اکبرپور: غمخوار به من چک داد تا پرسپولیسی شوم
خبرورزشی نوشت: پیشکسوت باشگاه استقلال گفت: استقلال چند سالی میشود که روی خوش نمیبیند و به قول معروف آب خوش از گلوی طرفداران پایین نرفته است.
علیرضا اکبرپور یکی از بهترین و مؤثرترین بازیکنان بعد از انقلاب استقلال بهشمار میرود که حدود 10 سال برای این تیم در میادین داخلی و بینالمللی به میدان رفت. اکبرپور که در 2 سال گذشته بهعنوان سرمربی تیم نونهالان و سپس نوجوانان استقلال مشغول فعالیت بوده امیدوار است بتواند در تیم بزرگسالان این باشگاه نیز کار کند. در محل روزنامه خبرورزشی میزبان اکبرپور بودیم که ماحصل صحبتهای بازیکن اسبق و مربی امروز فوتبال کشورمان را میخوانید.
مربیان منشوری، فوتبال تبریز را نابود کردند تا یک دهه قبل به هر تیم موفقی که دقت میکردید میدیدید حداقل پنج بازیکن آذربایجانی دارد، اما حالا کار به جایی رسیده که تیم تراکتور و ماشینسازی کلی بازیکن غیرآذری دارند و به نظرم این یک فاجعه است و صدالبته مقصر خود مدیران و مسئولان استان هستند که مربیان منشوری را وارد فوتبال آذربایجان کرده و سالها اختیار عمل را دست این افراد سپردند. مربیان منشوری ریشه استعدادها و جوانان آذربایجانی را خشکاندند! قبلا نصف بازیکنان تیم ملی تبریزی و یا ترکزبان بودند، اما در سالهای اخیر چند بازیکن آذربایجانی در تیم ملی دیدهاید؟! فقط از محله عباسی تبریز در یک دوره من، کریم باقری، یوسف بخشیزاده، علیرضا پژمان، رضا باقری، اسماعیل حلالی، ستار همدانی و... وارد سطح اول فوتبال ایران شدیم. در واقع نوجوانان هیچ تفریحی بهجز فوتبال بازی کردن در کوچه پسکوچهها نداشتند. متأسفانه از دهه 80 مربیانی در فوتبال تبریز مشغول بهکار شدند که کارنامهشان مشخص است. مربیانی که با خود 20 بازیکن وارد تیمهای استان میکردند و برخی از آنها دست دلالان و شیطان را از پشت بسته بودند.
حجازی اول پرسید استقلال را دوست داری؟! من از شانزده سالگی در لیگ بازی کردم. یادم هست سال 70 وقتی استقلال قهرمان آسیا شد و به ایران برگشت، بهعنوان بازیکن تیم بزرگسالان ماشینسازی مقابل این تیم بازی کردم و با نتیجه یک - صفر به پیروزی رسیدیم و به هرحال در آن دوره، شکست دادن قهرمان آسیا یک شگفتی در فوتبال ایران بود، اما در آن دوره رسانهها مثل امروز نبودند و هیچکس به این نپرداخت که من جوانترین بازیکن لیگ ایران بودم. شرایط برای من از زمانی شروع به تغییر کرد که در سال 74 ناصرخان حجازی سرمربی ماشینسازی شد. نگاه فنیشان و درک فوتبالی در کنار شجاعت مثالزدنی آقای حجازی سبب شد مسیر فوتبالی من تغییر کند. وقتی ایشان سرمربی تیم استقلال شد از من سؤال کرد آیا به این تیم علاقه داری؟ دوست داری برای استقلال بازی کنی؟ من هم با خوشحالی پذیرفتم و به فوتبال تهران مهاجرت کردم و سالها با کمترین دستمزد با جان و دل، بهترین بازیها را انجام دادم و بعدها در شرایطی که میتوانستم برای پنج سال دیگر به استقلال کمک کنم، از این تیم کنار گذاشته شدم که موشکافی کردن چیزی را تغییر نمیدهد.
غمخوار به من چک داد تا پرسپولیسی شوم اوایل دهه 80 که قراردادم با استقلال تمام شده بود، میدیدم باشگاه با بازیکنان قراردادهای 30 میلیون تومانی میبندد و یا با همین رقم قرارداد بازیکنانی که مثل من قراردادشان تمام شده را تمدید میکند، در حالی که جزو بهترین بازیکنان تیم بودم به من گفتند قراردادت هفت میلیون تومان است. ناراحت شدم و برایم این سؤال مطرح بود که آیا ارزش من از نظر مدیران باشگاه کمتر از بقیه بازیکنان است! در حالی که عملکردم برای همه مشخص است. از باشگاه پرسپولیس با من تماس گرفته شد و حتی آقای علی پروین هم تلفنی با من صحبت کرد و پیشنهاد دادند در ازای عقد قرارداد سه ساله مبلغ 200 میلیون تومان دستمزدم باشد. من این پیشنهاد را به مدیریت باشگاه استقلال اطلاع دادم و گفتم با من هم مثل احمد مؤمنزاده، پرویز برومند، مهدی هاشمینسب و بقیه بچهها قرارداد ببندید، نمیخواهم بیشتر از بقیه دستمزد داشته باشم، اما این درست نیست، چون آدم سادهای هستم مدام مرا سادهگیر بیاورید. یک آقایی در استقلال که اتفاقا علی آقای پروین الگوی زندگی اش بوده به من گفت حتی اگر پرسپولیس تو را بخواهد به علی پروین میگویم با لگد بیرون بیندازدت! بهخاطر صراحت همین آقا هم که شده بود، باید ثابت میشد حقیقت چیست. با هماهنگیهایی که خود آقای پروین انجام داد رفتم دفتر اکبر غمخوار، قبل از اینکه قراردادی امضا شود، یک چک تاریخ روز 20 میلیون تومانی به من داد و گفت امروز برو این چک را نقد کن بعد بیا قراردادت را امضا کن. چون دلم و قلبم با استقلال بود، چک را گذاشتم داخل جیبم موبایلم را خاموش کردم و برای یک ماه تهران را ترک کردم! به همه آقایان ثابت شد که واقعا پرسپولیس برای سه فصل به من 200 میلیون تومان پول میدهد تا اینکه برگشتم چک آقای غمخوار را پس دادم و مثل بقیه بازیکنان استقلال قرارداد امضا کردم. برای سه فصل مبلغ 100 میلیون تومان در قراردادم نوشته شد؛ دو فقره چک 30 میلیونی و یک فقره چک 40 میلیونی به من داده شد که چک 40 میلیون آخر باد هوا شد!
جویباری گفت بگو پولت را گرفتهای! وقتی آقای محمدحسین قریب، مدیرعامل استقلال شد میگفت چک 40 میلیونی برای چیست؟ فکر میکرد فتحا... زاده بعد از اینکه از مدیریت استقلال کنار رفته به من چک داده است. جالب اینجاست که آقای نظریجویباری هنوز در باشگاه کار میکرد و در جریان همهچیز بود. در حضور آقای قریب گفتم زمان عقد قرارداد همین آقای نظریجویباری شاهد همهچیز بود، اما جویباری جلوی چشمم گفت من ندیدم! بعد به من گفت مصاحبه کن و بگو 40 میلیون را گرفتهای تا من به قریب بگویم پولت را من دادهام، اینجوری این پول را از او میگیرم و به تو میدهم. من ساده هم مصاحبه کردم و گفتم باشگاه پولم را داد و بیش از دو، سه سال طول کشید تا طلبم را بگیرم، اما این طلب از ارزش افتاده بود. مثل همین حالا که اگر مثلا 200 میلیون تومان داشته باشید و یک ماشین 206 نخرید دو روز دیگر میبینید یک پراید هم نمیتوانید بخرید!
خدا خواست مقابل چشم ناصر حجازی قرار بگیرم از دو سال قبل در تیمهای پایه استقلال مشغول مربیگری هستم. وقتی تیم را تحویل گرفتم در خطر سقوط قرار داشت، اما با کمک هم موفق شدیم تیم را حفظ کنیم و برای فصل بعد نایبقهرمان لیگ نوجوانان شدیم. دستمزدم بهعنوان سرمربی تیم 70 میلیون تومان بود. در فوتبال پایه هم آدم میتواند فاسد شود! و این بستگی به ذات و اصول انسان دارد. هستند خانوادههای ثروتمندی که دوست دارند پسرشان فوتبالیست شود یا مثلا نزد اقوام و آشنایان بگویند فرزندشان بازیکن تیم نوجوانان استقلال و یا پرسپولیس است، چون بارها اتفاق افتاده خیلی شفاف سراغ من آمده و گفتهاند کمک کن پسرمان را بردار، در عوض 100 یا 200 میلیون به حسابت میریزیم. شیطان وجود آدم میگوید حالا توی 30 تا بازیکن اسم پنج تا بازیکن اینجوری را رد کن و یک میلیارد در بیاور! اما یک حس قویتری هست که میگوید درستکار باش و پروردگار را از خودت راضی نگه دار تا عاقبت بهخیر شوی. همین حس حتی آدمی را تهدید هم میکند و میگوید این پولها خرج نابود کردن پسر خودت میشود. هرکس برای خودش خلوتی دارد. خود من، چون بدون داشتن حامی بزرگ شدم، دقیقا اسم پسرم را گذاشتهام حامی! مسلما خداوند سر راه بندههایش فرصتها و انسانهای خوب خود را قرار میدهد. برای خود من اتفاق افتاد. از کوچه پسکوچههای محله عباسی به تیم ماشینسازی راه پیدا کردم و در ادامه با اراده پروردگار این فرصت به وجود آمد مقابل چشمان ناصرخان حجازی قرار بگیرم و برای 10 سال بازیکن تیم بزرگی مثل استقلال شوم. درست است که همین الان در زندگی سختیهایی دارم و بهعنوان مثال در کرج مستأجر هستم، اما هزاران بار خداوند را بابت دادهها و ندادههایش شکر میکنم.
مدیران امنیت شغلی ندارند فوتبالیستها باید دستمزد خوب بگیرند و آینده خودشان را تأمین کنند، اما در کنارش باید نهایت تلاششان را هم برای تیمی که در آن عضویت دارند انجام دهند و هرگز بابت اینکه مطرح شدهاند و پول خوب در میآورند، مغرور نشوند و این را در نظر بگیرند که یک کارگر بابت حداقل روزی هشت ساعت کار در طول یک سال جمع درآمدش به 50 میلیون تومان هم نمیرسد. شرایط اقتصادی طوری شده که نمیتوان به بازیکنان خیلی خرده گرفت، چون در این شرایط با دستمزد یک میلیاردی هم نمیتوانند یک واحد آپارتمان بخرند. به مدیران انتقاد میشود چرا هزینههای کلان انجام میدهند، اما از آن طرف فشار خیلی زیادی هم روی همین مدیران وجود دارد که باید بازیکن را حفظ کنی. از طرفی هیچ مدیری در ایران امنیت شغلی ندارد و مطمئن است برای چهار یا پنج سال در سمت خود نمیماند. اگر یک مدیر مطمئن باشد برای مثلا 10 سال مسئولیت دارد، هزینه زیادی انجام نمیدهد، چون میداند یک سال یا دو سال دیگر خودش باید بدهی یا بحران را برطرف کند.
میبازند و طلب هم دارند استقلال چند سالی میشود که روی خوش نمیبیند و به قول معروف آب خوش از گلوی طرفداران پایین نرفته است. در این خصوص هم نظراتشان را دادهاند، از همه زوایا به مشکلات استقلال نگاه شده است، پس اظهار نظر من نه چیز جدیدی است و نه دردی را دوا میکند. در تیمهای پایه باشگاه استقلال استعدادهای خوب و ناب کم نیستند. باشگاه میتواند با انجام یکسری کارهای قانونی و با عقد قراردادهای بلندمدت آینده خود را از نظر داشتن بازیکن با کیفیت و البته استقلالی تضمین کند. به نظرم تیم استقلال نباید در پایان لیگ هجدهم اجازه میداد 15، 16 بازیکن از این تیم جدا شوند. الان هم استقلال بازیهای خیلی مهم در لیگ قهرمانان آسیا دارد و من میتوانم خیلی راحت آنچه در دل و ذهن دارم را بیان کنم، باید ببینیم این تیم در دو بازی آینده چه نتایجی میگیرد و صمیمانه آرزو میکنم با پیروزی در هر دو مسابقه و صعود به مرحله بالاتر بخشی از ناراحتیهای موجود برطرف شود. نمیشود که باشگاه هم ناز بازیکنان را بخرد هم مورد انتقاد هواداران باشد. بازیکن دستمزد کلان بگیرد، آنوقت تیم نتیجه نگیرد و غم و غصه و ناراحتی و سرافکندگی اش برای مردم باشد. زمان ما وقتی میباختیم رویمان نمیشد سرمان را بالا بگیریم، اما دوره و زمانه عوض شده و برخی بازیکنان بعد از باختن هم از همه طلبکار هستند!
درباره خاطرهای که سیروس گفت در خصوص خاطرهای که سیروس دینمحمدی از من تعریف کرد باید بگویم حقیقت را گفت و برای شما هم میگویم تا حال و هوای تان عوض شود. اواخر اسفند سال 77 یک بازی انجام دادیم و برای هفته دوم فروردین هم بازی داشتیم. آقای حجازی برای سه روز تمرینات را تعطیل کرد. من میخواستم برای سال تحویل کنار خانواده باشم بنابراین تصمیم گرفتم با هواپیما به تبریز بروم، اما ناگهان خالهام تماس گرفت و گفت بیا دنبالمان با هم برویم تبریز. ساعت چهار صبح خاله، پسر و دخترخالهام را سوار کردم و راه افتادم، نزدیکیهای تبریز بود که خالهام سؤال کرد علیرضا چقدر مانده برسیم؟ گفتم خاله جان 10 دقیقه دیگر خانه هستیم. باران میآمد و جاده لیز بود، نزدیک یک پل خاک ریخته بودند که وقتی روی آن رفتم ماشین پرواز کرد! و به دره 20 متری مجاور سقوط کردیم. یک خودروی پراید داشتم که پس از چند بار غلط زدن در انتهای دره روی سقف از حرکت ایستاد. به هر زور و زحمتی بود خودم را از ماشین بیرون کشیدم و فکر میکردم الان است که باک ماشین آتش بگیرد. سریع رفتم در سمتی که خالهام نشسته بود را باز کردم تا او را بیرون بکشم. یک لحظه دیدم از بالای دره پسرخالهام دارد به سمت پایین میآید. با نگرانی و تعجب از او سؤال کردم چه کسی به تو خبر داد ما سقوط کردهایم؟ حالا نگو که کمربند نبسته بود، وقتی که در جاده روی شانه خاکی رفته بودیم، پنجره هم باز بوده و پسرخالهام از پنجره به بیرون پرتاب شده بود و من بر اثر شوک وارده حواسم نبود از ابتدای راه پسرخالهام در صندلی جلویی ماشین کنار خودم نشسته بود و در آن لحظات داشتم فکر میکردم چه کسی به او خبر داد و توانسته با این سرعت خودش را به مهلکه برساند! خلاصه جای خانه و سفره هفتسین کارمان کشیده شد به بیمارستان! داخل بیمارستان به دلیل تعطیلی کسی نبود و من خودم با ویلچر اول خاله و سپس دخترخالهام را بردم به بخشی که سیتیاسکن میگیرند. در همین گیر و دار یک مریض که در بیمارستان بود، فکر کرده بود من پرسنل بخش جابهجایی بیماران هستم و داشت سر من غر میزد و میگفت چرا به من رسیدگی نمیکنی!
251 251
کد خبر 1434923