شنبه 3 آذر 1403

بیانات رهبری در شب رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) در کانون توحید تهران + اینفوگرافی

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
بیانات رهبری در شب رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) در کانون توحید تهران + اینفوگرافی

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، رهبر معظم انقلاب در شب رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) بیاناتی در کانون توحید تهران در آبان‌ماه سال 1365 پیرامون اهمیت این شب داشتند. در ادامه، خلاصه‌ای از بیانات ایشان ارائه می‌شود: شب بسیار مهمی است، زیرا مصادف است با رحلت نبی اکرم که یکی از حوادث بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ی تاریخ اسلام بود و با خصوصیاتی که این رحلت و درگذشت...

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، رهبر معظم انقلاب در شب رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) بیاناتی در کانون توحید تهران در آبان‌ماه سال 1365 پیرامون اهمیت این شب داشتند. در ادامه، خلاصه‌ای از بیانات ایشان ارائه می‌شود:

شب بسیار مهمی است، زیرا مصادف است با رحلت نبی اکرم که یکی از حوادث بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ی تاریخ اسلام بود و با خصوصیاتی که این رحلت و درگذشت تاریخی و مؤثر و تعیین‌کننده داشت، می‌توان گفت که مسیر تاریخ اسلام و سرنوشت امت اسلامی با شرایط و ظروف خاص این درگذشت، شکل خاص خودش را پیدا کرد؛ و همچنین مصادف است با شهادت سبط اکبر، امام مجتبی، که آن هم در تاریخ اسلام یک مقطع و یک فصل قابل توجه و مهمی است. لذا جای آن است که با توجه به این دو مناسبت، یک بحث کوتاهی راجع به خصوصیات پیغمبر اسلام و اگر فرصتی باقی بماند، اشاره‌ای به زندگی سیاسی و سرگذشت غم‌انگیز امام مجتبی (ع) بکنیم.

حقیقت قضیه این است که ما شیعیان و همچنین عموم مسلمانان از تاریخ اسلام، مخصوصاً آن مقداری که مربوط به ماجراهای زمان پیغمبر است، اطلاع درست و دقیقی نداریم؛ یعنی تاریخ و تاریخ اسلام در میان ما جدی گرفته نشده. منظور از تاریخ زمان پیغمبر، مجموعه‌ی حوادثی است که از پیش از بعثت تا بحبوحه‌ی ماجراهای اول بعثت شروع میشود و تا ماجرای مهم هجرت پیغمبر در سال سیزدهم بعثت و سپس در لحظه‌لحظه‌ی روزها و ساعات مهم و تعیین‌کننده‌ی ده سال اقامت مدینه ادامه پیدا می‌کند و با وفات پیغمبر، آن سلسله از مطالب تمام می‌شود؛ این بخش از تاریخ خیلی حائز اهمیت است. البته درباره‌ی پیغمبر روایات فراوان و نقلیات مختلف - بعضی قوی، بعضی ضعیف - گفته شده. کم و بیش [همه]، مخصوصاً آن کسانی که با کتاب سر و کار داشته‌اند یا با مجالس و منابر و پای منبرها انس داشته‌اند، از زندگی پیغمبر یک گوشه‌هایی، یک نمونه‌هایی میدانند لکن باید عرض بکنم که هر حادثه‌ای در زندگی پیغمبر آن وقتی معنای حقیقی خودش را پیدا میکند که در مجموعه‌ی این تاریخ بیست‌وسه‌ساله و دوران حیات پیغمبر، مورد ملاحظه قرار بگیرد و معنای آن حادثه در جهاد مستمر رسول خدا درج بشود؛ وَالا بسیاری از این حوادثی که شما شنیده‌اید از زندگی پیغمبر، به طور مجرد و تنها، آن معنای حقیقی خودش را نمیدهد. برای همین هم هست که در ذهن مسلمانان و بخصوص در جامعه‌ی خود ما - که ما از نزدیک با وضع فکری مردم همواره تماس داشته‌ایم - سیمای رسول خدا به عنوان یک سیاستمدار، به عنوان یک حاکم، به عنوان یک انقلابی، به عنوان یک مبارز و قهرمان میدان جنگ، به عنوان یک پدر مهربان و دلسوز، یک انسان حکیم و آینده‌نگر شناخته نشده. درست است که در ذهن مردم ما اعتقاد به همه‌ی این خصوصیات و بالاتر از این خصوصیات نسبت به پیغمبر هست، اما معتقد بودن به اینکه پیغمبر فوق‌العاده است و با وحی الهی سر و کار دارد و معجزه میکند یک حرف است، و ترسیم شخصیت والای انسانی پیغمبر که می‌تواند برای ما اسوه باشد و درس باشد و از آن استفاده کنیم، یک مطلب دیگر است؛ این دومی در جامعه‌ی ما انجام نشده و جا نیفتاده. لذا ما احتیاج داریم که تاریخ زندگی پیغمبر را یک قدری بیشتر، دقیق‌تر بدانیم و بفهمیم.

در زندگی رسول خدا یک چیز وجود دارد که آن مستمر است؛ بقیه‌ی چیزهایی که در حیات اجتماعی پیغمبر هست، غیر از خصلتها و صفات معنوی و خود پیغمبری و مانند اینها مقطعی و مربوط به زمانها است؛ آنچه در زندگی اجتماعی پیغمبر و در شخصیت آن حضرت به عنوان یک رهبر از اول تا آخر ادامه دارد، مبارزه است.

تکلیف او این بود که جامعه‌ی بشری را - نه فقط مردم مکه را - از جهالت و گمراهی‌ای که در آن هستند نجات بدهد. آن گمراهی چیست؟ گمراهی در فکر و تلقی و برداشت آنها از زندگی، از هدف خلقت، از آفرینش و گمراهی در عمل، در رفتار، در زندگی، در متن زندگی. این نجات چگونه است؟ نجات بشر از دیدگاه پیغمبر و از ساعات اول به ذهن پیغمبر این جور نبود که برود یکی‌یکی با مردم حرف بزند، دلشان را متوجه حقیقت بکند و یک‌دانه‌یک‌دانه آدم درست کند؛ نه، خط‌مشی پیغمبر از اول عبارت بود از اینکه یک جامعه‌ای به وجود بیاورد که آن جامعه مردم را موحد بپروراند و با ارزش‌های اسلامی آنها را رشد بدهد و به تعالی مورد نظر اسلام برساند؛ ایجاد یک جامعه.

وقتی می‌گوییم پیغمبر می‌خواست یک جامعه‌ی الهی و توحیدی به سبک خودش به وجود بیاورد، اولین معنایش این است که پیغمبر می‌خواست قدرت را در آن جامعه در دست بگیرد و همین نکته بود که دشمن‌ها را متوجه پیغمبر کرد و خصومت‌ها را به سمت پیغمبر سرازیر کرد. البته مادامی که دعوت پنهان بود و کسی اطلاع نداشت که پیغمبر به چه چیزی دعوت میکند، دشمنی‌ای هم نبود. پیغمبر در مکه زندگی معمولی‌اش را میکرد، مخفیانه کسانی را رسول خدا می‌آورد، آن‌ها را آگاه می‌کرد، آشنا می‌کرد، به منظور اینکه آن جمعیت مورد نظر خودش را برای یک مبارزه‌ی عمومی و یک حرکت عمومی درست کند و به وجود بیاورد و زمینه را برای تشکیل جامعه‌ی اسلامی و الهی مورد نظر خودش آماده کند.

زندگی رسول اکرم از اول با مبارزه شروع شد. آن خط مستمری که عرض کردم در زندگی رسول خدا از اول تا آخر ادامه دارد، همین خط است؛ خط مبارزه است. یک روز [هم] پیغمبر از مبارزه دست نکشید، منتها شکل‌های مبارزه مختلف بود. مبارزه یک روز به این شکل بود که افرادی را بیاورد و آن‌ها را در تحت تربیت خود و نَفَس گرمِ منشأگرفته‌ی از وحی قرار بدهد و آماده کند آن‌ها را برای یک حرکت بزرگ و عمومی؛ یک روز مبارزه‌ی پیغمبر به این بود که شعارهای اصلی دعوت را علنی کند و اعلام کند، که این [کار] در سال ششم بعثت انجام گرفت و پیغمبر دعوت خودش را و شعارهای خودش را علنی کرد. تا آن سال مخفیانه مسلمان‌ها جمع می‌شدند و در جلساتِ پنهان می‌نشستند.

در سال ششم بعثت این کار شروع شد و البته از همان وقت هم بود که اذیتها و آزارهای قریش به سمت پیغمبر سرازیر شد. تا آن وقت پیغمبر خیلی سخت نمی‌گذراند اما از سال ششم سخت‌گیری بر پیغمبر آغاز شد؛ اول بر دوستان پیغمبر که از خویشاوند و عشیره و نزدیکان زیادی برخوردار نبودند و یواش‌یواش بر خود پیغمبر. در سال ششم که این شکنجه‌ها و سختی‌ها روی اصحاب پیغمبر شروع شد، دو سه سالی ادامه پیدا کرد تا اینکه مسئله به خود پیغمبر سرایت کرد و پیغمبر مجبور شد زیر فشار بزرگان و رؤسای قوم در مکه، به شعب ابی‌طالب که در نزدیکی مکه بود پناه ببرد و آنجا زندگی جمعی خودش را با این عده مسلمانان تهیدست و تنها و غریب ادامه بدهد و آزمایش کند.

در ماجرای هجرت نیزبه طور خلاصه، عده‌ای از مدینه که آن وقت هنوز یثرب نامیده میشد، تحت تأثیر دعوت اسلامی قرار گرفتند. اول یکی دو نفر آمدند خدمت پیغمبر و آنها مسلمان شدند؛ بعد پیغمبر نماینده‌ای را فرستادند آنجا که با رفتن او عده‌ی بیشتری ایمان آوردند. آن عده آمدند به پیغمبر پیشنهاد کردند که شما مکه را ترک بگویید بیایید مدینه و پیغمبر با مقدماتی، حرف آن‌ها را و پیشنهاد آن‌ها را پذیرفت و به طرف مدینه حرکت کرد و در مدینه ساکن شد. البته عده‌ی مسلمان‌ها آن وقتی که پیغمبر به مدینه رسیده بودند خیلی کم بود؛ بعضی از مورخین می‌گویند صد نفر، یا کمتر از صد نفر. به نظر من می‌رسد بیش از این‌ها بوده؛ شاید چند صد نفر و کمتر از هزار نفر، همه‌ی کسانی بودند که در اوایل ورود پیغمبر به مدینه از مهاجر و انصار، مؤمنین را تشکیل می‌دادند؛ این شد جامعه‌ی اسلامی.

مبارزه باز ادامه پیدا کرد و در طول ده سالی که رسول اکرم در مدینه ساکن بودند، در حدود شصت جنگ ایشان انجام دادند؛ البته اینکه می‌گویم در حدود، چون بیشتر و کمتر هم در روایات گوناگونی هست.

البته همان طور که از این بیان کوتاه به دست می‌آید، مبارزه‌ی پیغمبر در همه جا مبارزه‌ی نظامی نیست؛ انواع و اقسام مبارزه را پیغمبر اکرم در طول این 23 سال انجام داد. این آیه‌ی شریفه‌ای که به پیغمبر امر قطعی می‌کند که جهاد کن: «یًاَیُهَا النَ‌بِیُ جهِدِ الکُفارَ وَ المُنفِقینَ وَاغلُظ عَلَیهِم» معنای جهاد پیغمبر را هم ضمناً برای ما روشن می‌کند. معنای آیه این است که ای رسول خدا! با کفار و با منافقین جهاد کن و با آنها شدت عمل به خرج بده. می‌دانید که پیغمبر با منافقین جهاد با شمشیر نکرده. خب منافقین در زمان رسول خدا در مدینه بودند و با آن حضرت مبارزات پنهانی هم داشتند؛ هم از لحاظ فکری، هم از لحاظ سیاسی، هم از لحاظ امنیتی، منافقین آن روز مزاحم‌هایی در جامعه‌ی اسلامی بودند؛ پیغمبر هم با این‌ها مبارزه کرده، اما این مبارزه که در آیه‌ی شریفه «جهاد» از آن تعبیر شده، مبارزه‌ی با شمشیر نیست.

یکی از سخت‌ترین مبارزات پیغمبر، مبارزه برای حفظِ انسجامِ جامعه‌ی اسلامیِ آن روز بود که این مبارزه به نظر من از دشوارترین مبارزات پیغمبر بود. آن روزِ عربستان را با امروزِ ایران نمی‌شود مقایسه کرد. خب ما مردمِ یک کشوری هستیم با عادات و سنن و عقاید مشترکی از قدیم. در اقصی نقاط کشور هم اگر شما بروید سراغ افراد، می‌بینید کم و بیش عاداتشان شبیه به همدیگر است؛ اگر چه هر منطقه‌ای یک عادات و سنن اختصاصی هم دارد، لکن در اساسی‌ترین مسائل زندگی، زن و مرد و بزرگ و کوچک عادات مشترکی دارند؛ یک چیزهای مشترکی را درک می‌کنند؛ فهم و درک مشترکی از مسائل دارند؛ تعصب خاصی نسبت به خودشان یا نسبت به قبیله ندارند؛ البته مسائل قومی و قبیله‌ای در گوشه و کنار، یک جاهایی پیدا میشود، [ولی] در اکثریت مردم نیست؛ آنجاهایی هم که هست به آن شدت نیست؛ اما جامعه‌ی اسلامی عربستان که این جور نبود؛ یک جامعه‌ی قبایلی، متشکل از افراد قبایل گوناگون با تعصبهای خاص قبیله‌ای، با برداشت‌ها و عادات و سنت‌های کاملاً متفاوت، با عادت دیرینه‌ی به جنگ و نزاع و خون‌ریزی بر سر چیزهای کوچک.

حالا در یک چنین جامعه‌ای رسول اکرم بین این جامعه باید وحدت ایجاد کند. وحدتِ فکر آسان است؛ خب یک معلم سر کلاسی فرضاً یک درسی را، یک معرفتی را، یک حقیقتی را بیان می‌کند همه می‌فهمند، اما وحدت در عادت‌ها و تقالید و روش‌ها و سنت‌های گوناگونی که وجود داشته و حب‌وبغض‌ها، بسیار بسیار کار دشواری است؛ حتی بعد از اینکه سال‌ها از اسلام گذشته بود و این همه کار شده بود، شما دیدید، بعد از آنکه پیغمبر نبود، در اولین روز بعد از وفات پیغمبر در سقیفه‌ی بنی‌ساعده انصار و مهاجر به جان هم افتادند؛ یعنی هنوز آن زمینه‌ها در این‌ها بکلی از بین نرفته بود و با یک چنین جامعه‌ی ناهماهنگِ ناهمگون، رسول خدا آن حرکت عظیم را انجام داد [که نتیجه‌ی] قدرت فوق‌العاده‌ی پیغمبر بود و مبارزه‌ی شبانه‌روزی او.

آن قدر که پیغمبر روی [نفی] عصبیت‌ها تکیه کرده، روی اخلاق و اغماض و عفو و عدم تفاخر به گذشتگان و محبت به همگان و روی این چیزها در زمینه‌ی اخلاق اجتماعی تکیه کرده، روی کمتر چیزی تکیه کرده؛ برای اینکه بین این دل‌ها یک هماهنگی و انسجامی را به وجود بیاورد و به وجود هم آورد و اگر نَفَس گرم پیغمبر بالای سر این مردم بود و چند سال دیگر ادامه پیدا میکرد، یقیناً یا به احتمال زیاد آنچه ما بعد از رحلت پیغمبر شاهدش بودیم، پیش نمی‌آمد.

رسول خدا این دل‌ها را به هم وصل کرد، از آن‌ها یک مجموعه‌ی مستحکم به وجود آورد، حتی مورخین دشمن اسلام هم که بنا دارند و داشتند تأثیرات معنوی اسلام را در فتوحات اسلام ندیده بگیرند و نتوانسته‌اند منکر این نکته بشوند که مجموعه‌ی مسلمان‌ها مثل یک دست که دارای انگشتانی است و مشت می‌شود و به صورت یک عنصر و یک عامل، حرکت می‌کند و عمل می‌کند.

عاطفه‌ی پیغمبر و محبت و احساس نرمش و عطوفت او نسبت به افراد انسان، به صورت یک خط مشی است، نه یک حالت زودگذر موضعی و شخصی و ناشی از ضعف. بعضی‌ها از روی ضعف، بدون اینکه خودشان هم بخواهند، یک جا حالت ترحم و تأثر پیدا می‌کنند، به حال یک نفر هم گریه می‌کنند؛ این ارزشی ندارد. آن عاطفه‌ای که در جای خودش نباشد و ناشی از یک فهم و درک درست از آن کاری که انسان می‌کند و حرکتی که انسان می‌کند و چهره‌ای که نشان می‌دهد نباشد، ارزشی ندارد. پیغمبر با آن کسانی که با اسلام مبارزه می‌کنند، با هدف رهایی انسان‌ها و تکامل انسانها که هدف غایی پیغمبر است میجنگند و راه پیغمبر را به سوی این هدف می‌بندند، با کمال شدت رفتار می‌کند، خشونت هم می‌کند.

بیانات رهبری در شب رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) در کانون توحید تهران + اینفوگرافی 2
بیانات رهبری در شب رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) در کانون توحید تهران + اینفوگرافی 3