بدلکاری چین در میدان تجارت
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا و شی جینپینگ، رهبر چین، بار دیگر از لبه پرتگاه تنشها عقب نشستهاند. در شرایطی که این دو ابرقدرت بزرگ جهان در حال کاستن از شدت جنگ تجاری هستند که اقتصاد جهانی را بیثبات کردهبود، یک واقعیت جدید در حال شکلگیری است؛ واشنگتن احتمالا سرانجام ناگزیر میشود که از آرمان دیرینه خود برای مجبور ساختن پکن به بازآرایی بنیادی ساختار اقتصادی خود، صرفنظر کند.
براساس گزارشی از والاستریت ژورنال، طی سالها و در دولتهای متوالی آمریکا، مقامات ارشد در واشنگتن این امید را در دل داشتند که با وارد کردن چین به نظام تجارت جهانی، زمینه برای گشایش در نظام سیاسی آن کشور فراهم شود. اما در طول دهههایی که از پیوستن چین به سازمان تجارت جهانی در سال 2001 میگذرد، آرزوی آزادی سیاسی در این کشور تا حد زیادی نقش بر آب شدهاست. این حس ناامیدی زمانی تشدید شد که شی جینپینگ، پس از رسیدن به قدرت در اواخر سال 2012، دامنه کنترل خود را بر نظام سیاسی داخلی و همچنین جامعه مدنی به شکلی گسترده و شدید افزایش دادهاست.
آرزوی دیرینه برای تغییر چین
بسیاری از مشاوران ارشد ترامپ همچنان در این امید بودند که اعمال فشار بتواند چین را به سمت آزادسازی اقتصادی سوق دهد. مقامات کاخ سفید بر استفاده از قدرت اقتصادی بیبدیل آمریکا تاکید میکردند تا مسیر سیاستهای تجاری چین را تغییر دهند؛ سیاستهایی که آنها آن را مرکانتیلیستی میخواندند. این رویکرد، صادرات را در اولویت قرار میداد، تولید داخلی را با یارانه حمایت میکرد و در نهایت، جمعیت 1.4میلیارد نفری چین را از مصرف گسترده باز میداشت.
استراتژیستهای آمریکایی بر این باور بودند که اعمال تعرفهها میتواند صادرات چین را محدود کند و این کشور را وادار میسازد تا منابع جدیدی برای رشد داخلی پیداکند. این منابع، به زعم آنها، شاید از طریق اصلاح نظام سلامت و تقویت رفاه اجتماعی به دست آید، به گونهای که مردم بتوانند بیشتر خرج کنند و کمتر پسانداز نمایند. بر اساس گزارش والاستریت ژورنال، ایده اصلی چنین فشارهایی این بود که با وادار کردن پکن به افزایش مصرف داخلی، چین مجبور شود کالاهای بیشتری از آمریکا و سایر کشورها خریداری کند. این امر به نوبه خود باعث کاهش مازاد تجاری چین میشد و در نتیجه، فعالان اقتصادی آمریکا از دسترسی به بازاری با ظرفیت بینظیر بهرهمند میشدند.
بنبست فشار تعرفهای ترامپ
اگرچه تعرفههای دوره اول ریاستجمهوری ترامپ باعث شد چین وعده خرید کالاهای آمریکایی بیشتری بدهد، هیچیک از اهداف ساختاری بزرگتر (نظیر اصلاحات نظام سلامت و افزایش مصرف داخلی) هرگز به نتیجه نرسیدهاست. از سوی دیگر، دولت بایدن، با وجود آنکه در گفتار به همان اهداف کلی آزادسازی اقتصادی پایبند ماند، بیشتر تلاش عملی خود را بر مهار جاهطلبیهای فناورانه چین متمرکز کردهبود.
والاستریت ژورنال معتقد است که این بار، حتی تعرفههای بسیار سنگین رئیسجمهور ترامپ نیز نتوانسته است چین را مجبور به عقبنشینی کند. برخلاف تقریبا تمام شرکای تجاری دیگری که هدف این تعرفهها قرار گرفتند، پکن با اقدامات تلافیجویانه، از جمله استفاده از کنترل خود بر فلزات خاکی کمیاب برای وارد کردن ضربه به شرکتهای آمریکایی وابسته به این مواد حیاتی و همچنین توقف خرید سویا از آمریکا به منظور تنبیه بخش کشاورزی این کشور، پاسخ جدی به تعرفههای آمریکا داد.
دگرگونی در زنجیره تامین جهانی
رویکرد «شوک و وحشت» چین باعث شد دو ابرقدرت برای ماهها درگیر یک رقابت تاکتیکی پیچیده شوند. این نبرد به نمایشهایی شدید از ریسکپذیری و دیدار اخیر ترامپ و شی منجر شد، اما در نهایت نگرانیهای بنیادی آمریکا درباره ساختار اقتصادی چین بیپاسخ ماندهاست.
وندی کاتلر، مذاکرهکننده سابق تجاری آمریکا و عضو موسسه سیاستهای آسیا، اظهارکرد: «مذاکرات تجاری با چین اینبار بیش از آنکه بر پیشبرد روابط از طریق حل مسائل ساختاری متمرکز باشد، بر ثباتبخشی به روابط تاکید دارد. به نظر میرسد پرداختن به آن مسائل، ماموریتی از پیش شکستخورده است.»
او اضافه کرد: «با گیر افتادن دو طرف در مبادله تعرفهها و فلزات حیاتی، مسائل ساختاری کاملا کنار گذاشته شدهاند. واقعیت این است که هدف مذاکرات تجاری با چین دیگر پیشرفت جدید نیست، بلکه کاهش تنش است.»
حتی امروز نیز برخی مقامات چینی بر این باورند که مصرف داخلی کشور بیش از اندازه ضعیف است و بر ضرورت ایجاد تعادل اقتصادی تاکید میکنند. با این حال، تلاشها در این زمینه به دلیل وابستگی ایدئولوژیک به تولید صنعتی بهعنوان منبع اصلی ثروت و نیز نگرانی از اصلاحات دشوار در حوزههای مالیات، بهداشت و رفاه اجتماعی، محدود و پراکنده باقی مانده است.
زمانی که دونالد ترامپ در سال2016 برای نخستینبار انتخاب شد، ایالات متحده رویکردی تهاجمی برای تحت فشار قرار دادن چین در پیش گرفت و با هدف تغییر مدل اقتصادی این کشور، تهدید به آغاز جنگ تجاری کرد. اما پکن، بهجای پذیرش نسخههای اقتصادی غرب، از دورهی پس از خروج ترامپ از کاخ سفید بهره برد و خود را در برابر فشارهای واشنگتن مقاومتر ساخت.
چین در جایگاه رقیب همتراز
چین به طور سیستماتیک، «گلوگاههای» وابستگی به غرب، یعنی بخشهایی که تحت سلطه آمریکا بودند را شناسایی کرد و نقاط نفوذ واشنگتن را خنثی ساخت. این کشور با توسعه صنایع داخلی، یافتن منابع جایگزین برای مواد کمیاب و مدیریت دقیق نقاط قوت خود در حوزههایی که امکان تسلط داشت، قدرت مانور خود را افزایش داد.
فراتر از این، چین مدل تولید خود را از تمرکز صرف بر محصولات نهایی به تولید قطعات تغییر داده است؛ تحولی که جایگاه این کشور را در زنجیرههای تامین جهانی عمیقتر کرده است. دینی مکماهون، رئیس بخش تحقیقات بازار شرکت «تریویوم چاینا»، بر این نکته تاکید دارد که این دگرگونی، چین را به بازیگری استراتژیکتر در اقتصاد جهانی تبدیل کرده است.
شی جینپینگ دستکم از سال 2019 درباره موضوع تقویت زنجیرههای تامین جهانی سخن گفته است. مکماهون در این باره بیان کرد: «امروزه تقریبا هر کالای تولیدی که خریداری میشود، فارغ از منشأ آن، به نوعی با زنجیرههای تامین چین پیوند خورده است.»
بهگزارش والاستریت ژورنال، شی جینپینگ با یافتن راههایی برای مقابله موثر با ایالات متحده، بارها ترامپ را در موضع تدافعی قرار داده و در این مسیر، چین را بهعنوان رقیبی همتراز با آمریکا تثبیت کرده است؛ کشوری که میتواند در حوزههای تجارت، فناوری و بهطور فزایندهای در عرصه ژئوپلیتیک در برابر ابرقدرت دیرینه جهان ایستادگی کند.
الیور ملتن، مدیر شرکت مشاورهای «رودیوم گروپ» که بر تحولات چین تمرکز دارد، معتقد است ایالات متحده توان چندانی برای تاثیرگذاری بر استراتژی کلان اقتصادی چین ندارد، زیرا چینیها درک ایدئولوژیک متفاوتی از منشأ رشد و توسعه اقتصادی دارند.
اثر فرامرزی جاهطلبی صنعتی چین
اینکه پکن تا چه اندازه به برنامه کنونی خود (یعنی پیگیری سلطه صنعتی و فناورانه به هر قیمتی) پایبند بماند، تاثیری فراتر از مرزهای چین خواهد داشت. در حال حاضر، رشد واردات چین متوقف شده و مازاد تجاری آن در بخش کالاها به بیش از یک تریلیون دلار رسیده است. چین از واگذاری سهم عمدهای از تولیدات کمارزش به اقتصادهای کمتر توسعهیافته سر باز زده، حتی درحالیکه در ساخت خودرو، هواپیما، تراشه و سایر کالاهای با ارزش افزوده بالا تخصص بیشتری به دست آورده است.
به گفته اسوار پراساد، استاد سیاست تجاری در دانشگاه کورنل و رئیس پیشین بخش چین در صندوق بینالمللی پول، نتیجه آن است که چین در حال خفه کردن تولید در سایر کشورهاست؛ چه در اقتصادهای فقیرتری که میکوشند صنایع داخلی خود را توسعه دهند و چه در اقتصادهای پیشرفتهای که با تهدید فزاینده رقابت چینی مواجهاند. در همین حال، موانع تجاری علیه کالاهای چینی در حال افزایش است و اقتصاد خود چین نیز با خطر تورم منفی ناشی از تولید مازاد روبهروست.
الیور ملتن، که بهتازگی پس از پنج سال ماموریت بهعنوان وابسته مالی وزارت خزانهداری آمریکا در پکن بازگشته، گفت: «در غیاب اصلاحات گسترده برای بازسازی اقتصاد، رشد چین کند خواهد شد و اصطکاک آن با شرکای تجاری آن افزایش مییابد.»
درسهای جنگ تجاری برای پکن
هنگامیکه پکن اوایل این ماه چارچوب برنامه پنجساله بعدی خود را منتشر کرد، آشکارا نشان داد که قصد چندانی برای انحراف از مسیری ندارد که از دید رهبران چینی، به طرز چشمگیری موفق بوده است. آنان بار دیگر بر تعهد خود به خودکفایی فناورانه تاکید کردند و وعده دادند سرمایهگذاری در تولید پیشرفته را افزایش داده و صادرات را گسترش دهند. اگر رهبران چین از جنگ تجاری درسی آموخته باشند، آن درس دقیقا برعکس چیزی است که واشنگتن انتظار داشتهاست.
به گفته هنری فارل، استاد روابط بینالملل در مدرسه مطالعات پیشرفته بینالمللی دانشگاه جانز هاپکینز، جنگ تجاری به جای واداشتن پکن به بازآرایی اقتصاد خود مطابق میل غرب، درسی مهم به شی جینپینگ داد؛ اینکه کاهش وابستگی چین به آمریکا در حوزههای کلیدی مانند نیمههادیها (تراشهها) حیاتی است و کشور باید همزمان ابزارهای اقتصادی لازم برای وارد کردن ضربه متقابل همچون تسلط بر بازار فلزات خاکی کمیاب را ایجاد کند.
والاستریت ژورنال بر این باور است که این استراتژی نه تنها به کاهش فعالیت صنعتی منجر نمیشود، بلکه مستلزم گسترش بیشتر آن است. به گفته فارل، هدف نهایی چین حداکثرسازی آزادی عمل در تصمیمگیریهای اقتصادی و ژئوپلیتیک است؛ به گونهای که ایالات متحده دیگر نتواند سرنوشت این کشور را تعیین کند.