بسته محتوایی روز اول محرم | برخیزید بیرقها که محرمی دگر آمده!
به گزارش خبرنگار حوزه مسجد و هیأت خبرگزاری فارس، همزمان با فرارسیدن ماه محرم، متناسب با عزاداری هیأتهای مذهبی در هر روز این دهه، بسته مقتل به همراه اشعار و همچنین صوت روضه، زمینه، واحد و شور متناسب هرروز منتشر خواهیم کرد.
در اولین شب و روز ماه محرم در هیأتهای مذهبی به عزاداری برای شهادت حضرت مسلم بن عقیل (ع) پسرعمو و نماینده امام حسین (ع) پرداخته میشود.
براساس این گزارش، در زیر خلاصهای از مقتل صحیح شهادت حضرت مسلم ارائه میشود:
سال 60 هجری بود. امام حسین (ع) از بیعت با یزید خودداری کرد، از مدینه خارج شد و به مکه رفت. بعد از آن کوفیان به حضرت نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت کردند. 150 نامه به امام رسید که 12 هزار کوفی این نامهها را امضا کرده بودند. سلیمان بن صرد خزاعی، حبیب بن مظاهر و رفاعه بن شداد و بسیاری دیگر از بزرگان کوفه نامشان در میان امضا کنندگان بود. 10 رمضان آن سال این نامهها به دست حضرت رسید.
4 روز بعد امام حسین (ع) هنگامی که نامهها را خواند و احوال اهالی کوفه را از فرستادگان جویا شد. نامهای به اهالی کوفه نوشت و به همراه هانی و سعید بن عبدالله که آخرین فرستادگان اهالی کوفه بودند، فرستاد.
حضرت نوشته بود: شما گفتید امامی نداریم، به سوی ما بیا تا شاید خداوند به وسیله تو ما را بر حق و هدایت گرد آورد. بنابراین من برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اعتمادم از میان خاندانم را به سوی شما میفرستم. اگر برایم بنویسد که رأی و نظر اکثر شما و خردمندان و بزرگانتان با آنچه فرستادگان شما خبر دادند و در نامههایتان خواندم مطابقت دارد، به زودی به سوی شما خواهم آمد.
مسلم 15 رمضان راهی کوفه شد و 5 شوال به کوفه رسید. در ابتدا همه چیز خوب بود و صداقت کوفیان اثبات شد برای همین مسلم در 11 ذیالقعده به امام نوشت تا به سمت کوفه حرکت کند.
امام حسین برای اینکه به دست مأموران یزید بن معاویه دستگیر نشود، حج خود را ناتمام گذاشت و نیتش را از عمره تمتع به عمره مفرده برگرداند و در روز ترویه (8 ذیالحجه) مکه را به سوی کوفه ترک کرد.
همه امور برای حضور اباعبدالله در کوفه خوب بود تا اینکه یزید، عبیدالله بن زیاد را حاکم کوفه کرد. با روی کار آمدن عبیدالله تهدید، تطمیع و تنبیه کوفیان شروع شد و هر فردی از یک طریق، دست از حمایت و دعوت از امام حسین (ع) کشید تا در نهایت مسلم یک و تنها در کوفه باقی ماند.
وقتی خبر دستگیری هانی به گوش حضرت مسلم رسید، به همراه کسانی که با او بیعت کرده بودند از خانه خارج شد تا به جنگ ابن زیاد برود؛ ولی با تهدید اطرافیان ابن زیاد، و فرارسیدن شب، یارانش از گرد او پراکنده شدند. غیر از حدود 10 نفر که آنها هم پس از نماز مغرب او را ترک کردند.
وقتی حضرت مسلم این وضع را مشاهده کرد، به تنهایی از مسجد خارج شد و در کوچهها حیران و سرگردان میگشت تا اینکه به خانه زنی رسید که نامش «طوعه» بود و از او خواست که پناهش دهد. پسر طوعه که از طرفداران ابن زیاد بود، او را آگاه کرد. ابن زیاد، محمد بن اشعث را به دستگیری مسلم فرستاد.
حضرت مسلم به جنگ با آنها پرداخت. پس از نبردی دلیرانه جراحات و زخمهای زیادی بر بدن مطهرش وارد آمده بود. محمد بن اشعث، به مسلم امان داد؛ اما حضرت مسلم در جواب فرمود: به امان افراد حیلهگر و نابکار، اطمینانی نیست. با این حال به طور جمعی به سوی حضرت مسلم حمله کردند. او روی زمین افتاد و به اسارت در آمد. محمد بن اشعث، مسلم بن عقیل را به قصر آورد و چون وارد شد، جریان مسلم را گفت و امانی که به او داده بود اما ابن زیاد امان را نپذیرفت.
در آن حال تشنگی بر آن جناب غلبه کرده بود و فرمود: جرعهای آب به من بدهید! مسلم بن عمرو گفت: میبینی چقدر این آب سرد است؟ به خدا قطرهای از آن نخواهی چشید تا حمیم جهنم را بچشی!
آنگاه نشست و تکیه به دیواری داد، عمرو بن حریث غلام خود را فرستاد. کوزه آبی آورد و به او گفت: بیاشام. مسلم قدح را گرفت و چون میخواست بیاشامد، دهانش پر از خون میشد و نتوانست بیاشامد تا سهبار، بار سوم که خواست بیاشامد دندانهای پیشین آن جناب در قدح افتاد.
پس فرمود: سپاس خدای را اگر روزی من شده بود، خورده بودم. چنین قسمت شده که من تشنه باشم پس او را به حضور ابن زیاد بردند، آن ملعون گفت: ای نافرمان! بر ضد پیشوایت خروج کرده، تفرقه ایجاد کرده و فتنه برافروختهای.
مسلم گفت: دروغ میگویی. به خدا که معاویه، به اجماع مردم خلیفه نبود؛ بلکه با نیرنگ بر وصی پیامبر غلبه یافت و غاصبانه خلافت را از او گرفت. پسرش یزید نیز چنین کرد؛ اما فتنه را تو و پدرت برانگیختی. امیدوارم که خداوند، شهادت به دست شقیترین مردم را نصیبم سازد.
پس مسلم به عمر سعد خصوصی وصیت کرد و گفت: اسب و سلاحم را از اینان بگیر و بفروش و 700 درهم قرض مرا درکوفه ادا کن. دیگر آنکه وقتی مرا کشتند، جنازهام را خاک بسپار و سوم نامهای به حسین بن علی (ع) بنویس که اینجا نیاید که مثل من کشته میشود.
عمر سعد وصایای مسلم را به ابن زیاد گفت و ابن زیاد گفت: ای پسر عقیل! مسأله قرضت، مال توست و از آن جلوگیری نمیکنیم و جسدت، اختیارش با ماست. اما حسین. اگر با ما کاری نداشته باشد با او کاری نداریم؛ ولی اگر به قصد ما آید، از او دست برنمیداریم. ولی دوست دارم بدانم برای چه به این شهر آمدی وکار مردم را به تفرقه کشاندی؟
سکانس شهادت حضرت مسلم بن عقیل در سریال مختارنامه
مسلم گفت: برای آشوب به این شهر نیامدم؛ ولی شما زشتیها را آشکار و خوبیها را دفن کردید، بدون رضای مردم بر آنان حکومت یافتید و آنان را به غیر خواسته خدا وادار ساختید و رفتاری چون کسری و قیصر پیش گرفتید. آمدیم تا امر به معروف و نهی از منکر کنیم و مردم را به کتاب و سنت فراخوانیم و ما شایسته این بودیم و از آن زمان که امیرالمؤمنین به شهادت رسید، خلافت برای ما بود و همچنان برای ماست و به زور از ما گرفتند. شما نخستین کسانی بودید که بر امام هدایت شوریدید و وحدت مسلمانان را گسستید و حکومت را غصب کرده و با شایستگان آن ظالمانه به نزاع پرداختید. برای ما و شما مثلی نمیدانم جز این آیه قرآن «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.»
ابن زیاد ملعون به ناسزا گفتن به حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام پرداخت. سپس به بکیر بن حمران دستور داد که حضرت را روی بام قصر برده و او را به قتل برساند. بکیر حضرت مسلم را در حالی که ذکر خدا و استغفار و صلوات بر پیامبر (ص) بر زبان داشت، گردن زد و او را از بالای قصر به پایین انداخت.
خبر شهادت مسلم به امام حسین (ع) رسید. امام از کسی که از کوفه میآمد، پرسید: از کجا میآیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
منابع:
ارشاد شیخ مفید. لهوف سیدبن طاووس. مقتلالحسین عبدالرزاق مقرم
زمزمه شب اول محرم داوود رحیمی
هی نامههاشونو شمردم خیلی برا تو غصه خوردم از دست نامردای کوفه من به یه زن پناه آوردم
غوغا که شد، بیرون اومدم از تو خونه تا دوباره یه، زن پشت یه در نمونه تا باز آتیش، یه مادرو نسوزونه
نامردایی که دیدم حیا ندارن غریب که گیر بیارن غم رو دلش میذارن تنها موندم من میون مشتی ناکس حیا نداره هیچ کس غمم برا رقیهس
دستای من بسته بشه هزار بار سنگ بباره رو سرم از رو دیوار سیلی محکم بخورم من اما ناموس مرتضی نره تو بازار
نوحه سنتی سعید نسیمی
در شهر کوفه، یاری ندارم تنها به دیوار، سر میگذارم
با کام عطشان؛ با چشم گریان گویم دگر کوفه نیا یاحسین مظلوم
پسر عمو جان، بنما نظاره معراج من شد، دارالاماره ای غیرت الله؛ میبینم ای شاه اسیری زینب را یا حسین مظلوم
خون گلویم، آخر سلامم رأس جدایم، جان کلامم
نیا که اینجا؛ شوی به صحرا مرمَل بِالدِماء یاحسین مظلوم
در ادامه صوت روضه، زمینه، واحد و شور روز نخست محرم را اینجا بشنوید:
زمزمه بازم محرم محمدرضا طاهری
روضه دارند در کربوبلا تعویض پرچم میکنند محمود کریمی
زمینه برگرد حسین! میثم مطیعی
تک باز این چه شورش است که در خلق عالم است حنیف طاهری
شور سید مجید بنی فاطمه زیر نور مهتابم
انتهای پیام /