به زور لباس مجیدی را به من دادند / میگفتند در استقلال باند درست کردهام
هافبک اسبق استقلال که به نوعی نتوانست انتظارات هواداران این تیم را که پیش از ورودش به وجود آمده بود را برآورده کند درخصوص سالهای حضورش در استقلال و مشکلاتی که در آن زمان داشت صحبت کرد.
به گزارش مشرق، بختیار رحمانی پس از سپری کردن دورانی طلایی در فولاد و تراکتور با آرزوهای بی شماری پیراهن شماره هفت استقلال را بر تن کرد تا ستاره آن سال های استقلال باشد. اما شرایط درست بر خلاف انتظارات هوادارن و البته خودش پیش رفت تا جاییکه تنها با 13 بازی و با بخشیدن مبلغ زیادی از قراردادش، عطای پوشیدن پیراهن آبی را به لقای آن ببخشید و دوباره به فولاد خوزستان پیوست.
وی در گفتگویی آنلاین بدون آنکه بخواهد شخص خاصی را مقصر این اتفاقات معرفی کند درباره سال های حضورش در استقلال و علل ناکامی اش در آن دوران صحبت های جالبی را مطرح کرد که در ادامه آن را می خوانید:
به می گقتند در تمرینات باند درست می کنی
" پروسه استقلال رفتن من خیلی شیرین بود و هیچوقت آن روزها را فراموش نمیکنم. خیلی دوست داشتم که به استقلال بروم. در آنجا هم بازی کردم، اما متاسفانه شرایطی پیش آمد که پس از سه، چهار هفته از تیم ملی خط خوردم چون سر تمرین نرفته بودم. نمیخواهم بهانه بیاورم، اما مسائل فوتبالی نیست. یک سری اتفاقات دست به دست هم داد و آن زمان چند اسم را در رسانهها میآوردند تا به نوعی من را از استقلال رد کنند چون میگفتند در تمرینات باند درست کردیم.
درست نیست مسائل درون تیمی را بگویم. خدا میداند که من از هیچ چیز خبر نداشتم و در زندگیام نیز از این کارها نکردم و اصلا خوشم هم نمیآید در یک تیمی چنین مسائلی را ببینم، اما وقتی سر تمرین میرفتم، میدیدم که بازیکنان چند دسته شدند.
ناخواسته من، کاوه و چند نفر از دوستان در زمین بودیم که به یکباره فردا در رسانهها مینوشتند که این بازیکنان باند درست کردند. به جان بچهام اصلا نمیدانستم چه خبر است. خیلی عجیب بود و هرچه به نیمفصل نزدیک میشدیم، فشارها بیشتر میشد. از طرف دیگر نتیجه هم نمیگرفتیم و فشارها روی من زیاد بود.
بیشتر بخوانید:
*س_من از اسکوچیچ حرفهایتر بودم_س*وقتی که میآمدم جان بگیرم، تعویض میشدم
یک سری مسائل پیش آمد که من در چند مسابقه به میدان نرفتم و از این موضوع به شدت ناراحت شدم. احساس میکنم همان چند بازی که انجام دادم و بچههای تیم میدانند و البته جیپیاس تمرینات هم شاهد هستند، نشان میدهد که من و کاوه (رضایی) بهترین تمرینات را انجام میدادیم. فکر میکنم پس از دیدار با پیکان بود که این اتفاقات برای من پیش آمد و از ترکیب دور شدم، در دربی بازی نکردم و در چند مسابقه اصلا حضور نداشتم.
در دیدار با صبای قم بهترین بازی را انجام دادم و برنده شدیم؛ پس از آن سیاه جامگان را شکست دادیم، اما در مشهد اصلا دلیل تعویض شدنم را نمیدانستم که از این اتفاق ناراحت شدم. به خوبی کارم را در زمین انجام میدادم ولی احساس میکنم وقتی که میآمدم جان بگیرم، تعویض میشدم. خدایی ناکرده اصلا نمیگویم که علی آقا (منصوریان) با من مشکلی داشت، اما آنجایی که خودم احساس میکردم در حال پیدا کردن خودم بودم، تعویض میشدم یا بازی نمیکردم.
نکته مهم هم دربی بود که خیلی ناراحت شدم. در چند مسابقه مثل دیدار با تراکتور، صنعت نفت آبادان، گسترش فولاد و... که فیلمهای آن موجود است و خود علی آقا هم میگفت، عملکرد خوبی داشتم، اما متاسفانه در دقایق آخر مسابقاتی مثل نفت تهران، گسترش فولاد و... گل میخوردیم و علیه ما شعار میدادند. به قول مهدی رحمتی، همه چیز سر ما شکسته میشد، اما واقعا همه مقصر بودیم.
از مسی یاد گرفتم خانواده خیلی از فوتبال مهم تراست
فشار زیادی روی من وجود داشت. بخشی از مصاحبه مسی را خواندم که گفته بود خانواده خیلی از فوتبال مهمتر است؛ من هم در آن مقطع در خانوادهام و مسائل زندگی شخصی دچار مشکل شده بودم. آن زمان ترجیح دادم به این شکل شود.
اتفاقاتی که در تمرینات می دیدم خیلی من را ناراحت میکرد
علی آقا (منصوریان) واقعا مربیای است که در کارش خیلی زحمت میکشد و خیلی سبک کارش را دوست دارم، اما در آن مقطع از اتفاقاتی که میرفتم سر تمرینات و میدیدم مثلا علی آقا با چند نفر به گوشه زمین میرفت ولی من، کاوه و چند نفر دیگر در این طرف بودیم، ناراحت میشدم. یک روز جلوی مهدی (رحمتی) را گرفتم و گفتم این کارها چه چیزی است که مربی چند نفر را به گوشه زمین میبرد ولی ما این طرف هستیم؟ داستان چه چیزی است و چه اتفاقی افتاده؟ خدا شاهد است که مهدی هم از چیزی خبر نداشت و به من هم نمیگفت.
اوایل تمرین علی آقا با چند بازیکن در گوشه زمین صحبت میکرد و با این اتفاق، مسائلی که در رسانهها گفته میشد را دامن میزدند. این مسائل را تا آن زمان ندیده بودم ولی طبیعی است که این اتفاقات در استقلال و پرسپولیس وجود دارد. با این وجود، چنین موضوعاتی بخاطر اینکه ندیده بودم، برای من سخت بود. خدا شاهد است یکی از کسانی که خیلی دوست داشت در استقلال بمانم، خود مهدی رحمتی بود. خواسته یا ناخواسته، باندبازی در تیم ما اتفاق افتاده بود. به هر حال ما را به آن سمت کشانده بودند.
علی آقا (منصوریان) من را به استقلال نیاورد
علی آقا (منصوریان) من را به استقلال نیاورد و قبل از اینکه ایشان به این تیم بیاید، باشگاه من را میخواست. دورهای هم که پرویز مظلومی سرمربیگری استقلال را بر عهده داشت، باشگاه خیلی به دنبال من بود. حتی در جریان کارهای سربازیام قرار داشتند تا کمکم کنند، اما نشد.
عاشق شماره 11 بودم به زور هفت را بر تن من پوشاندند
وقتی به باشگاه استقلال رفتم، خدا شاهد است حرفهایم را زده بودم و وقتی هم علی آقا به استقلال رفت، گفته بود که بختیار را میخواهم. به یکباره وقتی به باشگاه رفتم، با علی آقا در یک اتاق صحبت کردیم و به ما گفتند شماره 7 مانده و باید آن را بپوشی.
سخت بود آن لباس را بپوشم چون مردم خیلی از آن بازیکن انتظار دارند. بالاخره پیراهن کسی (فرهاد مجیدی) بوده که خیلی دوستاش دارند. خدا شاهد است که میخواستم شماره 11 را بپوشم و عاشق این شماره هستم، اما به جابر انصاری این موضوع را گفتم که او تعویض شمارههایمان را قبول نکرد. یک شرایطی هم شد که مجبور شدم شماره 7 را بپوشم.