بین المللی مبنی بر تعیین حداقل سن ازدواج در 18 سالگی است ولیکن قوانین ملی در جهت جلوگیری از ازدواج کودکان را تصویب نکرده است و عضویت این کشور در این کنوانسیون صرفا به صورت ظاهری است. آمریکا هم که معترض جدی و سرسخت کودک همسری در سایر کشور‌ها است، علنا هیچ قانونی برای جلوگیری از ازدواج کودکان در داخل مرز‌های خودش وضع نمی‌کند. فقط دو ایالت از آمریکا، ازدواج افراد زیر 18 سال را تحت هیچ شرایطی نمی‌پذیرند. قوانین برخی ایالت‌ها در آمریکا درمورد حداقل سن ازدواج، از قوانین نیجریه و عربستان هم ضعیف‌تر است. گزارش شده است که کودکان متاهل در برخی ایالات، بدون وجود والدینشان نمیتوانند حتی فرم طلاق را پر کنند. این در حالی است که در ایران حداقل سنی برای ازدواج در قانون پیش بینی شده است و جز در مواردی استثنایی، اجازه ثبت ازدواج کودکان زیر سن مقرر داده نمی‌شود. کودکی که بواسطه کودک همسری دوران کودکی نداشته باشد، نمی‌تواند یک بزرگسال متعادل و مفید در جامعه شود و متاسفانه فرزندان وی نیز از او تاثیر می‌پذیرند. اگرچه با مطرح شدن معضل کودک همسری، افکار عمومی به شدت واکنش نشان می‌دهند و در جهت کاهش وقوع این معضل تلاش می‌کنند، اما چیزی که برای ریشه کن کردن این موضوع لازم است، اصلاح قوانین کشور‌ها در جهت جلوگیری از وقوع ازدواج کودکان و جرم انگاری این پدیده است. در واقع تعیین مجازات و نظارت سختگیرانه است که سبب اتمام کودک همسری می‌شود. به نظر میرسد کنترل ازدواج کودکان، دیگر صرفا با توضیح اثرات و آسیب‌های آن میسر نیست و وقت آن است که با تکیه بر جنبه رعب انگیز مجازات، کودکان اسیر در چنگال جهل را نجات دهیم. همانطور که برای اعمالی مانند رانندگی و تملیک اموال و اعمال دیگر که تاثیر محدودی دارند، نیاز به حداقل 18 سال سن است، لازم است برای ازدواج که گستره تاثیر آن بر کل عمر انسان است، حداقل 18 سال سن لازم باشد و تحت هیچ شرایطی امکان عدول از این قانون نباشد و ضمانت اجرایی قوی برای آن در نظر گرفته شود. از آنجا که کودکان به واسطه کم بودن سن و نداشتن قدرت، صدایی برای اعتراض و تریبونی برای صحبت ندارند، این وظیفه انسانی هر از یک ماست که صدای آن‌ها شویم، زیرا نجات یک کودک، به منزله ایجاد امنیت و کمک به آینده کودکان خودمان خواهد بود. *دانشجوی کارشناسی حقوق