سه‌شنبه 6 آذر 1403

باب همایون؛ از دیروز تا امروز / با این غذاها حتما وسوسه خواهید شد

وب‌گاه گسترش مشاهده در مرجع
باب همایون؛ از دیروز تا امروز / با این غذاها حتما وسوسه خواهید شد

حوالی ساعت 17 کم‌کم وقت خداحافظی با روشنایی هوا و خودنمایی چراغ‌های خیابان است. این زمستان 1402 هم که برای تهرانی‌ها جز سوز سرما هیچ چیزی نداشت. پنجشنبه‌ها بسیاری از خانواده‌ها برای رفع خستگی طول هفته بیرون بودن را به ماندن در خانه ترجیح می‌دهند که همین آمار ترافیک روزانه این شهر را بیشتر می‌کند.

حوالی ساعت 17 کم‌کم وقت خداحافظی با روشنایی هوا و خودنمایی چراغ‌های خیابان است. این زمستان 1402 هم که برای تهرانی‌ها جز سوز سرما هیچ چیزی نداشت. پنجشنبه‌ها بسیاری از خانواده‌ها برای رفع خستگی طول هفته بیرون بودن را به ماندن در خانه ترجیح می‌دهند که همین آمار ترافیک روزانه این شهر را بیشتر می‌کند. اصلا تهران است و این ترافیک و هوای نفس‌گیرش! تا به حال دقت نکرده بودم، چقدر چراغ‌قرمزهای منطقه 12 زیاد هستند. امان از این موتوری‌ها؛ فکر کنم می‌شود با موتورهای عبوری از این منطقه، موتور موردنیاز یک کشور کوچک را تامین کرد. غرق در افکارم هستم که با ضربه‌ای به شیشه ماشین به خود می‌آیم. آقای موتوری با زبان مخصوص خود که استفاده از دستش است، درخواست بستن آینه خودرو را دارد تا مانند من در این ترافیک کلافه نشود. بافت زیبا و قدیمی منطقه 12 همیشه برایم جذاب بوده؛ به‌ویژه برخی از خیابان‌های سنگفرش‌شده آن که فکر کنم جزو دلبری‌های آن به‌حساب می‌آید. اولین جای پارک حوالی مقصد، بهترین جای پارک است. به‌نظرم آن را از دست ندهید که مجبورید خیابان را دور بزنید و تمام تصاویری که اکنون از مقابل چشم‌تان رد شده را مجددا ببینید. «گذر باب همایون» مقصد تازه بازارگردی است.

باب همایون؛ از دیروز تا امروز

زمانی که گروهی از افغان‌ها در پایان حکومت صفوی، اصفهان را به چنگ خود در آوردند و در سراسر ایران آشوب شد، روستای تهران هم به دست افغان‌ها افتاد و در همین جایی که حالا با عنوان باب همایون می‌شناسیمش دروازه‌ای ساختند که اسمش «دروازه دولت» یا «دروازه ارگ» بود. سردر این دروازه الماسی با آینه‌کاری و نمایی از کاشی بود، اما گذرگاه آن کوچه‌ای باریک بود که به دستور ناصرالدین شاه گسترده‌تر شد و رنگ‌ورویی گرفت. در همان زمان نام خیابان به باب‌همایون تغییر پیدا کرد.

در دوران ناصرالدین شاه باب‌همایون جایی برای برگزاری جشن‌ها بود. ناصرالدین شاه دستور داده بود آن را سنگ‌فرش کنند و اطرافش مغازه بسازند. موقع برگزاری جشن‌ها شاه در بالای سردر الماسیه می‌نشست و جشن و شادی و آتش‌بازی‌ها را تماشا می‌کرد. جوی آب و انبوه درختان سرسبز فضای این خیابان را دلنشین‌تر می‌کرد. امروزه این خیابان بورس کت‌وشلوار مردانه شده است. جالب اینکه قیمت کت و شلوار در باب همایون بسیار مناسب است و با بودجه کم هم دست خالی به خانه برنمی‌گردید. مغازه‌های کوچک و بزرگ با ویترین‌هایی چیده شده از پیراهن و کت و شلوار در باب‌همایون قرار دارند. کراوات، پاپیون، دستمال گردن، کمربند، انواع مختلف کفش، عطر و ادکلن هم در بعضی از مغازه‌ها به فروش می‌رسند. بیشتر کت‌وشلوارهای اینجا تولید داخل است و اجناس اکثر مغازه‌ها، در تولیدی خودشان دوخته شده و درصد خیلی کمی از مغازه‌ها برندهای خارجی هم برای فروش دارند. تعدادی خیاط هم در کنار مغازه‌ها هستند که کت‌وشلوارهای دست‌دوز می‌دوزند؛ با قیمتی گران‌تر از صنعتی‌دوزها و اغلب کسانی که کت‌وشلواری اندازه تن خود پیدا نمی‌کنند به این خیاط‌ها سفارش می‌دهند. پیاده‌رو باب‌همایون مکانی زیبا و آرامش‌بخش برای قدم زدن نیز به‌شمار می‌آید. این گذر گردشگری در ضلع جنوبی میدان امام خمینی (توپخانه) و نیز در شمال ایستگاه مترو امام خمینی (ره) قرار دارد. همچنین از جنوب به خیابان صور اسرافیل و ساختمان وزارت دارایی منتهی می‌شود. از زمانی که بخشی از خیابان باب همایون به دکه‌های اغذیه‌فروشی یا غرفه‌های سیار غذا اختصاص داده شده، نام این خیابان بیش از پیش بر سر زبان‌ها قرار گرفته است. عرضه غذاهایی نظیر سمبوسه داغ، کباب‌های سیخی، بلال زغالی، آش‌های مختلف و... در این خیابان که عطر دلپذیری را به‌دنبال دارند، اشتهای بسیاری از دوستداران غذاهای خیابانی را برانگیخته است؛ به‌طوری که کمتر کسی یافت می‌شود که به‌سادگی از آن عبور کند و برای خرید این غذاهای خوش‌طعم وسوسه نشود. این گذر به‌دلیل نزدیک بودن به موزه عبرت، حوضخانه کاخ گلستان، پاساژ کاشانی، باب همایون، میدان امام خمینی و پاساژ لباف شرایط خاص‌تری پیدا کرده است. برخی اعتقاد دارند این گذر از نظر مکانی در موقعیت خوبی قرار گرفته و از آنجایی که فاصله کمی با ایستگاه مترو امام خمینی (ره) دارد، دسترسی به آن راحت‌تر اتفاق می‌افتد. در ضمن اگر تمایل داشته باشید می‌توانید با اتوبوس‌های داخل شهری نیز خود را به این گذر پرهیجان و خالی از خاموشی برسانید و به اندازه سهم خود در داشتن هوای پاک کمک کنید.

راسته‌ای رنگارنگ و پر ازدحام

پارک شهر، خاطرات کودکی‌ام را برایم زنده می‌کند. به‌نظرم بیشترین تعداد گربه را پارک شهر دارد. دیوار مترو امام خمینی (ره) به چشمم می‌خورد. از آنجایی که گذر باب‌همایون در محدوده طرح ترافیک قرار دارد، بی‌شک بهترین مسیر همین مترو امام خمینی (ره) است. باب همایون راسته کت‌وشلوارفروشان است و بیشتر افرادی حاضر در این خیابان، جوان هستند؛ از همان آقایان و خانم‌های عاشقی که دست در دست یکدیگر قدم می‌زنند و معمولا یکی از دست‌های آقا درگیر نگهداری خریدها است. اکنون که در آستانه نوروز هستیم، حسابی بساط عروسی و مهمانی برپاست و بازار کت‌وشلوار‌فروشی‌های باب همایون داغ است. برخی هم خانوادگی در این گذر قدم می‌زنند تا شاید در مسیر، پدر خانواده کمی در کنار قسط و وام و... پیراهنی هم برای عید بخرد. مقصد ما جای دیگری است؛ هدف راسته شکم‌گردی باب همایون است که حسابی با سنگفرش و آن ریسه‌های نورش بزک شده است. پیش از حضور در باب‌همایون نیز با یک سردر مواجه می‌شود که همچنان رنگ‌وبوی پاییز را به شما می‌دهد.

ورودی با برگ‌هایی پاییزی و زردرنگ تزئین‌شده که پس‌زمینه عکس بسیاری از افراد است. کافی است چند دقیقه کنار این ورودی صبر کنید تا شاهد گرفتن بیش از 100 عکس باشید؛ آن هم با ژست‌های گوناگون؛ خنده، نگاه به افق، عکس دوتایی نامزدپسند و... اگر بچه‌ای هم در خانواده بود، عکس بعدی متعلق به بچه بود؛ آن هم وقتی با دست‌هایش به دکور این سردر اشاره می‌کند. پس از عبور از این سردر وارد یک همهمه خواهید شد؛ راسته‌ای رنگارنگ با همهمه‌ای سنگین!

حتما وسوسه خواهید شد

وقتی صحبت از غذاهای خیابانی می‌شود، ناخودآگاه تصویری از غرفه‌های کوچک غذا یا جگرکی‌های کنار خیابان با آن یخچال‌های کوچک‌شان در ذهن‌مان ایجاد می‌شود. اصلا قسمت اصلی یک تفریح لذت‌بخش به خوردوخوراک مربوط می‌شود. غذا خوردن بیرون از خانه یکی از تفریحات اصلی این نسل است که حتی افزایش هزینه‌ها نیز نتوانسته آن را به‌طور کامل حذف کند.

هنوز هم باوجود گرانی‌های سرسام‌آور پشت در فلافلی‌ها صف‌های طولانی تشکیل می‌شود. مدت‌هاست که خیابان‌ها با غذاهای خیابانی، کانکس‌ها و ون‌های مواد غذایی میزبان مردم هستند و هدف اصلی از این شکل عرضه هم ارائه غذا در سریع‌ترین حالت ممکن است. بیشتر غذاهای خیابانی در دسته فینگرفودها، فست‌فودها یا غذاهای محلی طبقه‌بندی می‌شود و معمولا نرخ این غذاها هم ارزان‌تر از غذای رستوران‌ها است. با رونق گرفتن بازار غذاهای خیابانی دیگر مهم نیست ساعت شما چه وقتی از شب را نشان می‌دهد. در این شهر در هر ساعتی که احساس گرسنگی کنید غذا موجود است. گذر از این خیابان حتی در ساعات پایانی شب نیز حال‌وهوایی خوش را برای‌تان رقم می‌زند. اصلا این غذاهای خیابانی عجیب به دلبری شب‌های تهران کمک کردند. شاید رفتن یار دیرین، «گذر سی‌تیر» نیز در همهمه باب‌همایون بی‌تاثیر نباشد. اینجا هر چیزی که هوس کنید وجود دارد؛ از سوغاتی شهرهای مختلف تا غذاهای خانگی و فست‌فودی. برخی فروشندگان با ماشین‌های قدیمی «فوت‌تراک» هستند و برخی دیگر در غرفه‌های خود به روش‌ها متفاوت قادرند شرایطی جذاب و هیجان‌انگیز برای شما فراهم کنند. فکر نکنم بتوانید مانع هوس‌های خود در این خیابان شوید، زیرا از همان ابتدای خیابان بوی خوش غذاها حسابی شما را وسوسه خواهد کرد. همین‌طور که هاج‌وواج به سرتاسر خیابان نگاه می‌کنم، پسر جوانی با «ببخشید خانم» من را از شر بوی این غذاهای لذیذ خلاص می‌کند؛ پسری جوان با کاپشنی مشکی‌رنگ که دوربینی روی دوشش دارد.

- به‌نظرتون رنگ و لعاب این خیابون برای عکس خیابونی زیبا نیست؟

- چرا خیلی هم قشنگه.

- من اینجا عکاسی می‌کنم. دیدم دارید با گوشی‌تون از اینجا عکس می‌گیرید؛ می‌خواید از خودتون هم عکس بگیرم و فایلش رو ارسال کنم؟

- چه جالب؛ ممنونم اما سوال دارم؟ مشتری هم دارید؟

- آره خیلی خصوصا دختر و پسرهای جوون.

همین‌طور که با من صحبت می‌کند برای اثبات حرف‌هایش عکس‌های داخل دوربین را به من نشان می‌دهد.

- ببخشید که وقتتون رو با سوالام می‌گیرم؛ برام جالب بود بدونم. یعنی میشه بهش به‌عنوان یک شغل نگاه کرد؟

- نه بابا، اما کسی که دانشجوی عکاسیه براش فرصت مناسبیه.

صحبت‌مان با درخواست عکس از سمت یک خانواده به پایان رسید. اما چقدر خوب که یک راسته می‌تواند آنقدر اشتغالزایی داشته باشد.

لبو داغه، لبو!

«بدو بدو لبو، بدو دیر نکنی»؛ چرخی زیبا با رنگ قرمز و سبز که ریسه‌های رنگارنگ به سقف برزنتی آن آویزان است. فروشنده پایین چرخ با خطی زیبا اسم و فامیل و شماره تماسش را نوشته است. در هر بخش از این چرخ تنوع خوراکی‌های گرم زمستان را شاهد هستید که نام‌های آنها روی چرخ نوشته شده «باقالی داغ، لبو داغ، شلغم داغ». او مالک یک مغازه تمام‌عیار است که هرچند متراژ کمی دارد اما محسنات آن به متراژش می‌چربد. من به زیبایی چرخ دستی او خیره شدم و خودش سرگرم حرف زدن با دختری است که گل نرگس می‌فروشد.

- چند تا فروختی؟ کاسبی خوبه؟

- خدارو شکر؛ دیگه انگار گل مشتری نداره، میرن چیزای دیگه می‌گیرن.

- (با خنده) ببین شما زن‌ها سلیقه‌تون شیک شده دیگه؛ از این گلا نمی‌پسندین؛ طلایی، سکه‌ای، یخچالی.

صدای خنده‌های‌شان در گوشم می‌پیچید.

میز‌های پرخاطره

میزهای چیده‌شده در باب‌همایون به‌سرعت پر می‌شوند و هر فرد پس از خوردن غذا آنجا را ترک می‌کند. دور یک میز خانواده‌ای با دو فرزند کوچک نشستند و درحالی که مادر و پدر باهم یک پرس قورمه‌سبزی می‌خورند، دو کودک مشغول خوردن سیب‌زمینی هستند. میز دیگری از پلاستیک‌های خرید پوشیده شده و خانم و آقای جوانی مشغول حرف زدن با هم هستند. ظاهرا خرید کت‌وشلواری گران‌تر از جیب آقا، خلق او را تنگ کرده، اما خانم جوان سعی دارد با توجیهات گوناگون دلش را به‌دست آورد و پشت هم تکرار می‌کند: «بابا اینا رو دو بار بشوری خودشو ول می‌کنه».

در گوشه‌ای دیگر مادری ژست‌های مختلف به دختر بچه خود می‌دهد تا با آن کاپشن صورتی‌اش زیر سقف پارچه‌ای چهارخانه قرمز این میزها چند عکس بگیرد.

پسری نوجوان همان‌طور که سیگار می‌کشد، در انتظار رسیدن همبرگرش است و هر بار دستی در موهای فرفری خود می‌برد و به ساعتش نگاه می‌کند. فکر کنم اگر کمی از همهمه دور شوم صدای شکمش را از گرسنگی بشنوم. بی‌شک این میزها روزانه میزبان خاطرات بسیاری هستند.

سوغاتی‌های خوشمزه

همین‌طور که آهسته قدم برمی‌دارم و غرفه‌ها را برانداز می‌کنم، خانمی به سمتم می‌آید، با چهره‌ای خندان و چنگالی که به دست دارد. می‌گوید: «عزیزم از این شیرینی‌های محلی میل کنید». به غرفه اشاره می‌کند؛ غرفه‌ای پر از سوغاتی‌های محلی از شهرهای مختلف. خانمی با روپوش سفید پشت دکور غرفه قرار دارد و در حال توضیح دادن برای اثبات تازگی قطاب‌ها به مشتری است. همزمان به همکار خود در غرفه سقلمه می‌زند تا به کار منی که به غرفه خیره شده‌ام رسیدگی کند؛ دختری جوان که از شباهت بین‌شان حدس می‌زنم نسبتی با هم دارند. پس از معرفی خود و هدف از سر زدن به راسته باب‌همایون با او هم‌صحبت می‌شوم.

- وضعیت کار چطور است؟ به‌نظرم بعید است که مردم به خرید بیایند و خوراکی نخورند.

- بدک نیست، اما مث قبلنا هم نیست. البته بگما از وقتی سی‌تیر رفته جای دیگه یکم مشتریا بیشتر شدن، اما نمی‌تونم بگم عالیه؛ خیلی از روزها پرنده پر نمی‌زنه.

- شما بیشتر شیرینی می‌فروشید. مردم استقبال می‌کنند؟

- ببین سوغاتی شهرهای مختلف یکم سلیقه‌ایه. مثلا اونجوری که قطاب و نون برنجی می‌فروشم، قطعا باقی شیرینی‌هارو نمی‌فروشم. اما بازم می‌گیم شکر که از این بدتر نشدیم. ببین خیلیا از اینجا رفتنا. طرف حتی 4 ماه بود غرفه گرفت از پسش بر نیومد رفت.

- از نظر بهداشت چطور؟ بسیاری از مردم همچنان به سلامت غذاهای خیابانی اعتماد ندارند.

- خداییش ما همکارامونو داریم می‌بینیم خیلی رعایت می‌کنند. اتفاقا نظارت رو اینجاها بیشتر تا واحدای صنفیه.

- نزدیک عید وضعیت بازار شما بهتر می‌شود؟

- آره خب. ببین مردم دم عید میان خرید. خیلیا هم میان برای خرید عروسی. اینا خب یه سری هم به ما می‌زنن.

- به‌نظر شما اجاره چنین غرفه‌هایی بیشتر سود دارد یا

مغازه؟

- ببین ماهایی که اینجاییم، بیشترمون پولمون به اجاره مغازه نمی‌رسه. خب این خیلی برامون بهتره. خداروشکر نون درمیاریم؛ محتاج دوست و دشمنم نمی‌شیم.

سخن پایانی

با قدم زدن در گذر باب همایون، جمعیت زیادی را خواهید دید که اغلب آنها بعد از خرید برای خوردن تنقلات یا غذا وسوسه شده‌اند. کنار هم بودن برای مدتی کوتاه حتی به بهانه صرف غذا غنیمتی است که از دیدن آن لذت بردم. شاید این خیابان عروس و دامادهای بسیاری را به خود دیده باشد که برای صرف غذا انتظار می‌کشند. میزهای چیده شده در باب همایون عجب خاطره‌هایی را با خود یدک می‌کشند!