تربیت یزید چگونه بود و کربلا به چه معناست؟
یزید به حکم زندگی چادرنشینی اسبسواری و شمشیرکشی را نیز چنان که نوشتهاند میدانست، اما آنچه نمیدانست آیین مسلمانی و قفه اسلامی بود.
یزید به حکم زندگی چادرنشینی اسبسواری و شمشیرکشی را نیز چنان که نوشتهاند میدانست، اما آنچه نمیدانست آیین مسلمانی و قفه اسلامی بود.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: کتاب «قیام حسین (ع)» نوشته زندهیاد سیدجعفر شهیدی یکی از عناوین مجموعه «چهرههای معصومین» دفتر نشر فرهنگ اسلامی است که سال 1392 به چاپ رسید. دفتر نشر فرهنگ اسلامی انتشار اینکتاب را سال 99 به عهده گرفت و محرم سال 1400 با نسخههای چاپ پنجاهوپنجم به بازار عرضه کرد که هنوز هم با همین نوبت چاپ در کتابفروشیها عرضه میشود.
اما پیش از بررسی نگاهی به فرازهای اینکتاب، دیگر مطالب «مطالعه و مرور عاشورایی» را که طی سالهای گذشته منتشر کردهایم، مرور میکنیم:
* گفتگو با حجتالله جودکی مترجم مقتل ابومخنف: مقاتل به مرور زمان از واقعیات عاشورا فاصله گرفتند
* مختارشناسی با کتاب: 1- مطالعه مختارنامه با لحن شاهنامه و داستانهای اساطیری و 2-"قیام مختار" کتابی برای زدودن غبار ابهامات و شبهات
* روایتهایی از «قهرمان علقمه» / روزی که علی (ع) پیشانی ماه را بوسید
* فرازی از روایت شهادت امام حسین (ع) در «لمعات الحسین»
* یادداشت امیررضا مافی داستاننویس: عاشورا را نباید به داستان فروکاست / جامعه عاشورایی چگونه است؟
* چرا امام حسین (ع) به سمت کوفه رفت؟ / معرفی یک کتاب تحلیلی عاشورایی
* مجموعه خاطرات پیرغلامان حسین (ع) / کاسبی جای خود، هیئت هم جای خود
*گفتگو با محسن حسام مظاهری مدیر انتشارات بنیاد دعبل و متین رضوانیپور پژوهشگر: تحول سنتهای عزاداری در عصر رسانه / آسیب شدن آسیبشناسی هیأتها!
* گفتگو با مسلم ناصری نویسنده رمان «چابکسوار»: «چابکسوار» پایبند به اسناد نیست / تفاوتهای مختارنامه با تاریخ
* دقت به روایات تاریخی درباره شهادت حضرت علیاصغر (ع)
* نماز ظهر عاشورا و شهادت حر بن یزید ریاحی
* آماده عبور از پل مرگ و آزادی از زندان دنیا باشید!
***
زندهیاد شهیدی در کتاب «قیام حسین (ع)» رویدادهای گوناگون انقلاب امام حسین (ع) را با هم سنجیده و به بررسی و مقایسه آنها پرداخته است. او همچنین از مآخذ تاریخی نزدیکتر به عاشورا استفاده کرده و تحقیقات خود را به منابع و پژوهشهای قرن پنجم تا امروز متمرکز کرده است.
کتاب پیشرو در قالب جدید خود 30 فصل دارد که به اینترتیباند:
فصل اول: نظر نویسندگان درباره داستان کربلا و قهرمانان آن؛ اهمیت داستان از نظر تاریخی.
فصل دوم: دگرگونشدن اصول اسلامی در خلافت معاویه؛ ستمکاریهای معاویه و عاملان او؛ پیدایش بدعتها در دین؛ علت سکوت مسلمانان مقابل بدعتها؛ مرگ معاویه و نهضت مسلمانان؛ سختگیری یزید نسبت به مخالفان؛ موقعیت شهرهای اسلامی؛ وضع عراق؛ دستور یزید درباره مقابله با حسین (ع).
فصل سوم: سکوت مسلمانان در حادثه کربلا؛ حجهالوداع و خطبه پیغمبر؛ سکوت کوفه؛ مکه و مدینه در مقابل حادثه؛ واقعه حره و علت آن؛ موقعیت حسین (ع) در دیده سپاهیان کوفه؛ مخالفت با بیعت خلیفه و حکم آن؛ صلح حدیبیه؛ مخالفان بیعت ابوبکر؛ مخالفان بیعت علی (ع)؛ خردهگیری حسین بر صلاحیت یزید؛ حکم مخالفان حکومت در اسلام؛ علت حرکت حسین (ع) به عراق؛ سکوت تاریخنویسان در تحلیل وقایع؛ روش نویسنده در تحلیل حادثه کربلا.
فصل چهارم: ظهور اسلام در مکه؛ وضع اجتماعی مکه در آغاز ظهور اسلام؛ علت مخالفت قریش با محمد (ص)؛ گروههایی که در مکه به اسلام گرویدند؛ وضع یثرب در آغاز ظهور اسلام؛ سازمان اجتماعی یثرب؛ هجرت محمد به مدینه؛ عکسالعمل قریش مقابل هجرت؛ کوششهای قریش برابر پیشرفت اسلام؛ فتح مکه؛ مسلمان شدن قبایل؛ دینداری تازه مسلمانان؛ منافقان مدینه؛ فراموشی موقت خویهای جاهلی در عرب؛ قریش و میزان دینداری آنها؛ رهبر مسلمانان باید از قریش باشد؛ زیان زمامداری قریش.
فصل پنجم: وضع جغرافیایی عربستان؛ مردم شبهجزیره؛ خوی و خصلت صحرانشینی؛ شیخ قبیله و مشخصات او؛ تندخویی و فداکاری در صحرانشینان؛ اسلام چگونه صحرانشینان را تربیت کرد؛ جنگهای عصر پیغمبر؛ جهاد در سرزمینهای غیرعربی؛ جنگ بصره و نتایج آن؛ انتظار جنگجویان در پایان جنگ؛ رویارویی ایستادن عرب در جنگهای دوره علی (ع)؛ عکسالعمل بصره در پایان جنگ؛ جنگ خوارج و عوارض آن؛ مقابله یمانیان با مضریان؛ معاویه و حمله او به متصرفات امام؛ علت سکوت سپاهیان علی (ع)؛ در برابر تجاوز معاویه؛ فجایع بسر ارطاه در عراق و حجاز.
فصل ششم: مسلمانان صدر اسلام؛ منافقان و وضع اجتماعی آنان در عصر پیغمبر؛ قریش و مسلمان شدن آنها؛ ابوسفیان هنگام فتح مکه؛ آغاز نابهسامانی در عصر عمر؛ کوشش عمر برای مقابله با آن؛ قریش و امتیازهای عصر جاهلیت؛ وضع دیوان در عصر عمر؛ سختگیری عمر به قریش؛ قصاص در اسلام؛ قصاص پیغمبر از خود؛ مخالفت فرماندار عمر با قصاص؛ تعطیل در خلافت عثمان.
فصل هفتم: وضع مالی تازه مسلمانان در آغاز اسلام؛ درآمدی مسلمانان؛ موجودی بیتالمال در عصر پیغمبر؛ فتحهای اسلامی و بالا رفتن درآمد مسلمانان؛ ثروتمندشدن بعضی مسلمانان؛ ظهور طبقه سرمایهدار در اسلام؛ قریش و موقعیت آنان؛ سختگیری عمر به قریش و عاملان خود؛ عبدالرحمان بن عوف و کاروان او؛ عمر و سعد وقاص؛ عثمان و افزودن مقرریها؛ بخششهای عثمان؛ بههمخوردن تعادل اقتصادی در اجتماع اسلامی؛ علی (ع) و مشکلات او هنگام خلافت؛ فرار فرماندهان علی نزد معاویه؛ ابنعباس و دخالت او در بیتالمال؛ دگرگونی صحابه پیغمبر پس از دستیافتن به مال دنیا؛ اصحاب رسول (ص) و درجه ایمان آنان؛ طلحه و زبیر و جنگ جمل؛ تاویل مسلمانان در احکام دین؛ علت سکوت مسلمانان مقابل بدعتها؛ کشتهشدن علی (ع) و از میان رفتن تقوی؛ سختگیری معاویه بر شیعیان علی (ع)؛ اثری که ثروت در اجتماع اسلامی گذاشت.
فصل هشتم: قرآن و تحریص مردم به علم؛ روش پیغمبر در تبلیغ دین؛ میزان اعتقاد مردم به پیغمبر؛ قرآن و اثر آن در تبلیغ؛ نفوذ علم کلام در حوزههای اسلامی؛ علی (ع) به ابنعباس میگوید از قرآن با خوارج گفتگو مکن؛ سوءاستفاده مسلمانان از تفسیر قرآن؛ قضا و قدر و نفوذ اینبحث در کوفه.
فصل نهم: قبیلههای عرب جاهلی؛ قحطانی و یمانی؛ مضری و قیسی؛ تعصبهای قبیلهای؛ از بین رفتن عصبیتها با ظهور اسلام؛ ظهور عصبیتها در دوره عثمان؛ ابنهبیره و گفتگوی او با زیاد درباره قیسی و یمانی؛ عصبیتهای جاهلی در عصر علی (ع)؛ کینه بنیامیه نسبت به بنیهاشم؛ اماننامه شمر برای بعضی فرزندان علی (ع)؛ بازگشت عرب به جاهلیت پس از نیمقرن.
فصل دهم: رژیم اسلامی؛ حکومت پیغمبر؛ خلافت ابوبکر؛ خلافت عمر؛ خلافت عثمان؛ خلافت علی (ع)؛ سپاهیان علی و نفاق بعضی از آنها؛ معاویه و حکومت شام؛ پند مادر و پدر معاویه به وی پس از رسیدن به حکومت؛ ملاقات معاویه و عمر در شام؛ سرزنش عمر معاویه را و پاسخ او؛ معاویه و حکومت غاصبانه او؛ مقدمات ولیعهدی یزید؛ بههمخوردن اصل انتخاب در زمامداری یزید و تربیت او؛ حکومت موروثی و بازگشت به دوره جاهلی.
فصل یازدهم: خودمختاری حکومتها در عصر عثمان؛ بههمخوردن تعادل اقتصادی و اجتماعی در حوزه مسلمانی؛ علی (ع) و ثروتمندان قریش؛ ناخشنودی ثروتمندان از حکومت علی (ع)؛ معاویه و سازش با امام حسن (ع)؛ وضع اجتماعی مسلمانان در پایان دوره معاویه؛
فصل دوازدهم: شهرهای بزرگ اسلام و عکسالعمل آنان برابر حادثه کربلا؛ دمشق، مکه، مدینه، بصره؛ موقعیت تجاری بصره؛ وضع مضریان در بصره؛ طرفداری بصره از معاویه؛ کوفه مرکز خلافت؛ اجتماع گروههای مختلف در کوفه؛ شیوع بحثهای فلسفی و منطقی در این شهر؛ روحیه مردم کوفه؛ عکسالعمل آنان مقابل حکومتها؛ داوری معاویه درباره مردم عراق.
فصل سیزدهم: بررسی وضع اجتماعی مسلمانان پس از پنجاه سال؛ بررسی وضع دینی آنها؛ عکسالعمل آنها مقابل حکومتها؛ از بین رفتن سنت و رواج بدعت؛ لاابالیگری حاکمان نسبت به مسائل دینی.
فصل چهاردهم: مرگ معاویه و حکومت یزید؛ نامه یزید به حاکم مدینه؛ طلبیدن حاکم مدینه حسین (ع) را برای بیعت؛ حرکت حسین (ع) از مدینه به مکه؛ آغاز نهضت در کوفه؛ اجتماع شیعیان در خانه سلیمان ابن صرد؛ دعوت مردم کوفه از حسین (ع)؛ نامههای منافقان کوفه به شام.
فصل پانزدهم: پاسخ حسین (ع) به نامه کوفیان؛ موقعیت امام مقابل ایندعوت؛ تحلیل غلط شرقشناسان از قیام امام؛ عبدالله عنان و نظر او درباره نهضت؛ فرستادن امام مسلم را به کوفه.
فصل شانزدهم: روانهشدن مسلم؛ رسیدن مسلم به کوفه؛ ورود او به خانه مختار؛ هجوم مردم برای بیعت؛ مسلم و تقوای دینی او؛ نامه او به امام درباره حرکت به عراق؛ نظر مسلم و ابنعباس درباره مردم کوفه.
فصل هفدهم: تدبیر یزید برای وضع کوفه؛ مشاوره او با سرجون؛ انتخاب عبیدالله زیاد؛ ورود عبیدالله به کوفه؛ عکسالعمل مردم کوفه مقابل عبیدالله.
فصل هجدهم: خطبه عبیدالله در مسجد؛ دستور او برای دستگیری مسلم؛ فرستادن جاسوسی برای شناسایی مسلم؛ مواضعه شریک با مسلم برای کشتن عبیدالله؛ رفتن عبیدالله به خانه شریک؛ در نیامدن مسلم از نهانخانه؛ نگرانی عبیدالله و برخاستن او؛ بازخواست شریک از مسلم؛ پاسخ مسلم که پیغمبر قتل ناگهانی را منع کرده است؛ طلبیدن عبیدالله هانی را؛ روبهروشدن جاسوس عبیدالله با هانی؛ به زندان افکندن هانی؛ شهادت شریح درباره هانی؛ خروج مسلم و یاران او؛ پراکندهشدن پیروان مسلم از گرد او.
فصل نوزدهم: وحشت عبیدالله از حمله مسلم؛ مطمئنشدن او از جانب مسلم؛ دستور دستگیری مسلم؛ رفتن مسلم به خانه طوعه؛ دستگیری مسلم؛ بردن مسلم به کاخ پسر زیاد؛ امان دادن پسر اشعث به مسلم؛ اماننامه در اسلام در عصر پیغمبر و خلفا؛ گفتگوی پسر زیاد با مسلم؛ وصیتکردن مسلم؛ کشتهشدن مسلم و هانی.
فصل بیستم: حرکت امام از مکه به عراق؛ چرا حسین (ع) دعوت عراقیان را پذیرفت؛ ممانعت حاکم مکه از حرکت حسین (ع)؛ اماننامه حاکم مکه و پاسخ حسین (ع) به آن؛ گفتگوی فرزدق با امام؛ گفتگوی فرزدق با عبداللهبنعمر.
فصل بیستویکم: مطلعشدن حسین (ع) از کشتهشدن مسلم و هانی؛ خطبه حسین (ع) برای اصحاب خود؛ پراکندهشدن بیشتر اطرافیان امام؛ رسیدن حسین (ع) به منزل شراف؛ روبهروشدن او با حر و سپاهیان او؛ نشاندادن امام نامههای مردم کوفه را؛ اظهار بیاطلاعی حر از نامهها؛ مخالفت حر با بازگشت امام؛ نماز خواندن سپاه کوفه با امام؛ چرا مردم کوفه امام را یاری نکردند؛ دیدار امام با عبیدالله حر جعفی.
فصل بیستودوم: اختلاف روایتها در مورد حادثه کربلا؛ علل آن؛ به انتظار ماندن دو سپاه برای رسیدن دستور حاکم کوفه.
فصل بیستوسوم: کربلا و وجه تسمیه آن؛ اهمیت کربلا؛ موقعیت آن در نظر شیعیان؛ رقم سپاهیان دو لشکر.
فصل بیستوچهارم: عمر سعد؛ سعد فاتح قادسیه؛ چرا سپاه کوفه با حسین (ع) جنگ کرد؛ پیشنهاد امام به فرمانده لشکر کوفه.
فصل بیستوپنجم: روحیه سپاهیان و فرماندهان آن؛ عمر سعد و نگرانی او؛ امام حسین (ع) خواهان جنگ نبود؛ موقعیت امام مقابل مردم کوفه؛ دلسوزی امام برای آنان؛ خطبههای نصیحتآمیز او؛ ترس سران لشکر از شورش سپاهیان؛ سخنان شمر در پاسخ امام.
فصل بیستوششم: زحر بن قیس و گزارش او به یزید؛ جنگ چقدر طول کشید؛ صفحهای از تاریخ زندگانی عرب جاهلی.
فصل بیستوهفتم: پایان جنگ؛ مسلمانان راستین چهکسانی بودند؛ شکست مجدد عراق از شام؛ نفرین امام به کوفیان و اثر آن.
فصل بیستوهشتم: پشیمانی سپاه از کشتهشدن امام؛ سرزنش زن کوفی شوی خود را؛ ورود خاندان پیغمبر (ص) به کوفه؛ خطبه دختر علی (ع)؛ پشیمانی مردم کوفه؛ درآمدن اهلبیت به کاخ پسر زیاد؛ گفتگوی پسر زیاد با زینب.
فصل بیستونهم: مردم دمشق و اطلاع آنها از اسلام؛ حکومتهای شام؛ درآمدن خاندان پیغمبر به مجلس یزید؛ شادی یزید از کشتهشدن حسین؛ خطبه زینب در مجلس یزید؛ پشیمانی یزید؛ آشنایی مردم شام با خاندان پیغمبر.
فصل سیام: جنایات تاریخ و کیفر جنایت؛ محاسبه غلط کوفه و دمشق در حادثه کربلا؛ گفتگوی پسر زیاد با پسر سعد؛ ترس آنان از عکسالعمل؛ مرگ یزید؛ نهضت مردم کوفه؛ قیام مختار؛ کشتار قاتلان امام؛ تحقق یافتن نفرین امام؛ آشوب در عراق؛ قیام خوارج؛ قتل مختار؛ ناآرامی عراق؛ پایان فصل؛ آمدن حجاج به کوفه؛ حکومت مجدد اختناق و ترور.
در ادامه سهفراز از اینکتاب را میخوانیم:
***
بدین ترتیب میبینیم اکثریت کامل مردم سال شصتویکم هجری را کسانی تشکیل میدادند که در عهد عثمان به دنیا آمده و در پایان دوره علی به رشد رسیده و در دوره معاویه وارد اجتماع شده بودند. اینان از طرز رسیدن معاویه به زمامداری خاطره مبهمی در ذهن داشتند و آنچه خود شاهد آن بودند، به حکومت رسیدن یزید بود. برای این مردم شاید تا حدی طبیعی به نظر میرسد که هر مخالفتی با یزید را به حساب برهمزدن اجتماع اسلامی بگذارند.
از زندگانی یزید آنچه میدانم این است که تربیتی درست نداشت. روزی که معاویه از مادر یزید شنید که میگوید: «پوشیدن عبا و زندگی در خیمه را بیشتر از ماندن در کاخ و جامه حریر بر تن کردن دوست میدارم»، او را با فرزندش به قبیلهاش فرستاد. یزید در آنجا تربیت بیابانی یافت، نه درستی خواند و نه کمالی اندوخت و چون میان صحرانشینان پرورش یافته بود، گفتاری روان داشت و شعر نیک میسرود. از میان شعرهایی که به او بستهاند، نمیتوان گفت کدام یک سروده اوست، بلکه انتساب تعدادی از آنها به وی درست نمینماید. اما سه یا چهار بیت را که میتوان گفت خود او سروده، بیتهایی رواناند. خطبهای را هم که به او نسبت داده و گفتهاند پس از زمامداری در مسجد دمشق خواند، کوتاه اما محکم و فصیح است. تنها هنری که اندوخته بود همین شعر گفتن است. به حکم زندگی چادرنشینی اسبسواری و شمشیرکشی را نیز چنان که نوشتهاند میدانست، اما آنچه نمیدانست آیین مسلمانی و قفه اسلامی بود. از گفت و شنود او با علیبنالحسین (ع) - اگر راست باشد - میتوان گفت بعضی آیات قرآن را نیز به خاطر داشته است. و مهمتر اینکه از تقوا که لازمه این شغل مهم است، بیبهره بود. آماده بودن وسایل زندگانی آرام، شکار و شراب و سگبازی، از او موجودی عیاش، هوسباز و بیبندوبار ساخته بود. متاسفانه خودکامگی معاویه در مدت بیستسال حکومت، گرد او را از مردان لایق و معتقد به دین خالی کرد. تا آنجا که در دهه دوم زندگی وی، اطرافیانش خواه به حکم حمیت خانوادگی و خواه به حکم حفظ موقعیت خود، دیگر نه او را راهنمایی میکردند و نه مجال میدادند کسی برابر او سخن حق بگوید. همین که یزید از حوارین به دمشق بازگشت، خود را میان چنین مردمی تملقگو، بیاراده و بیدین و از همه بدتر نادان محصور دید. اگر گرد او را مشاورانی چون زیاد و مغیره گرفته بودند، مسلما در روزهای نخستین حکومت، چنان نامه تندی به حاکم مدینه نمینوشت تا در پی آن، چنان ماجراهای غمانگیز اتفاق افتد.
***
چون معاویه از ابنکوا پرسید مردم شهرهای اسلامی چگونه خلق و خویی دارند، وی درباره مردم کوفه گفت: «آنان با هم در کاری متفق میشوند، سپس دستهدسته خود را از آن بیرون میکشند.» از سال سیوششم هجری تا سال هفتادوپنجم که عبدالملکبنمروان، حجاج را بر این شهر ولایت داد و او با سیاست خشن و بلکه وحشتناک خود، نفسها را در سینه صاحبان آن خفه کرد، سالهای اندکی را میتوان دید که کوفه از آشوب و درگیری و دستهبندی بر کنار بوده است. به خاطر همین تلون مزاج و تغییر حال آنی است که معاویه به یزید سفارش کرد اگر عراقیان هر روز عزل عاملی را از تو بخواهند بپذیر، زیرا برداشتن یک حاکم آسانتر از روبهرو شدن با صدهزار شمشیر است و گویا پایان کار این مردم را بهروشنی تمام میدید که وقتی درباره حسین (ع) به او وصیت میکرد، گفت: «امیدوارم آنان که پدر او را کشتند و برادر او را خوار ساختند، گزند وی را از تو باز دارند.»
میتوان گفت بیشتر مردم کوفه که علی را در جنگ بصره یاری کردند، سپس در نبرد صفین در کنار او ایستادند، برای آن بود که میخواستند مرکز خلافت اسلامی از حجاز به عراق منتقل شود تا با به دست آوردن این امتیاز بتوانند ضرب شستی به شام نشان دهند. رقابت شامی و عراقی تازگی نداشت. اختلاف مردم این دو منطقه گذشته از ستیزههای قبیلهای از منشا سیاسی و اقتصادی نیز ریشه میگرفت. پیش از اسلام، عراق که بر سر راه تجارت اقیانوس هند قرار داشت، واسطه بازرگانی آن منطقه بود و شام بر دریای متوسط نظارت میکرد. عراق همچون حلقهای این دو راه بزرگ تجارتی را به یکدیگر پیوند میداد. از سوی دیگر پادشاهان حیره دستنشانده ساسانیان بودند و غسانیان در شام از امپراتوری روم فرمان میبردند. رقابت این دو دولت بزرگ در افروختن آتش دشمنی بین مردم این دو منطقه اثری بزرگ نهاده بود.
***
23
فاذا محصوا بالبلاء قتل الد یانون (حسین بن علی)
در میان همه وجوه اشتقاقی که برای واژه «کربلا» نوشتهاند، شاید نزدیکتر به حقیقت این است که اینکلمه از دو کلمه «کرب» که در زبان آرامی مزرعه معنی میدهد و «ال» (خدا) مرکب باشد. به هر حال این اشتقاق مربوط به قرنها پیش از حادثه است. از سالی که آن حادثه غمانگیز در اینسرزمین رخ داد، کربلا با معنی عربی آن کرب (اندوه) و بلا، نزدیکتر شده است. در بعضی روایتهای متاخر هم میخوانیم که چون امام پرسید این سرزمین چه نام دارد و به او گفتند: «کربلا»، گفت: خدایا از کرب و بلا به تو پناه میبرم.
از روزی که اینکاروان در این سرزمین فرود آمد، کربلا در تاریخ اسلام و تشیع شهرتی یافت که میتوان گفت پس از مکه هیچ شهری از چنان شهرت برخوردار نشده است. از روزی که قبر حسین به صورت زیارتگاه درآمد، هیچ شیعی را نمیبینید که دلش در آرزوی گردیدن گرد این قبر نتپد. پیش از این تاریخ نیز شیعیان با همه ترس و خطری که در راه خود میدیدند، میکوشیدند تابر سر این خاک قطرهای اشک بریزند و با نثار این هدیه پیمان دوستی خود را با شهیدی که در آنجا خفته است استوار سازند، چه بسیاری مردم که با بیم و هراس و بذل مال و جان کوشیدند تا خود را کنار آن قبر برسانند، و چه بسیار زن و مرد که در راه رسیدن به آن سرزمین ناکام مردند و آرزوی زیارت آن خاک را به آن جهان بردند و چه مالها و مزرعهها که در سراسر قلمرو شیعه وقف آبادانی این آستان شد و میشود و شاید کمتر قطعه و منظومه و قصیدهای از ادبیات مذهبی را بیابید که نام کربلا و شهیدان در آن نیامده باشد.
***