دوشنبه 26 آبان 1404

با کتاب‌های سوره مهر در «تا کتاب»

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
با کتاب‌های سوره مهر در «تا کتاب»

انتشارات سوره مهر در برنامه‌ای با عنوان «تا کتاب»، پنج عنوان کتاب تازه خود را معرفی کرد.

انتشارات سوره مهر در برنامه‌ای با عنوان «تا کتاب»، پنج عنوان کتاب تازه خود را معرفی کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، دومین رویداد «تا کتاب» روز یکشنبه 25آبان ماه1404 در تماشاخانه مهر حوزه هنری انقلاب اسلامی و با هدف ترویج فرهنگ مطالعه و ایجاد فضایی برای معرفی آثار تازه‌منتشرشده، با حضور نویسندگان و علاقه‌مندان کتاب برگزار شد.

در این رویداد که به همت حوزه هنری انقلاب اسلامی و با همکاری انتشارات سوره مهر شکل گرفت، نویسندگان آثار «عطر فلفل» نوشته محمدعلی جعفری، «روی ماه دی» اثر سیده مریم گلچمن، «غلامحسین مصاحب» به قلم صادق حجتی، «مسافران» نوشته فاطمه بهبودی و «لنگ گرمابه آغامحمدخان قاجار» اثر مصطفی محمدی، ضمن حضور در برنامه، به معرفی و تشریح محتوای کتاب‌های خود پرداختند. این نشست فرصتی فراهم کرد تا هر نویسنده، روند شکل‌گیری اثر، محورهای اصلی کتاب و دغدغه‌های فکری خود را با مخاطبان و اصحاب رسانه در میان بگذارد.

روایتی ساده از یک زندگی عاشقانه

فاطمه بهبودی، نویسنده کتاب «مسافران»، در نشست تا کتاب با اشاره به روند شکل‌گیری این اثر گفت: پاییز 1393، پس از سه تجربه نوشتاری در قالب مجموعه داستان کوتاه، رمان و زندگی‌نامه داستانی، تصمیم گرفتم وارد حوزه مستندنویسی شوم. از مهر همان سال تا اردیبهشت سال بعد مشغول گفت‌وگو با مدیر جنگ روانی ایران و عراق بودم و حاصل آن تلاش‌ها، کتاب پوتین قرمزها شد.

او ادامه داد: در مدت گفت‌وگوها، همواره نام فردی به نام شیخ صلاح را می‌شنیدم؛ فردی متولد کربلا که در واحد اطلاعات عملیات قرارگاه خاتم‌الانبیا خدمت می‌کرد. اینکه شخصی زاده کربلا، با سابقه خدمت در ارتش عراق، در جنگ هشت‌ساله در کنار ایران ایستاده باشد، برایم محل پرسش بود. به همین دلیل از یکی از دوستانم خواستم زمینه دیداری با او را فراهم کند. این ملاقات حدود چهار سال بعد، در دی‌ماه 1398 محقق شد.

بهبودی با اشاره به نخستین دیدار خود با این راوی توضیح داد: در همان ابتدا، تصوراتی که بر اساس روایت‌ها و فضای کتاب پوتین قرمزها در ذهنم ساخته شده بود، فرو ریخت. آنچه از آقای عسگرپور در قرارگاه خاتم شنیده بودم، با شخصیت آرام و ملایمی که می‌دیدم بسیار متفاوت بود. همین تفاوت باعث شد درخواست کنم دیدارهای بیشتری داشته باشیم و گفت‌وگوهایمان را ادامه دهیم.

این نویسنده افزود: در جریان این دیدارها متوجه شدم او و خانواده‌اش از معاودین بوده‌اند و ماجرای خروجشان از عراق داستانی پر فراز و نشیب داشته است. در یکی از جلسات درباره همسر او پرسیدم و متوجه شدم او نیز از رانده‌شدگان عراق بوده‌اند. برایم سوال بود که با وجود گستردگی مسئولیت‌های آقای عسگرپور در واحد اطلاعات عملیات، آیا او در دوران جنگ متأهل بوده‌اند یا خیر. توضیح دادند که متأهل بوده‌اند و حتی همسرشان را نیز در مقطعی به اهواز برده‌اند و در هتل فجر اسکان داده‌اند.

بهبودی با اشاره به نقش هتل فجر در تاریخ شفاهی جنگ اظهار کرد: نام هتل فجر برایم بسیار آشنا و مهم بود؛ پیش‌تر درباره آن گفت‌وگوهایی انجام داده بودم. در دوران جنگ، برخی فرماندهان به دلیل حجم بالای کار و ناتوانی در رفت‌وآمد، خانواده خود را در این هتل اسکان می‌دادند تا دست‌کم بتوانند ساعاتی کوتاه آن‌ها را ببینند. تجربه زیسته زنان ساکن در این هتل همیشه برایم شنیدنی بود و همین موضوع انگیزه‌ای شد تا با همسر آقای عسگرپور نیز گفت‌وگو کنم.

او درباره شکل‌گیری ساختار نهایی کتاب گفت: این گفت‌وگوهای مکمل به من نوید یک روایت متوازن را می‌داد؛ روایتی از زندگی که تنها جنگ نیست و همه جوانب زندگی در آن جریان دارد. گفت‌وگوهای ما همزمان شد با آغاز پاندمی کرونا و محدودیت‌هایی که ایجاد شد؛ به دلیل مراقبت از مادرم جلسات لغو شد و بعدها نیز پراکنده ادامه یافت. تا اینکه در مقطعی هر دو راوی، یعنی آقای عسگرپور و همسرشان، به کرونا مبتلا شدند. با توجه به عوارض شیمیایی آقای عسگرپور، بیماری برای ایشان بسیار سخت گذشت و این موضوع روند کار را طولانی‌تر کرد.

وی افزود: سرانجام در سال 1400 موفق شدم گفت‌وگوها را کامل کنم و متن امروز کتاب مسافران شکل گرفت؛ روایتی ساده از یک زندگی عاشقانه. عنوان کتاب نیز چند بار میان مهاجران و مسافران تغییر کرد تا اینکه عنوان قطعی مسافران انتخاب شد. به نظرم، مهاجرت دارای نوعی کوچ و قطعیت است، اما سفر اقامت موقتی دارد و مسافر همیشه به بازگشت فکر می‌کند. آقای عسگرپور و خانواده‌شان نیز برای من شبیه مسافران بودند، نه مهاجران.

بهبودی در پایان گفت: شاید همین توضیحی باشد بر اینکه جلسه امروز بدون حضور راویان برگزار می‌شود؛ چرا که آقای عسگرپور اکنون در عراق به سر می‌برند.

مرحوم مصاحب حق بزرگی بر گردن زبان فارسی دارد

مهدی صالحی، مدیر مؤسسه ویراستاران، در سخنان خود درباره کتاب «غلامحسین مصاحب» اظهار کرد: برای نخستین‌بار است که درباره شخصیت غلامحسین مصاحب با این گستره و برای عموم مردم سخن گفته می‌شود و باید به نویسنده کتاب، بابت این تلاش ارزشمند، خداقوت گفت. در این اثر با قلمی قدرتمند، روان و خوش‌خوان روبه‌رو هستیم؛ کتابی خوش‌دست که به‌راحتی می‌توان با آن ارتباط برقرار کرد و خواندنش فرصتی ارزشمند است که نباید از آن غفلت کرد.

او افزود: ای کاش فرصتی فراهم شود تا مسئولانی که امکانش را دارند، پویش‌های کتاب‌خوانی درباره این اثر را راه‌اندازی کنند؛ زیرا با خواندن کتاب، ابعاد مهمی از تربیت، فرهنگ و نوع نگاه مصاحب آشکار می‌شود. جامعه ما به اخلاق، منش و رویکرد فردی شبیه آنچه در شخصیت مصاحب دیده می‌شود، به‌شدت نیازمند است و این خلأ در بخش‌های مختلف کشور احساس می‌شود.

صالحی با اشاره به تجربه شخصی خود در هنگام مطالعه کتاب گفت: در بخش‌هایی از کتاب که می‌خواندم، خاطرات شخصی‌ام نیز زنده شد و بار دیگر مسائل زیادی برایم تداعی شد. یکی از معضلات مهم نوشتار فارسی، ضعف در نگارش علمی است؛ حوزه‌ای کم‌طرفدار که کمتر کسی حاضر است برای آن رنج و مرارت تحمل کند. مرحوم مصاحب در این زمینه حق بزرگی بر گردن زبان فارسی دارد. گونه‌ای از زبان فارسی که او در نگارش علمی به کار می‌برد، امروز کم‌یاب و مهجور است و معمولاً با انواع دیگر زبان آمیخته می‌شود.

او در پایان با اشاره به جایگاه مهم مصاحب در تاریخ علم افزود: مهم‌ترین اثر او، دایره‌المعارف فارسی است که همچنان یکی از معتبرترین آثار مرجع زبان فارسی به شمار می‌آید.

پرداختن به زندگی چهره‌هایی همچون مصاحب برای ما ضروریست

صادق حجتی، نویسنده کتاب «غلامحسین مصاحب»، در این نشست با اشاره به نحوه شکل‌گیری اثر گفت: سال گذشته، زمانی که کتاب هنوز چاپ نشده بود، ماکت آن را همراه خود بردم تا پسرم را برای دبیرستان مصاحب ثبت‌نام کنم. مدیر دبیرستان نام کتاب را دیدند و ثبت‌نام انجام شد. این اتفاق برای من یادآور این بود که شخصیت‌های ماندگار، در ذهن ما با معیارهایی مشخص شکل می‌گیرند.

او با بیان اینکه مقدمه کتاب را با نقل‌قولی از خطابه‌های ارسطو آغاز کرده است، گفت: اجازه می‌خواهم معیار بسیار قدیمی و بنیادینی را که در مقدمه کتاب آورده‌ام، یادآوری کنم. ارسطو می‌گوید: اگر کسی را تحسین می‌کنیم، باید به سبب اعمال او باشد؛ زیرا اعمال، نشانه خصائص اخلاقی‌اند. اگر فرد مورد ستایش، نخستین کسی است که کاری انجام داده یا یکی از معدود افرادی است که آن کار را انجام داده و یا بهترین فرد در انجام آن کار بوده است، باید آن را یادآور شد. همچنین اگر فرد در شرایط سخت به موفقیت رسیده یا بارها کامیابی را تجربه کرده باشد، باید از آن یاد کرد؛ زیرا این موفقیت‌ها نشانه‌ای است از شخصیت او، نه از اتفاق.

حجتی ادامه داد: تقریباً همه این معیارها در کارنامه مصاحب دیده می‌شود. زمانی که ریاضیات ایران فاصله زیادی با ریاضیات روز دنیا داشت، مصاحب با تدوین مجموعه سه‌جلدی مقدمه‌ای بر اعداد، این مسیر علمی را متحول کرد. علاوه بر آن، او بنیان‌گذار یکی از منظم‌ترین ساختارهای آموزشی در حوزه ریاضی بود؛ مؤسسه ریاضی دانشگاه تربیت‌معلم که اکنون به نام مؤسسه ریاضی مصاحب شناخته می‌شود. او در آن مؤسسه هفت دوره دانشجو تربیت کرد و امروز، تقریباً استخوان‌بندی ریاضیات کشور بر پایه همان نسل شکل گرفته است. و البته، نباید اثر عظیم او، یعنی دایرهالمعارف فارسی را فراموش کرد.

این پژوهشگر در ادامه گفت: اما می‌خواهم به نکته دیگری هم اشاره کنم؛ اینکه پرداختن به شخصیت‌هایی چون مصاحب چه ضرورتی دارد؟ من فکر می‌کنم کلید این موضوع قدردانی است؛ قدردانی به معنای واقعی کلمه، یعنی شناختن قدر افراد و مسیری که پیموده‌اند. این شخصیت‌ها در نقطه‌ای ایستاده‌اند که حاصل یک عمر تلاش است و ما متأسفانه بسیاری از این نقطه‌ها را گم کرده‌ایم.

حجتی با ابراز تأسف افزود: این سومین یا چهارمین کتابی است که درباره شخصیت‌های اثرگذار نوشته‌ام و هر بار حسرت می‌خورم که چرا آثار و یادگارهای این بزرگان فراموش شده‌اند. نمونه روشنش کتابخانه‌ای است که برادران نقش در سال 1335 بنیان گذاشتند و در دهه 70 از بین رفت.

او در پایان تأکید کرد: پرداختن به زندگی و کارنامه چهره‌هایی مانند مصاحب، بیش از آنکه ادای احترام به آنان باشد، برای خود ما و آینده ایران ضروری است. این کار به ما کمک می‌کند نقطه‌های گم‌شده را دوباره پیدا کنیم و دست‌کم از تکرار مسیرهایی که پیش از ما پیموده شده، بی‌نیاز شویم.

فقط چهار ساعت فرصت داشتم

محمدعلی جعفری، نویسنده کتاب «عطر فلفل»، در پایان نشست تا کتاب با اشاره به یکی از تجربه‌های پرخطر خود در روند شکل‌گیری کتاب گفت: شبی چند پاسگاه در شهری در بلوچستان پاکستان مورد حمله قرار گرفته بود. هلیکوپتر شناسایی بر فراز شهر پرواز می‌کرد و صدای انفجارها از هر طرف شنیده می‌شد. من فقط چهار ساعت فرصت داشتم که از آن شهر فرار کنم؛ وگرنه به تعبیر مردم آن منطقه غیب می‌شدم. غیب شدن در ادبیات بلوچستان پاکستان یعنی ربوده یا بازداشت شدن توسط ارتش، بدون اینکه خانواده فرد بفهمند او کجاست، زنده است یا مرده. هزاران نفر به این شکل ناپدید شده‌اند و همین موضوع اعتراض‌های زیادی را در پاکستان برانگیخته است.

او ادامه داد: در آن چهار ساعت مدام به حرف‌های مدیر پایانه مرزی فکر می‌کردم. روزی که وارد مرز میرجاوه شدم، تنها ایرانی‌ای بودم که قصد داشت وارد پاکستان شود. مأمور مرز پاسپورت من را گرفت و رفت. در همین لحظه مردی کت‌وشلواری جلو آمد و گفت: می‌دونی کجا داری می‌ری؟ گفتم: می‌دانم و تحقیقاتی انجام دادم.

شبیه وداع پدری بود که فرزندش را از خطر برحذر می‌دارد. در نهایت گفت: امیدوارم هفته آینده دوباره همین‌جا ببینمت. اما من تصمیمم را گرفته بودم.

جعفری با اشاره به هشدارهای امنیتی افزود: کنسول پاکستان در زاهدان هم تأکید کرده بود که زمینی نرو، ولی در نهایت همان مسیر را رفتم. دوستانم هشدار دادند که سفر خطرناک است، اما من فکر می‌کردم شاید این آخرین فرصت تجربه چنین سفری باشد و برای همین زمینی به سفر رفتم. با فردی که عنوان سمگلر داشت راهی شدم. بعداً وقتی اینترنت وصل شد و اسمش را جست‌وجو کردم، فهمیدم اسمگلر یعنی قاچاقچی. من 700 کیلومتر از میرجاوه تا مقصد را با یک قاچاقچی همسفر بودم. در مسیر حتی یک تصادف هم رخ داد.

او درباره خطرات سفر توضیح داد: به همسرم زنگ زدم و گفتم واتساپ نصب کند. چون هیچ تضمینی نبود سالم برگردم؛ پلیس دنبالمان بود و چند بار محل اقامت را عوض کردیم تا خودم را به خانه فرهنگ ایران برسانم. زمان سفر نزدیک روز استقلال پاکستان و همچنین شهادت اسماعیل هنیه بود و شرایط امنیتی بسیار سخت شده بود.

جعفری درباره مقصد خود گفت: قبل از سفر نام شهر را در گوگل جست‌وجو کرده بودم. تنها نتیجه‌ای که نشان می‌داد بمباران و خرابی شهر بود. این شهر نقطه شروع پیاده‌روی زائران اربعین پاکستان بود. حدود سه هزار نفر از سراسر پاکستان با وجود همه خطرات و مشکلات خودشان را به این شهر می‌رساندند و تازه از آنجا 700 کیلومتر مسیر تا مرز میرجاوه در پیش داشتند. ارتش پاکستان تنها کاری که می‌کرد این بود که به ازای هر چهار اتوبوس، یک خودرو اسکورت قرار می‌داد. اتوبوس‌ها صبر می‌کردند تعدادشان به حدود صد دستگاه برسد و سپس شبانه همراه اسکورت حرکت می‌کردند. در مسیر هم اتفاقات زیادی رخ می‌داد.

او درباره ثبت روایت‌ها افزود: در آن چهار ساعت اضطراب، نشستم و خط‌به‌خط مطالب، عکس‌ها و فیلم‌ها را برای همسرم فرستادم. هر فایل را از فلش و لپ‌تاپم حذف می‌کردم تا اگر اتفاقی برایم افتاد، چیزی باقی نماند. مدام به همسرم می‌گفتم شاید برنگردم، اما محتوا باید بماند. حرف‌هایی که شنیده بودم، چیزهایی که دیده بودم و گفتگوهایی که انجام داده بودم، همه ارزش ضبط کردن داشت.

جعفری در پایان گفت: این تجربه تلخ و نفس‌گیر، و نیز روایت‌های مردمی که در مسیر ملاقات کردم، بخش مهمی از محتوای کتاب عطر فلفل را شکل داد. خوشحالم که امشب فرصت داشتم روایت پشت‌پرده این کتاب را با شما در میان بگذارم و از صبرتان سپاسگزارم.

با کتاب‌های سوره مهر در «تا کتاب» 2
با کتاب‌های سوره مهر در «تا کتاب» 3
با کتاب‌های سوره مهر در «تا کتاب» 4
با کتاب‌های سوره مهر در «تا کتاب» 5