اصلاحطلبان همواره رؤیای توسعه سیاسی و دموکراتیکسازی جامعه را داشتهاند، درصورتیکه عملکردشان در سریر قدرت خلاف این قاعده را نشان داده است.
راست سنتی و اصولگرایان نیز همواره درصدد ایجاد هژمونی علیه غرب بودهاند و ازاینرو از آغاز بر الگوی «دولت چینی» پافشاری کردهاند، طرفه آنکه هیچیک از خصلتهای دولت چینی در دولتهای اصولگرا محقق نشده است، حتی در حد یکی از نهادهای تحت نظارت آنان.
اصلاحطلبان هم برداشت دقیقی از نهادهای غرب نداشتهاند و همواره مانند کشتی بیلنگر در حوزههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کژ و مژ میشدند. تفکر آنان آمیزهای بود از لیبرالدموکراسی، سوسیالدموکراسی و نئولیبرالیسم. دست آخر هم بهسوی «سرمایهداری ملی» خیز برداشتند و عملا از سرمایهداری دفاع کردند اما ایدئولوگهای راست سنتی و اصولگرایان از همان آغاز در پی سرمایهداری بودهاند، البته نه از جنس و جنمی که اصلاحطلبان خواهان آن باشند.
نقطه عطف و آمال اصلاحطلبان از ایده سرمایهداری، ایجاد بستری فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برای سرمایهگذاران خارجی در ایران بوده است که آنهم با واکنشهای جدی روبهرو شد و به سرانجام نرسید.
اگرچه اصولگرایان برای چینیسازی اقتصاد و فرهنگ ایران با مخالفتی جدی روبهرو نبودند، اما بضاعتشان برای تحقق این ایده چنان اندک بود که عاقبت عطایش را به لقایش بخشیدند و در پی تأمین منافع خویش، نهادهای تحت نظارتشان و جناح خود رفتند؛ چراکه درواقع چینیسازی اقتصاد ایران بهمراتب از تحقق لیبرالدموکراسی دشوارتر است و نیاز به چهره قدرتمندی دارد که بتواند با ایجاد دولتی قوی و سازمان و نهادهای مستحکم با روش و منشی مشخص دست به اقدامات زیرساختی بزند.
آنچه راست سنتی و اصولگرایان را ترغیب میکرد که رؤیای چینی را در سر بپرورانند، دولتی مقتدر بود که در تمام اجزا تحت نظارتشان باشد و مهمتر از همه اینکه همچون چین مدرنسازی را به روش کاملا مؤثری اجرا و از علم و فناوری برای افزایش تولید اقتصادی استفاده کنند و درواقع بدیلی برای لیبرالدموکراسی باشند.
این بدیلسازی همان نکتهای است که راست سنتی و اصولگرایان را وسوسه میکرد تا از الگوی دولت چینی که اقتدار آن را دارد تا در برابر لیبرالدموکراسی قد علم کند، گرتهبرداری کنند؛ غافل از اینکه چین، دولت بسیار قدرتمندی دارد که این دولت براساس شایستهسالاری بنا شده است. این دولت حتی در سطوح پایینتر نیز شایستهسالار است و محال است از افرادی که سابقه مناسبی نداشته باشند، حتی در مقامها و مسئولیتهای کوچک استفاده کند.
به گواه تاریخ نهچندان دور، دولت و چهرههای اصولگرا نهتنها برای بر سر کار گماردن افراد شایسته برنامه و ارادهای نداشتند بلکه افرادی را در مصدر امور قرار دادند که سابقه قابل دفاعی نداشتهاند.
از سوی دیگر حمایت دانشجویان و دانشگاهیان اهمیت ویژهای برای دولتها و جناحهای سیاسی در دنیا دارد. راست سنتی، اصولگرایان و اصلاحطلبان جایگاهی در میان دانشگاهیان و دانشجویان ندارند. اصولگرایان را حتی دانشجویانی که به لحاظ فکری به آنان نزدیکاند نیز حمایت نمیکنند. بد نیست بدانیم دانشگاههای آمریکا در سلطه دانشجویان چینی است و اگر دانشگاهی از استادی دعوت به عمل آورد که از مخالفان چینیها باشد، با هزاران هزار امضا از سوی دانشجویان چینی روبهرو خواهد شد.
دراینمیان نکته قابلتأمل این است که چند میلیون مسلمان در چین زندگی میکنند که در شرایط بسیار کنترلشده و سختی به سر میبرند. نهتنها کشورهای مسلمان توان حمایت علنی از این مسلمانان را ندارند بلکه اتحادیه اروپا و کشورهای غربی نیز قادر نیستند علیه چین سخنی بر زبان بیاورند؛ چراکه نگراناند پروژههای زیرساختی آنان که توسط چینیها تأمین مالی میشود، از دست برود.
اما آنچه بسیاری بر آن اذعان دارند، این است که الگوی چینی قابل صدور و مصادره نیست. چین از دیرباز از بوروکراسی متمرکز و شایستهسالار با تأکید بر نخبهگرایی برخوردار بوده است. با تمرکز بر هویت ملی که از آن حکومتی یکدست و ملتی هماهنگ ساخته است. آگاهم که برای گفتن این حرفها دیگر بسیار دیر شده اما مسئله این است همانطور که رؤیای اصلاحطلبان بر باد رفته است، اصولگرایان نیز تسلیم وضعیت موجود شدهاند و البته از آن بهرهبرداری میکنند. روزگاری اصولگرایان سودای مجلس و دولتی یکدست را داشتند اما اکنون که به آن رسیدهاند، پیشاپیش همچون اصلاحطلبان رؤیایشان را برای تحقق منافع شخصی و جناحی خود پیشفروش کردهاند.
هیچ کشوری بدون سیاست و رؤیا نمیتواند از انسداد سیاسی و اقتصادی خارج شود.
23302
کد خبر 1644694