از حضور مدام زن قرمزپوش در میدان فردوسی تا حرکت دایرهای دوربین میان ستونهای مسجدشاه / دو مستند متعلق به سال 1356
دو فیلم مستند اثر ژان روش فقید و زندهیاد خسرو سینایی عصر یکشنبه 11 آبانماه 1404 در برنامه «مستندات یکشنبه» خانه هنرمندان ایران روی پرده رفت و شهرام اشرفابیانه منتقد سینما درباره این آثار صحبت کرد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از اتاق خبر خانه هنرمندان ایران، دو فیلم مستند اثر ژان روش فقید و زندهیاد خسرو سینایی عصر یکشنبه 11 آبانماه 1404 در برنامه «مستندات یکشنبه» خانه هنرمندان ایران روی پرده رفت و شهرام اشرفابیانه منتقد سینما درباره این آثار صحبت کرد.
ژان روش مستند «مسجد امام (مسجد شاه سابق)» را با همکاری فرخ غفاری در سال 1977 در اصفهان ساخت که از نظر مردمشناسی و معماری به یک اثر شاخص بدل شد. «تهران امروز» (با نام کامل تصاویر یک شهر، تهران امروز) نیز یک فیلم مستند درباره شهر و مردم تهران از ساختههای خسرو سینایی در سال 1977 است که زندگی در تهران سال 1356 شمسی را نمایش میدهد.
در ابتدای نشست شهرام اشرفابیانه در بررسی فیلم ژان روش که با همکاری فرخ غفاری ساخته شد، گفت: «فرخ غفاری در مقام راوی این فیلم، نهفقط یک فیلمساز بلکه یکی از چهرههای مؤثر در تاریخ سینمای مدرن ایران است. از کارگردانی فیلمهایی چون «زنبورک» گرفته تا نقش او در بنیانگذاری «جشن هنر شیراز»، غفاری جایگاه ویژهای در شکلگیری جریانهای نوگرای سینمای ایران دارد.»
او ادامه داد: «در این مستند، نشانههای روشن یک شیوه فیلمسازی مردمنگارانه دیده میشود؛ رویکردی که یادآور تلاش مستندسازان موج نو برای کشف هویت فرهنگی اقوام و زیستجهانهای کمتر دیده شده است. غفاری در این فیلم نیز، همانند همنسلانش، نگاهی انسانی و شاعرانه به سوژههای خود دارد.»
این منتقد گفت: «نکته جالب آن است که این فیلم و مستند خسرو سینایی هر دو در سال 1356 ساخته شدهاند؛ سالی پرالتهاب که خود بهتنهایی سندی از جامعه در آستانه دگرگونی ایران است. بررسیها نشان میدهد فیلم سینایی در تابستان همان سال فیلمبرداری شده و هر دو اثر، تصویری ارزشمند از تهران و فضای شهری آن دوران به دست میدهند.»
شهر، راوی خاموش عشق و تضاد
این کارشناس سینما بیان کرد: «فیلم خسرو سینایی با صدای خودِ او آغاز میشود؛ جایی که راوی از شهری سخن میگوید که گرچه در آن زاده نشده، اما بخشی از عمر، اندیشه و شور زندگیاش در آن شکل گرفته است. همین مقدمه، پیوند عاطفی فیلمساز با شهر را آشکار میکند و زمینه را برای سفری شاعرانه در میان تصویر و زمان فراهم میسازد.»
او ادامه داد: «فیلم با تصاویری سایهوار از پرندگان آغاز میشود؛ سپس دوربین به آرامی از شاخهها به پایین حرکت میکند و به ازدحام ترافیک شهری میرسد. این تضاد میان آرامش طبیعت و شلوغی شهر، جوهره زیباییشناسی فیلم را میسازد: مواجهه شاعرانه با دو قطب سکون و جنبش، سکوت و هیاهو.»
اشرفابیانه بیان کرد: «بهزودی، تصویر زنی در حال راه رفتن بر پرده ظاهر میشود؛ شخصیتی که بهتدریج به راوی خاموش و نماد شهر بدل میگردد. گفته میشود نام او «یاقوت» بوده، اما سینایی در مصاحبهای در سال 1355 با روزنامههای اطلاعات و کیهان تصریح میکند که این زن شخصیتی واقعی نیست، بلکه استعارهای از خودِ شهر است.»
او با تحلیل برخی از نمادهای داستان گفت: «حضور مداوم این زن با لباس قرمز در میدان فردوسی، به هسته مرکزی فیلم معنا میدهد. او بازتاب شور و حرارت زندگی شهری است؛ رنگ لباسش نشانهای از دوگانگی انسان معاصر، از تضاد میان عشق و انزوا، حضور و فراموشی. در یکی از تأثیرگذارترین صحنهها، زن را میبینیم که بر نیمکتی در خیابان خوابیده است. این تصویر، بیآنکه داوری مستقیم کند، ما را به تأمل درباره فرسودگی و بیقراری شهر و انسان درون آن فرامیخواند. لحظاتی بعد، آمبولانسی با چراغ قرمز چرخان از مقابل دوربین میگذرد؛ نوری که با رنگ لباس زن پیوندی نمادین دارد و همچون موتیفی در فیلم تکرار میشود.»
شاعرانهبودن در دل واقعیت
این منتقد سینما توضیح داد: «جذابیت آثار خسرو سینایی، بهویژه در این فیلم، در نحوه کشف و پیوند میان نشانهها و معانی نهفته است. او از عناصر ساده تصویری، مفاهیمی عمیق و استعاری میسازد و میان زندگی روزمره و تأمل شاعرانه پلی برقرار میکند. در کنار او، ژان روش و فرخ غفاری نیز با همان نگاه کاوشگر و مردمشناسانه، جهان فراموششده دیگری را به تصویر میکشند.»
او بیان کرد: «بهاینترتیب، این آثار در یک سال واحد، دو چشمانداز متفاوت اما همزمان از جامعهی ایرانی ارائه میدهند؛ آثاری که امروز نهتنها از منظر زیباییشناسی، بلکه بهعنوان اسناد فرهنگی و تاریخی نیز ارزش بازخوانی دارند.»
همزیستی سنت و مدرنیته
این منتقد سینما با اشاره به نمایش دو سبک زندگی متفاوت در آثار سینایی گفت: «یکی از مهمترین لایههای معنایی در مستند خسرو سینایی، نمایش دوگانگی در زندگی شهری است؛ دو شیوه زیستن که در ظاهر متضادند، اما در واقع مکمل یکدیگرند و هویت کلی شهر را شکل میدهند.»
او توضیح داد: «فیلم با تصویری از کوچهای خلوت آغاز میشود. دوربین بهآرامی در این فضای ساکت حرکت میکند و صدای قدمهایی که در پسزمینه شنیده میشود، حس حضور ذهنی و درونی را منتقل میکند. این حرکت دوربین، حالتی ذهنی و سوبژکتیو دارد؛ گویی ما در ذهن راوی یا در خاطرهای جمعی از شهر قدم میزنیم.»
این منتقد با اشاره به تغییر فضای فیلمها گفت: «اما ناگهان این فضای آرام جای خود را به تصاویری از بزرگراهها و ساختمانهای مدرن میدهد؛ تصاویری که در حال بلعیدن همان کوچهها و محلههای قدیمیاند. این تضاد، یکی از درخشانترین تمهیدات فیلم است. به نظر میرسد تنها در همین بخش است که فیلم لحنی انتقادی به خود میگیرد، همانطور که سینایی در گفتوگوهایش در دهه 1350 نیز به گسترش بیرویه ساختمانسازی و نابودی بافت تاریخی شهر اشاره کرده بود.»
این منتقد سینما همچنان با اشاره به چهره شهر در این دو اثر بیان کرد: «در این دو تصویر، کوچههای سنتی جنوب شهر و خیابانهای مدرن شمال تهران فیلم دو چهره متفاوت از زندگی را به نمایش میگذارد. اما نکته ظریف اینجاست که این دوگانگی برای سینایی، تضاد نیست؛ بلکه نوعی همزیستی است. او این دو سبک زندگی را مکمل یکدیگر میبیند، بخشی از پیکره واحد شهری که با تمام تفاوتهایش معنا پیدا میکند.»
او ادامه داد: «فیلم با همین منطق بصری و مفهومی پیش میرود. هرجا تصویری از محلات پایین شهر و زندگی سنتی میبینیم؛ مثل نماهای بازار شوش یا میدان بهارستان، بلافاصله تصاویری از شمال شهر و زندگی مدرن به دنبال آن میآید. موسیقی فیلم نیز این دوگانگی را بازتاب میدهد؛ از دستگاههای موسیقی سنتی تا ریتمهای مدرنتر که بهصورت هوشمندانه بر روی تصاویر سوار شدهاند.»
این منتقد بیان کرد: «در ادامه، دوربین از بازار تهران تا محدوده سد کرج حرکت میکند. در نزدیکی سد، فیلم دو گونه زندگی را بهتصویر میکشد: در یکسو خانوادههایی را میبینیم که به سبک غربی لباس پوشیدهاند و در حال استراحت و آفتابگرفتن هستند و در سوی دیگر، مردم محلی جنوب شهر را میبینیم که در همان فضا، اما با شکل دیگری از زیستن روزشان را میگذرانند.»
او با اشاره به عدم قضاوت سینایی در این مستند گفت: «سینایی در اینجا قضاوت نمیکند؛ او صرفاً نشان میدهد که شهر با همین تضادها زنده است. در نگاه او، سبکهای مختلف زندگی نه نشانه گسست، بلکه نشانه تکامل شهر هستند، شهری که میان سنت و مدرنیته در نوسان است، اما از مجموع همین نوسانها هویت خود را میسازد.»
گفتوگو با شهر و تاریخ
این منتقد گفت: «خسرو سینایی در مستند خود، در جستوجوی «شور زندگی در شهر» است؛ فیلمی که با نگاهی سیال از کوچهها و بازارها تا بزرگراهها و حاشیههای تهران حرکت میکند تا از دل تضادها، چهره زنده شهر را کشف کند. هیچ نقطهای از نگاه او پنهان نمیماند؛ فیلم همزمان گذشته و اکنون را به تصویر میکشد.»
این کارشناس سینما با اشاره به انتخاب موسیقی گفت: «انتخاب موسیقی و صدا در فیلم کاملاً آگاهانه است. صدای مرتضی احمدی، با آن لحن آشنا و مردمی، به تصاویر روح میبخشد و فیلم را به زندگی واقعی مردم پیوند میزند. در کنار آن، صحنههایی از جوانان در حال رقص در تضاد با نگارگریهای عبوس موزه مردمشناسی قرار میگیرد. راوی با نریشن خود میگوید: «دیروز و امروز مقابل هم نیستند؛ با هم هویت میسازند.» این ایده در تمام فیلم جاری است، سنت و مدرنیته نه متضاد، بلکه مکمل هستند، درست مانند دو دوره تاریخی پیش و پس از اسلام که با هم پیکره هویت ایرانی را شکل دادهاند.»
بازخوانی شرق از نگاه غرب
او درباره مستند ژان روش و فرخ غفاری گفت: «در سوی دیگر، مستند ژان روش و فرخ غفاری نوعی گفتوگوی فرهنگی میان شرق و غرب را بازتاب میدهد. روش در ابتدای فیلم میگوید قصد دارد اثری بسازد در قالبی مشابه نامههای ایرانی مونتسکیو؛ جایی که دو ایرانی، از نگاه بیگانه، جامعه فرانسه قرن هجدهم را نقد میکردند. این بار، نقشها عوض شدهاند. یک فرانسوی با نگاهی غربی به روایت ایرانی میپردازد، از خلال گفتوگو با غفاری.»
او ادامه داد: «غفاری، که سالها در فرانسه زیسته و به زبان و فرهنگ آن مسلط است، درباره معماری ایرانی سخن میگوید و گفتوگو بهتدریج از یک روایت تاریخی فراتر میرود. در مسجد شاه، دوربین با حرکتی دایرهای میان ستونها و کاشیها میچرخد و غفاری از روح فضا، از جنسیت در معماری اسلامی و از نوعی «اروتیسم معنوی» سخن میگوید. این گفتوگو، در عین فلسفی بودن، عمیقاً شاعرانه است.»
این منتقد بیان کرد: «در پایان، او رو به دوربین از زندگی و مرگ حرف میزند و همان حرکت دایرهای دوباره تکرار میشود؛ گویی چرخه حیات در فرم بصری فیلم تداوم مییابد. صداهای محیط، کودکی که در حیاط فریاد میزند، یا زمزمههای زمینه، هیچیک مزاحم نیستند؛ بلکه جزئی از ریتم زندگیاند. این همان ویژگی سینمای مردمنگارانه ژان روش است، استفاده از هر عنصر واقعی در خدمت حس و معنا.»
اشرفابیانه با اشاره به نگاه استعاری اثر گفت:«پایان فیلم، با خداحافظی آرام غفاری و دور شدن او از دوربین، تبدیل به استعارهای میشود از وداع یک هنرمند با وطن و در عین حال، از گفتوگویی که هرگز پایان نمییابد.»
موسیقیِ تصویر در سینمای خسرو سینایی
سامان بیات با اشاره به تسلط خسرو سینایی روی موسیقی گفت: «در موسیقی متن این فیلم، فضای دستگاه سهگاه بر کل اثر حاکم است. در بخشهایی، یک تکنوازی سنتور در مایه سهگاه میشنویم که کاملاً آگاهانه انتخاب شده است. در واقع، قطعه اصلی که خانم دلکش اجرا کرده نیز در دستگاه سهگاه است. در چند نقطه از فیلم، قطعهای با حالوهوای موسیقی آذری شنیده میشود که به آن «سِگاه میرزا حسین» میگویند. وقتی این ملودی در سه یا چهار بخش فیلم تکرار میشود، نشان از انتخابی تعمدی دارد.»
او ادامه داد: «سهگاه، از منظر موسیقایی، دستگاهی میان دو حس است؛ میان کشف و شهود عارفانه و روایتی دراماتیک از زندگی. همین ویژگی باعث میشود که در فیلم، موسیقی به پلی میان واقعیت شهری و ذهن شاعرانه راوی بدل شود. موسیقی در گفتوگویی عاطفی با تصویر قرار میگیرد و این هماهنگی بهوضوح نشاندهنده شناخت و دقت خسرو سینایی نسبت به موسیقی است.»
بیات توضیح داد: «سینایی نهتنها موسیقی را میشناخت، بلکه در انتخاب قطعات نیز نقش فعالی داشته است. انتخاب تکنوازی سنتور و بهرهگیری از سهگاه میرزا حسینخان، نشانه درک عمیق او از ریتم درونی تصویر و مفهوم فیلم است.»
از «تهران امروز» تا مستندهای سینایی
سامان بیات در ادامه، به مقایسه این فیلم با اثری از دههی 40 پرداخت و گفت: «در سال 1342، احمد فاروقی فیلمی سفارشی برای وزارت فرهنگ و هنر میسازد با عنوان «تهران امروز». در آن فیلم، صحنههایی از زورخانه و آیینهای پهلوانی دیده میشود؛ فضاهایی که شباهتهایی با فیلم «گود مقدس» دارند. بیات احتمال میدهد که هر دو فیلم از یک لوکیشن مشترک استفاده کرده باشند. همان زورخانه معروف اطراف پارک شهر.»
او تأکید کرد: «بدون اطلاعات دقیق فیلمبرداری نمیتوان با قطعیت اظهار نظر کرد، اما نکته قابلتوجه این است که در «تهران امروز»، تهران بهعنوان سوژهای فرهنگی و در عین حال تبلیغاتی برای معرفی چهره مدرن شهر انتخاب شده بود؛ در حالی که در مستند سینایی، نگاه کاملاً شخصی و شاعرانه است.»
بیات ادامه داد: «آن آثار پیشتر، اغلب سفارشی و با نیت معرفی رسمی شهر ساخته شده بودند، اما سینایی با فیلم خود از همین مضمون تکراری، اثری خلق میکند که در لایههای درونیاش تأملی بر هویت و زمان است.»
بیات درباره مستند دیگر و قیاس آن با اثر خسرو سینایی گفت: «او سراغ مراسم آیینی قبایل ناشناخته میرود و درباره آنها فیلم میسازد. در این میان، فرخ غفاری هم حضور دارد؛ کسی که آنقدر معروف و تأثیرگذار بود که تقریباً همه او را میشناختند. نکته جالب در مستند این است که برخورد او با دیگران، نوعی صمیمیت و کشف دوباره است.»
او ادامه داد: «با وجود شهرت بینالمللی فرخ غفاری، سبک فیلم بیشتر شبیه گپ و گفت خودمانی است تا مستند کلاسیک. برای من عجیب بود که او درباره مسألهای صحبت میکند که دغدغه اصلیاش سینمای ملی است؛ کسی که میخواست سینمای ملی ایران شکل بگیرد و تمام ساختار فیلمهایش با نگاه به هویت ایرانی طراحی شده بود. از قاببندیها و استفاده از المانهای مینیاتور ایرانی گرفته تا انتخاب دیالوگها و موسیقی.»
این کارشناس بیان کرد: «کارگردان مستند عمداً افرادی را انتخاب کرده که به این مولفهها تسلط داشته باشند تا روایت فیلم غنای بیشتری پیدا کند. این باعث میشود که حرفهای آنها بیشتر شبیه رفرنس و مرجع فرهنگی شود. حتی وقتی درباره «شب قوزی» صحبت میشود، بیشتر به شخصیتها و فرهنگ ایرانی توجه دارد و اشاره میکند که این قصهها برگرفته از «هزار و یک شب» هستند، هرچند فیلم کوتاه تلویزیونی او دیگر در دسترس نیست.»
بیات در انتهای سخنان خود گفت: «نکته جالب دیگر، سبک نامهنگاری ایرانی است که در فیلمها و آثارش به چشم میخورد. شخصیتها از طریق نامه با هم ارتباط برقرار میکنند و انتخاب نامهای غیرایرانی نیز عمدی بوده تا مرزهای فرهنگی و داستانی روشن شود. همه اینها نشان میدهد که فیلم، نه تنها روایت یک مستند، بلکه مطالعهای دقیق و عمیق بر روی هویت، فرهنگ و سینمای ملی ایران است.»
242243
کد خبر 2137565