از بدبینی چیزی عایدم نشده / جلوی اضطراب و افسردگی میایستم
گفتگو با نغمه ثمینی شاید برآمده از یک دلتنگی باشد، دلتنگی برای روزهایی که پر تب و تاب بودیم و بیقرار. برای سالهایی که هر اجرای جشنواره تئاتر فجر اتفاقی بود که نباید از دست میدادیم. برای دورهای که فقط همین تئاتر شهر را داشتیم و سنگلج و مولوی اما این سالنها سرشار بودند از اتفاقات خوش.
از جمله اتفاقات خوش آن دوره، تماشای نمایشنامههای نغمه ثمینی بود؛ نمایشنامهنویسی جوان با قلمی جادویی که بازیگران زیادی در اجرای نقشهای آثارش درخشیدند، کارگردانان متعددی با اجرای متونش تجربههایی گرانسنگ به دست آوردند و تماشاگران بسیاری، از تماشای آثارش لبریز از شعف شدند.
در این گفتگو از حسرتهایمان گفتیم و از امید هم. هر چند در این روزگار غمزده، خریدار چندانی ندارد.
در بخش اول این گفتگو که هفته پیش بر خروجی ایسنا قرار گرفت، از تجربههای بانوی نمایشنامهنویس در خارج از کشور گفتیم و از وضعیت تئاتر و نمایشنامههای ایرانی در آن سوی آبها. در بخش دوم اما بیشتر از موجودیت تئاتر در دوره کرونا سخن گفتیم، هنری که به گفته ثمینی، هنر گسلهاست و همیشه در فواصل گسلها، مجالی برای تنفس یافته است.
در بخش دوم گفتگوی ایسنا با این نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، پژوهشگر و استاد دانشگاه، همراه ما باشید:
_ اوایل ورود کرونا، هیجانی در میان هنرمندان تئاتر در تمام کشورها ایجاد شد با این ذهنیت که منفعل نباشیم و تئاتر را زنده نگه داریم و تلاش شد شکلهای تازهای از نمایشنامهنویسی تجربه شود. این پاندمی میتواند بر نمایشنامهنویسی و تئاتر تاثیر بگذارد؟
فعلا صحبت درباره این موضوع برایم کمی سخت است زیرا همچنان در این وضعیت قرار داریم. چندی پیش به نکته جالبی فکر میکردم؛ در فیلمهایی که در این دوره ساخته شده، روی دهان کارکترها ماسک نمیبینیم. گویی هنرمندان به تمامی نمیخواهند بپذیرند که این موقعیت ممکن است ابدی باشد. هرچند امیدوارم همین حالا به پایان برسد. به همین دلیل فکر نمیکنم این وضعیت هنوز به جریان، فرم یا مدلی تبدیل شده باشد که بعد از پایان کرونا بتواند ادامه پیدا کند. واقعیت این است که از زمان کرونا به بعد آنچه دنیا کوشید به مثابه تئاتر شناسایی کند، اول شبیه یک راه نجات موقتی بود. کوششی بود برای نگه داشتن این هنر و از دست ندادن آن ولی این شرایط طولانی شد. امروز همه حرفهایتر شدهاند کمااینکه تدریس آنلاین هم حرفهایتر شده یعنی همه به حضور در فضای زوم عادت کردهاند. تئاتر هم به همین شکل است. آدمها حرفهایتر شدهاند. نمونهاش نمایش «ویتسک» امیررضا کوهستانی که اصلا برای اجرای آنلاین طراحی شده و بسیار حرفه ای بود. این اجرا خودش یک رسانه است یعنی وقتی کرونا هم نباشد، یک رسانه مستقل خواهد بود. حتی اگر آن تئاتر روی صحنه باشد، دوست دارم شکل آنلاینش را هم ببینم. گرچه بعضی دوستان مقاومت خیلی شدیدی در برابر تئاتر آنلاین دارند، من اصلا این مقاومت را ندارم. میدانم که ذات واژهی تیاتر با آنلاین بودن منافات دارد ولی همواره تئاتر همین بوده و متناسب با شرایط مختلف خود را بازنگری کرده. وقتی اواخر قرون وسطی سالنی برای اجرا نبوده، در گاریهایشان تئاتر اجرا میکردهاند که جریانی به نام جریان تئاتر گاریها را ایجاد کرده و به این شیوه تئاتر را زنده نگه داشتهاند. گاری قرن سیزده و چهارده اروپا، الان همین لپ تاپهای کوچک ماست.
_درست است نمیتوان پیشبینی کرد ولی یک نگرانی دیگر درباره آینده خود تئاتر بود. بعضی معتقدند بعد از کرونا ممکن است اصلا چیزی به نام تئاتر نداشته باشیم و نوعی نگرانی درباره کلیت آن دارند.
تجربه محدود سیاتلی من این است که تئاتر در دو سال اخیر خیلی آسیب دید ولی دولت حمایت کرد با اینکه به نظر میرسد دولت آمریکا عرق ریشهداری به هنر ندارد، عرقش بیشتر نمایشی است. این را از دوستان کهنهکار تئاتری شنیدم که میگفتند اینجا سرزمین تئاتر نیست. در ریشه این کشور، تئاتر هنوز جا نشده. با این حال دولت خیلی کمک کرد و امکانات خوبی داد تا کمپانیهای کوچک بتوانند زنده بمانند. هدف دولت این نبود که حالا که کرونا شد، تئاتر را رها کنیم. اگر چه شاید به آن علاقهای ندارند، اما به عنوان یک عنصر تمدنساز به بقای آن کمک کردند. قبل از سفرم به ایران، سه تئاتر دیدم. یعنی تئاتر داشت اجرا میشد با نیمی از ظرفیت سالنها. گروههای پرجمعیت میگفتند کار ما با حمایت دولتی یا یک کمپانی بزرگ ساخته شده. میدانیم پول بلیتمان در نمیآید ولی کمک کردند که سرپا بمانیم. پس دنیا خیلی آسیب دید ولی دولتها کمکهای زیادی کردند. اما اتفاقی که در ایران رخ میدهد، دردناک است. گویی کسی فکر نمیکند افرادی زندگیشان از راه تئاتر میگذشته. در مورد خودم حرف نمیزنم چون برای سینما هم مینویسم و از همه مهمتر درس میدهم ولی دوستان بسیاری را میبینم که کارگردان، نویسنده یا طراح صحنهاند، خلاق و شریف و درجه یک هستند اما در این دوسال هیچ کاری نکردهاند و هیچ حمایتی هم از آنان نشده است. در این مدت بودجه اندک تئاتر که قطع نشد، چرا به دست افراد سپرده نشد که تئاترهای کوچک خانگی خود را بسازند. آن بودجه در خاموشی سالنهای تئاتر کجا رفته؟ اینجا شرایط غمانگیز و همزمان غرور برانگیز است که هنوز بچهها به اجراهای بعدی میاندیشند. ته قلبم فکر میکنم از کجا میدانید که تئاتر باز میشود ولی این شور و هیجان بسیار با ارزش است.
_ نشان میدهد بعضی از ما چقدر سختجان هستیم و امیدوار، برخلاف اینکه فکر میکنیم جامعه امروز خیلی کم امید است که البته هست ولی باز هم این تک ستارههای روشن خوشحالکننده است.
بله. کم امید است ولی آنان که این اندازه به تئاتر بیاعتقادند و آن را به عنوان یک عنصر کلیدی تمدنساز در جهان معاصر نمیپذیرند و به دنبال نابودی آنند، باید بدانند به جایی نمیرسند. چون ما دهه شصت را هم از سر گذراندهایم و اجراهای تک و توک آن دوره را به یاد دارم ولی همانها رسید به پایان دهه هفتاد که سالنهای نمایشی دو اجرایی شدند و رسید به پایان دهه نود و صد اجرای شبانه در تهران که با پاریس قابل مقایسه است. بنابراین هر چند مدتی خاموش میشویم ولی سرکوب نخواهیم شد.
_ولی قبول دارید که الان جریان نداریم؟ حتی پیش از کرونا هم این جریان را نداشتیم در حالیکه دهه هفتاد یا اوایل هشتاد تئاتر ما پر از نشاط بود و چقدر تپش داشتیم که تمام اجراهای جشنواره فجر را ببینم و چیزی را از دست ندهیم. میتوان امیدوار بود دوباره این جریان در تئاتر ما ایجاد شود همچنانکه بعد از دهه شصت چنین شد؟
من خوشبینم چون از بدبینی چیزی عایدم نشده است و دیگر اینکه تاریخ با ما حرف میزند و میگوید ما دایم سقوط کردهایم و بعد باز طی یک گسل فرهنگی اجتماعی تئاتر دوباره سر برآورده است. تئاتر هنر گسلهاست، از یونان باستان تا به امروز چنین بوده. یعنی فقط در فواصل گسلها زنده مانده و مسیر سرگرمکننده و آگاه دهنده خود را حفظ کرده. همین گسلها، گذار تاریخی را تسهیل میکنند. در ایران هم از سال 76 تا اواخر دهه هشتاد جریانی در تئاتر ایجاد شد که نمیتوان آن را نادیده گرفت و خیلی از دوستان هم نسل من با این جریان همراه شدند. بعد رسید به دوره هشت ساله دولت آقای احمدی نژاد و بخصوص چهار سال پایانی که ممیزی حیرتانگیزی بود و تئاتر ایران را خفه کرد. تجربه شخصی خودم در این چهار سال این بود که نتوانستم چیزی اجرا کنم و نه چاپ کنم. نمایشنامه «خانه» سال 88 اجرا شد. چهار سال بعد مجوز چاپ گرفت در حالیکه هیچ مسالهای نداشت و اجرا هم شده بود. معلوم است این مسائل تاثیرات فرهنگی عمیقی میگذارد و این طور نیست که بعد از گذشت آن، همه به سرعت شروع به کار کنند. از طرف دیگر تئاتر خصوصی هم ضربه عجیب و غریبی به ما زد. ما فریب تئاتر خصوصی را خوردیم. خود من فکر میکردم تئاتر خصوصی یعنی یک نفس تازه و بیرون آمدن از ممیزی ولی عملا تبدیل شد به یک دستگاه پولساز برای تئاتر به اضافه اینکه ممیزی هم همچنان بود.
_آنچه از تئاتر خصوصی در ذهن ما بود با آنچه رخ داد، تفاوت زیادی داشت. همه ما به دنبال چیز دیگری بودیم.
آن زمان حرف من این بود که قیومیت دولتی بر تئاتر این است که وقتی بودجه تولید را میدهد، حق نظارت هم برای خود قائل است. مثل پدری که میگوید تا وقتی در خانه منی و خرجت را میدهم، با قانون من زندگی کن ولی واقعیت این است که ما بچههایی شدیم که از صبح تا شب با جان کندن، خرج خود را در میآوردیم ولی پدر همچنان ما را کنترل و نظارت میکرد. این بلا سر ما آمد. پس آن جریان هم خیلی ضربه زد و ایدهها در بطن تئاتر خصوصی مردند. شاهد تلاش دوستانم بودهام که چقدر جنگیدند تا علیرغم مسائل مالی، تصویر ذهنی خود را روی صحنه ببرند.
_از جریان تئاتر گاریها در قرون وسطی گفتید و اینکه حالا گاریهای قرن خودمان را داریم ولی کرونا ثابت کرد باید سراغ گاریهای دیگر برویم. محدود شدن در سالن خیلی به ما ضربه زد. در این مدت هم خیلی گفته شد تئاتر را به فضای باز و به دیگر مکانها ببریم اما یاد نگرفتهایم در فضاهای دیگر کار کنیم. کسانی هستند که چنین میکنند ولی چند حمید پور آذری داریم که در سوله پرورش قارچ یا پارکینگ کار کند. البته شما هم نمایش «سی» را در فضای باز کار کردید.
اجرا در فضای باز آزمون و خطاهای خودش را دارد. وقتی شروع به کار میکنی، تازه متوجه میشوی نور نداری، جادوی صحنه را نداری و اینها را باید جایگزین کنی ولی فکر می کنم به تلاشش می ارزد. من یکی دو اجرا در فضای باز در ایران دیدم که به نظرم اجراهای قوی نبودند، اما تلاش جالبی بودند برای بیرون رفتن از این بحران.
_ولی متاسفانه همان هم به جریان تبدیل نشد.
تعجب میکنم. انتظار داشتم به هیجان و وسوسهای عمومی تبدیل شود ولی دیدم همه دوستان تئاتریام منتظرند این شرایط تمام شود تا به سالن بازگردند. اگر کارگردان بودم و میخواستم کار کنم، حتما به کشف فضاهای بیرونی فکر میکردم.
_خب خانم ثمینی عزیز! درباره خیلی چیزها حرف زدیم. حالا خوب است در پایان گفتگویمان کمی هم احوالپرسی کنیم و برخلاف رسم خبرنگاری، آخر گفتگو بپرسیم تازه چه خبر؟
ممنون. خوبم و سعی میکنم با افسردگی بجنگم و در برابر اضطراب بایستم. خیلی خوشحالم دو پروژهای را که مدتی طولانی درگیرشان بودم، تازه به سرانجام رساندهام و در آستانه شروع فکرها و کارهای تازهام.
_این پروژههای تازه چه هستند؟
فعلا نوشتن نمایشنامهای را شروع کردهام و قرار است به زودی به صورت تیاتر آنلاین اراده شود. همین طور در حال تحقیق و نگارش متنی هستم که امیدوارم پاییز آینده در شهر سیاتل اجرا شود. اینجا هم دو نمایشنامه آماده اجرا دارم که اجرایشان به دلیل کرونا عقب افتاده است؛ «بچه» به کارگردانی افسانه ماهیان و «دیو جغرافی» که قرار است با کارگردانی شیوا مسعودی اجرا شود. امیدوارم یکی دو ماه دیگر بتواند تمرینهایش را آغاز کند.
از انتشار نمایشنامههایتان هم خبری هست؟
در این سفر کار مهمی که انجام دادم و خیلی به خاطر آن خوشحالم، این است که 29 نمایشنامهام را برای انتشار سپردهام که قرار است در چهار فصل منتشر شود. فصل اول آن نمایشنامههای آغازین است که از سال 1373 تا 79 نوشتهام. فصل دوم از 1379 شروع میشود و تا سال 88 ادامه دارد. دوره سوم شامل نمایشنامههایی است که از سال 88 نوشتهام و اولین نمایشنامهاش «خانه» است و تا سالهای 93 و 94 ادامه دارد و فصل چهارم هم مربوط به نمایشنامههایی است که از حدود سال 94 تا به امروز نوشتهام که نمایشنامههای چند سال اخیر را در بر میگیرد؛ «زبان تمشکهای وحشی»، «همان چهار دقیقه»، «سی»، «دیو جغرافی» و... همیشه رویای این کار را داشتم و شش هفت سال پیش تا مرز تحقق آن رفتم ولی آن زمان به دلایل گوناگونی نتوانستم کار به سرانجام برسانم گرچه دوستانی که به عنوان ناشر کنار من بودند، خیلی همراهی کردند ولی من در شرایط روحی تکمیل کارها نبودم. اما دوباره از حدود دوسال پیش با نشر «نی» صحبت کردم که خیلی حمایت کردند و الان مجموعه را کامل میدانم و اگر اتفاق خاصی نیفتد، انتشار آن نباید خیلی زمان ببرد. پیدا کردن اسم برایش خیلی سخت بود. فکرش را بکنید! پیدا کردن اسم برای یک دستاورد 27 ساله! واقعا دیوانه میشوی و حس میکنی هیچ اسمی کامل نیست ولی بالاخره اسمش شد «مکاشفات جادو».
انتهای پیام