بازخوانی اجمالی صلح حسنی
از مهمترین وقایع تاریخ اسلام که اثرات بسیار زیادی بر تاریخ امامت و شیعیان اهلبیت گذاشت و سرآغاز دوران جدیدی برای شیعه شد، صلح حضرت امام حسن (علیهالسلام) با خلیفه سرکش اموی، یعنی معاویهبنابیسفیان است. این که شرایط و اوضاع به چه شکل بود که امام حسن را به سمت صلح کشاند ما را بر آن میدارد تا مروری بر تاریخ داشته باشیم، تا مانند برخی افراد این صلح را بر پایه انفعال و روحیه نرم امام حسن نگذاریم.
اواخر دوره خلافت حضرت امیر، پس از جنگ نهروان، حضرت دوباره در پی تدارک سپاهی بودند تا دیگرباره به جنگ معاویه بروند. معاویه نیز در چنین شرایطی که اوضاع عراق را آشفته میبیند، تصمیم میگیرد که حملاتی را به بخشهایی از حکمرانی حضرت امیر (ع) انجام دهد. هدف از این حملات نه به قصد تصرف جایی، بلکه به دلیل ایجاد ناامنی در مناطق مورد هدف بوده است که اصطلاحاً به چنین حملاتی «غارات» میگویند. محدوده حملات غارات نه فقط در عراق، بلکه بخشهایی از یمن را هم شامل میشد. ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی کوفی، در مورد این حملات کتابی تاریخی را با نام «الغارات» پدیدآورده است که جدیداً تلخیص و با پیشگفتار حجتالاسلام پناهیان مجددا چاپ شد.
پس از شهادت امام علی (علیهالسلام) معاویهای که زیر بار حکومت مولا علی (ع) نرفته است، زیر بار حکومت و خلافت حضرت حسن بن علی (ع) هم نخواهد رفت و چه بسا با شهادت امام علی (ع) به عنوان جدیترین رقیب معاویه او فرصت خوبی برای اقدامات دیگر خود پیدا کرده است. هرچند امام حسن علیهالسلام نیز به دلیل نوه پیغمبر بودن و داشتن شأنیت «صحابی»، برای معاویه رقیب سختی تلقی میشد. نکته مهم تاریخی این است که حسنین از تبلیغات منفی معاویه نسبت به خود دور ماندند و اکثر تبلیعات اموی شامل ضدیت با شخص علیبنابیطالب (ع) بود.
امام حسن پس از 2 ماه که بیعت اهل بصره را به وسیله عبدالله بن عباس میگیرند، آماده جنگ با معاویه میشوند. سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که چرا افرادی که حاضر شدند در رکاب امام حسن (ع) شمشیر بزنند، در حکومت حضرت امیر (ع) در امر جهاد سستی کردند؟ جواب این سؤال دقیقاً روشن نیست، ولی به نظر میرسد تلقی و برداشت مردم این بود که با رفتن امام علی و آمدن امام حسن مجتبی علیهمالسلام، اوضاع و احوال تغییر خواهد کرد. شاید مردم در زمان امیرالمؤمنین چنین فکر میکردند که حضرت در امر جنگ و جهاد سختگیری بیش از حد دارند، اما با آمدن امام حسن فهمیدند که اساساً راه دیگری جز جنگ با معاویه نیست، چرا که معاویه مصر را تصرف کرده بود و احتمال میرفت هدف بعدی عراق باشد. طبیعی است معاویه اگر عراق را فهم میکرد با مردمانی که بارها در رکاب علی علیه او و سیاستهایش مبارزه کرده بودند از سر سازش و مماشات وارد نمیشد و همین امر موجب میشد مردم راه گریزی از جنگ پیدا نکنند.
روند جنگ با شامیان و حزب معاویه به شکلی پیش رفت که ورق به نفع امویان برگشت. معاویه در این نبرد از حربه «شایعه» استفاده میکند و با تقسیم سپاه خود به دو بخش شمال و جنوب عراق امام حسن را مجبور میکند که ایشان هم نیروهای خود را به دو بخش شمال و جنوب پراکنده کنند. در این بین امام حسن که فرماندهی جبهه جنوب را به عهده داشت با «مغیره بن شعبه» مذاکرهای انجام میدهد که پس از آن مغیره به دروغ مدعی میشود امام، پیشنهاد صلح را پذیرفته است. این شایعه موجب تشتت و هرج و مرج در سپاه امام حسن میشود و در این اوضاع امام حسن (ع) بنا به نقلی توسط خوارج و بنا به نظری توسط عوامل معاویه ترور شده و جراحت سنگینی برمیدارند. در جبهه شمال هم با شایعه پراکنیهایی مبنی بر صلح امام در سپاه حضرت مجتبی اختلافاتی پیش میآید.
اما حقیقت این است که پیشنهاد صلح را نه امام حسن (ع) بلکه معاویه داده است. امام صلح را میپذیرد، اما در پذیرفتن این صلح نکاتی است که باید بدان توجه شود. امام حسن متن صلحنامه معاویه را بنا به مردود دانستن برخی مفاد این سند که جنبه مالی داشته است، رد میکند و صلحنامه جدیدی را خود ایشان مینویسد که شاکله متن جدید در ارتباط با تأمین امنیت حضرت، اطرافیان ایشان و محبین و شیعیانشان است.
نکته بعدی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که اقدام امام حسن مجتبی (ع)، آتشبس است. صلح امام حسن (ع) را نمیتوان با نظایر امروزه جهان سیاست مقایسه کرد و معادلی برای آن یافت؛ چرا که از باب مدت زمان طولانیای که برای «مهادنه» در نظر گرفته شده، شباهتی به آتشبسهای امروزی ندارد و در مقابل صلح هم به معنای ایجاد روابط حسنه در درازمدت نخواهد بود؛ بلکه صلح امام حسن ترک جنگ است. پس بنا بر آنچه در کلام خود امام حسن مجتبی (ع) به نقل از کتاب عللالشرائع وجود دارد، امام حسن با معاویه نه تنها آشتی نکرد، بلکه جنگ و سبک مبارزه خود را به وسیله مهادنه از نبرد نظامی و سخت به جهاد نرم و فرهنگی تغییر داد.
صلح امام حسن (ع) دستاوردهای بسیار مهمی داشت و در کتب شیعه به نقل از امام باقر (ع) و در منابع اهل تسنن به نقل از خود امام حسن (ع) آمده که این صلح از آنچه که خورشید بر آن میتابد (جهان) با ارزشتر است. در روایتی از امام مجتبی (علیهالسلام) آمده است که این صلح موجب حفظ شیعه شد؛ یعنی با این صلح امام حسن و خانواده ایشان، شیعیان واقعی و شیعیان سیاسی ایشان حفظ شدند. (شیعه سیاسی کسانی بودند که علی و آلعلی را بر عثمان و بنیامیه ترجیح میدادند.) عاشورا که ما آن را مایه حفظ اسلام میدانیم ریشه در همین صلح دارد و باید توجه کرد که حفظ امام واجب است؛ حتی برای خود امام و در آن شرایط، حفظ امام چیزی جز در همین آتشبس نبود. ضمن اینکه تهدید امپراتوری رومشرقی هم از طرفی خطری برای کلیت اسلام و کیان جامعه اسلامی بود و امام حسن باید کاری میکرد که دشمن خارجی از این فضا برای ضربه به کلیت اسلام استفاده نکند.