امروز با حافظ: صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
دمی با حافظ و شعر طرب انگیز او
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد دل شوریده ما را به بو در کار میآورد
من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار میآورد
فروغ ماه میدیدم ز بام قصر او روشن که رو از شرم آن خورشید در دیوار میآورد
ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم ولی میریخت خون و ره بدان هنجار میآورد
به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بیگه کز آن راه گران قاصد خبر دشوار میآورد
سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود اگر تسبیح میفرمود اگر زنار میآورد
عفاالله چین ابرویش اگر چه ناتوانم کرد به عشوه هم پیامی بر سر بیمار میآورد
عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه ولی منعش نمیکردم که صوفی وار میآورد
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: امروز با حافظ: من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم امروز با بیدل دهلوی: رفته رفته عافیت هم کینه خواهی میکند امروز با فریدون مشیری: بیمار خنده های توام، بیشتر بخند تماشاخانه