جمعه 9 آذر 1403

تحلیل عباس عبدی از منطق سیاستگذاری دولت‌ها در دوران کرونا

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
تحلیل عباس عبدی از منطق سیاستگذاری دولت‌ها در دوران کرونا

الزام به پذیرش یک سیاست باید همراه با تن دادن به تبعات آن نیز باشد. اگر رعایت چنین تلازمی نباشد، موضوع سیاست‌گذاری تبدیل به پدیده‌ای سهل و ممتنع می‌شود.

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: از بدو پیدایش کرونا این پرسش پیش آمد که راه مقابله موثر با این ویروس جدید و ناشناخته چیست؟ در مورد برخی از ضوابط و رعایت آن‌ها اتفاق نظر بود. مثل شستن دست‌ها و رعایت ملاحظات بهداشتی. این کار اگر چه لازم بود، ولی همه می‌دانستند که کافی نیست و سرعت انتشار ویروس چنان است که دیر یا زود تعداد مبتلایان بدحال به سقف درمانی کشور می‌رسند و از آن نیز عبور خواهند کرد و این نقطه خطرناکی است؛ بنابراین باید سرعت انتشار را کم کرد.

این کار از طریق سطوح گوناگون فاصله‌گذاری اجتماعی انجام می‌شود. مثل تعطیلی مدارس، دانشگاه‌ها، مسابقات ورزشی، سینماها، تجمعات دینی‌و... این پایین‌ترین سطح از فاصله‌گذاری است. در سطح بالاتر تعطیلی فروشگاه‌ها و حمل و نقل بین شهری و درون شهری و سپس تعطیلی کلیه مراکز اداری و تولیدی به جز موارد بسیار ضروری، و بالاخره قرنطینه کامل از در منزل و رساندن نیاز‌ها به مردم است. با توسعه سطوح مذکور از شدت انتقال ویروس به همان نسبت کاسته خواهد شد و پس از مدتی می‌توان کلیه مبتلایان را شناسایی و از دیگران جدا کرد و مبتلایان را در قرنطینه درمانی قرار داد و دیگران به زندگی عادی خود مشغول شوند. البته سیاست در اینجا تمام نخواهد شد، پس از این مرحله نیز باید تا تولید واکسن و داروی موثر، ملاحظات بهداشتی و نظارتی را در حداکثر آن رعایت کرد.

پرسش این است که سیاست‌گذار کدام یک از این سطوح فاصله‌گذاری اجتماعی را باید به عنوان سیاست خود انتخاب کند؟ ملاک و منطق حاکم بر این انتخاب چیست؟ آیا می‌توانیم به راحتی توصیه کنیم که آخرین سطح از تفکیک و تمایز را در فاصله‌گذاری انسان‌ها، یعنی قرنطینه کامل انجام دهد؟ و اصولا هر کدام را تا چه زمانی باید ادامه دهد؟

پاسخ کلی این است که هر کدام از این موارد دارای منافع و هزینه‌هایی است با تقدم دانستن ضرورت حفظ جان انسان‌ها، در نهایت باید میان منافع و هزینه‌های حالات گوناگون موازنه برقرار کرد و یکی را بر دیگری ترجیح داد. بهترین گزینه؛ راه‌حلی است که نه به دلیل نداشتن تبعات منفی یا داشتن آثار مثبت، بلکه به علت موازنه مطلوب‌تر هزینه و فایده آن به دست می‌آید.

این راه‌حل ممکن است برای هر کشوری با کشور دیگری متفاوت باشد. شرایط حکومت، میزان منابع مالی، همراهی و اعتماد مردم، ساختار سنی جمعیت و... در انتخاب یکی از این شیوه‌ها موثر هستند. برای مثال بهترین راه‌حل از حیث منافع و سرعت کنترل احتمالا قرنطینه کامل است. ولی آیا حکومت ایران یا حتی آلمان توان انجام این کار را دارند؟ آیا مردم از آن تبعیت می‌کنند؟ آیا منابع مالی و اداری لازم را برای انجام آن دارند؟ آیا اطلاعی از هزینه‌های مالی این شیوه در چین را دارند؟ از همه مهم‌تر اینکه چه مدت طول خواهد کشید؟ و آیا پس از پایان این دوره، توان حفظ جامعه در برابر بازگشت دوباره ویروس را دارند؟

گزارش اخیر موسسه مکنزی که یکی از موسسات معتبر مشاوره‌ای است، به صراحت اعلام می‌دارد که امکان بازگشت دوباره ویروس به چین زیاد است و جلوگیری از این بازگشت بسیار سخت و پرهزینه است. به علاوه اگر قرنطینه کامل انجام شود، هزینه‌های روانی اقتصادی آن را پس از پایان قرنطینه چه باید کرد؟

الزام به پذیرش یک سیاست باید همراه با تن دادن به تبعات آن نیز باشد. اگر رعایت چنین تلازمی نباشد، موضوع سیاست‌گذاری تبدیل به پدیده‌ای سهل و ممتنع می‌شود.

نکته دیگر در سیاست‌گذاری در اموری، چون کرونا کل‌نگری آن است. باید از بخشی‌نگری به‌شدت پرهیز کرد. اینکه هر مدیری بخواهد مجموعه تحت مدیریت آن کمترین هزینه را بدهد، نتیجه این می‌شود که هیچ بخشی سود نخواهد برد و جامعه بیشترین هزینه‌ها را پرداخت خواهد کرد. مردم نیز از هیچ نفعی بهره‌مند نخواهند شد. از ابتدا هم گفته شد که مدیریت کرونا، نیازمند حضور مستقیم در بالاترین سطوح اداری و اجرایی و سیاسی کشور است.

قرار نیست مدیریت کرونا تجزیه شود و اجرای هر جزء آن در سطح وزارت بهداشت و وزارت صمت و کشور و نیروی انتظامی و... دست به دست شود. بی‌توجهی به منطق سیاست‌گذاری و عدم طرح هزینه و فایده هر راه‌حل و نیز بی‌توجهی به ساختار اجرایی سیاست‌گذاری که نیازمند مدیریت واحد و قدرتمندی است، موجب می‌شود که از یک‌سو بی‌اعتمادی به سیاست‌گذار ایجاد شود و از سوی دیگر همان سیاست‌های ناقص نیز در مرحله عمل به خوبی اجرا نشود و هزینه‌هایش را بپردازیم بدون آنکه منافع آن نصیب ما شود.