امیر حسین فطانت؛ مرگ یهودای خائن در پرونده گلسرخی - دانشیان / شهامت اعتراف داشت
شنبه هفته پیش کسی درگذشت که نام او با مشهورترین دادگاه سیاسی ایرانِ پیش از انقلاب یعنی دادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و ده نفر در همان پرونده گره خورده بود و به جای انکار و افسانهسرایی شجاعانه تن به اعتراف داد...
عصر ایران؛ فرشاد قوشچی - شنبه هفته پیش کسی درگذشت که نام او با مشهورترین دادگاه سیاسی ایرانِ پیش از انقلاب یعنی دادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان و ده نفر در همان پرونده گره خورده بود.
آن شخص امیر حسین فطانت بود و تمام بله تمام زندگی او تا لحظه مرگ تحتالشعاع همان رخداد بود و هرگز نتوانست از سایه آن بیرون بیاید.
فطانت در سال 1328 در شیراز به دنیا آمد و از دبیرستان کمال نارمک دیپلم گرفت. دبیرستانی که مؤسس آن دکتر یدالله سحابی از بنیان گذاران نهضت آزادی ایران بود. او در آزمون سراسری پذیرفته و دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه پهلوی شیراز شد.
جالب این که نه با انگیزه غالب در علاقه به پزشکی سراغ این رشته نرفت بلکه بیشتر به این خاطر دانشجوی پزشکی شد که طبق گفته خود، شیفته چریک نام دار آرژانتینی ارنستو چه گوارا شده بود. چه، چهگوارای انقلابی و مارکسیست پزشک هم بود.
فطانت سپس تحت تاثیر ایدئولوژی مارکسیستی با گروهی به نام فلسطین همراه و به اتهام هواپیماربایی دستگیر شد و دو سال زندانی بود.
در آخرین سال دهه 40 خورشیدی در زندان قزلقلعه و سپس قصر با کرامت دانشیان در یک بند بودند و از همان ایام زندان صمیمت و رفاقتی بین این دو برقرار میشود. چندی بعد هر دو آزاد شدند و هر یک به راهی رفتند. دیدار مجدد آنها به تعبیر فطانت به طور اتفاقی و در فاصله دو کلاس دانشکده با نوشیدن (یک فنجان چای بی موقع) رقم خورد.
فطانتی که دیگر بیش از این نمی خواست یک انقلابی باشد و مسیری متفاوت برگزیده بود ناگهان با تقاضای تهیه سلاح برای طرح گروگانگیری ولیعهد (رضا پهلوی در سن نوجوانی) میشود.
کرامت (دانشیان) که از پیشینه فعالیت های منجر به زندان رفیق خود خبر داشت میپنداشت فطانت با چریکهای فدایی خلق مرتبط است و آنچه نمی دانست این بود که فطانت دیگر نمیخواهد مانند یک انقلابی بمیرد و به خاطر بازگشت به دانشگاه تعهد همکاری با ساواک داده است.
از چپ تصویر: کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی در دادگاه
بی شک تمام مدارک و شواهد خیانت امیرحسین فطانت به کرامت دانشیان حکایت می کند او به ساواک گزارش داد.
فطانت خود نیز بر این خیانت صحه میگذارد. هر چند به گونهای درصدد توجیه بر میآید:
«سرنوشت، اراده خود را بر من تحمیل کرده بود. گویی هیچ انتخاب دیگری نداشتم.... برایم مهم نبود با زندانی شدن کوتاه مدتش پی خواهد بُرد که از طرف من لو رفته است. حتی برایم مهم نبود که خائن نامیده می شوم. برایم این مهم بود که کرامت یک بار دیگر فرصت خواهد یافت تا حرفهای من را مرور کند و شاید این بار بفهمد که وقتی برای او از روشنفکران می گفتم چه منظوری داشتم.»
پس از انقلاب با آشکار شدن نقش او در لو دادن کرامت دانشیانی که مل خسرو گلسرخی اعدام شد و ترس از خونخواهی چریکهای فدایی، همچون یهودی سرگردان آواره دنیا میشود و در نهایت سر از کلمبیا در میآورد.
فطانت 40 سال پس از تیرباران دانشیان و گلسرخی، خاطرات خود را در کتابی با عنوان «یک فنجان چای بی موقع» نوشت و منتشر کرد.
کسی در خیانت فطانت تردیدی ندارد حتی خودش هرچند با توجیه، اما در اینکه کتاب خاطرات او از نادر منابع فارسی است که در آن از ادبیات اعترافی کممانندی بهره میبرد هم جای هیچ شک و شبههای باقی نمیماند. آن هم در فرهنگی که کمتر کسی به این کار و آن هم با این صراحت مبادرت می ورزد و تن در میدهد.
او در فصل «یک اعتراف شرمآور» می گوید: پس از آزادی از زندان اوین در سال 1359 به سرقت گردنبندی طلا از خانه پیرمرد و پیرزنی تنها در حوالی میدان فردوسی اقدام میکند.
ابتدا به ترکیه و پس از آن به فرانسه میرود. در پاریس با یک زن ولگرد خیابانی اهلِ کلمبیا به نام پاتریسیا هم خانه میشود. ز این پس شغلشان دزدی، کلاهبرداری و عیاشی است. هیچکدام چیزی برای از دست دادن نداشتند. فطانت به روشنی گفته: «من برای گذران زندگی کارهای زیادی کردهام، اما زیاد کار نکردهام.»
پیش از مرگ او تاریخ مکتوب و شفاهی معاصر ایران مُهر قضاوت خود را در رابطه با او بر صفحات اش حک کرده بود. جالب است بدانید که فطانت به سبب اقامت در کلمبیا دو کتاب هم از گابریل گارسیا مارکز نویسنده پرآوازه را از زبان اصلی به فارسی برگردانده بود.
امیر حسین فطانت 32 سال در ایران زیست و 42 سال در خارج از ایران و با این که میتوانست برای التیام داغ خیانت و اندکی تطهیر از 42 سال خارجنشینی افسانهها بسراید اما به هر چه کرده بود اعتراف کرد و گزاف نیست گفته شود دست کم شهامت اعتراف داشت.
او در فصلی از خاطرات خود زیر عنوان «میان نیک و بد» مینویسد: «بعضی تصمیمگیریها ساده است و برخی هم مشکل. بعضی منجر به نتایج و حوادث و بعضاً تراژدیهای بزرگی میشود خارج از تصور... مشکل آنجاست که بعضی تصمیمها که اول ساده و بدیهی به نظر میرسد به وقایعی بسیار پیچیده میانجامند که طومار زندگی و سرنوشت آدمهای زیادی را در هم بپیچند و برگی بس شاخص را بر یک دوران تاریخی می افزایند.»
امیر حسین فطانت درست یک هفته قبل در چنین ساعاتی و در روز شنبه 16 اردیبهشت 1402 در کلمبیا درگذشت. نزدیک به 50 سال بعد از اعدام خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان؛ رفیقی که لو داده بود.
نام او طی 50 سال یعنی از سال 1352 تا روز مرگ با گروه کرامت دانشیان - خسرو گلسرخی و دادگاه آن ها گره خورده بود. چریکی که خود به اتهام تلاش برای هواپیماربایی و ارتباط با چریکهای فدایی خلق دو سال در اواخر دهه 40 خورشیدی زندانی شده بود کرامت دانشیان را لو داد.
نقشه ساواک این بود که به اشتباه خود اعتراف کنند و با تاکید بر مارکسیست بودن شان جامعه از آنها فاصله بگیرد و به خاطر همین دادگاه گلسرخی از تلویزیون پخش شد اما با کاری که گلسرخی کرد و امتناع دانشیان از اعتراف داستان مطابق تصور ساواک و فطانت پیش نرفت و گلسرخی و دانسیان به قهرمان بدل شدند و انگ یهودای خائن بر پیشانی فطانت نشست و این داغ ننگ از آن پس با او تا لحظه مرگ بود.
تماشاخانه