تلخی ادامهدارحذف از جامجهانی / بخارا برای بچههای فوتسال ایران گریست
کلیشه این است: یک روی فوتبال پیروزی و روی دیگرش شکست است. حقیقت اما این نیست.
به گزارش ورزش سه، باید "بخارا" بودید و می دید مردم آنجا با چه عشقی از "ایران" حرف می زنند. آنچنان به این "مرز پُر گُهر" علاقمندند که به هر شیوه ممکن "فارسی" یاد می گیرند تا اشعار فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا، خیام و بزرگان دیگر را بخوانند.
اصلا تا می شنوند میهمانشان اهل "ایران" است در چشم هایشان شوق می دَوَد. ذوق می کنند چه ذوقی! مثل کودکی که وارد شهربازی شده و از شدت خوشحالی نمی داند اول از همه به سراغ کدام وسیله بازی برود، دستپاچه و پی در پی سوال می پرسند: آرامگاه فردوسی به شما نزدیک است؟ کتاب همراهت هست؟ یزد و شیراز چقدر با تهران فاصله دارد؟ نزدیکترین فرودگاه به مقبره کوروش بزرگ کدام است؟
آنها به آنچه ما داریم بیشتر از خودمان عشق می ورزند. بی نهایت با احترام درباره اش حرف می زنند. حسرتی عمیق از ندیدن این همه زیبایی و تاریخ و حماسه و افتخار در دلشان است. می گویند "فارسی" دانستن باعث غرورشان است برای همین می خواهند خود را به هر شکل ممکن، "ایرانی" نشان دهند.
"ایران" را در "فوتسال" یک اَبَرقدرت می دانند. لقب "پادشاه فوتسال" به تیم داده اند. تیمی که رقیب ندارد. گوششان به تذکرات بدهکار نیست. هرچه از سایر تیم های قدرتمند در جام جهانی بگویی باز بی فایده است. "عشق، کر و کورشان کرده است!"
خیلی هایشان حتی نوجوانان و جوانان فوتبالدوست، نام بازیکنان "ایران" را نمی دانند. اما فرقی نمی کند. باز معتقدند: ایرانی ها بهترین هستند. با کوچکترین حرکتی، شوتی، پاس ساده ای، کَر کننده نام "ایران" را فریاد می زنند. عجیبند! خیلی عجیب! صدها کیلومتر دورتر از مرزهای "ایران" زندگی می کنند، اصلا هیچ نقطه ای از "ایران" را از نزدیک ندیده اند، حتی بازیکنان را به اسم نمی شناسند اما عشقی این چنین جنون آمیز به "ایران" دارند.
"روز سیاه" از راه می رسد. "ایران" و فرانسه، هیچکدام نمی خواهند برنده باشند! حاضران در سالن بخارا این را می فهمند. ابتدا رقیب را "هو" می کنند. می خواهند تیم اروپایی را تهییج کنند. ولی فرانسوی ها، "حیا را خورده آبرو را قی کرده اند". هیچ ابایی هم ازین بی آبرویی ندارند. آنالیزورشان می گوید: "ما الان خیلی از داخل کشورمان تحت فشار قرار می گیریم ولی یادت باشد، فراموش شدنی ترین چیز عالم، ذهن مردم هست." میگفت بعد از بردن تایلند مردم این بازی و همه چیز را فراموش میکنند.
گویا حق هم با اوست. تماشاگران در بخارا پس از سوت پایان نیمه نخست، سربازان پادشاه فوتسال را بی نصیب نمی گذارند و فارغ از عشق بی حد و اندازه به "ایران"، تیم را "هو" می کنند اما گل های نیمه دوم این دلخوری را خیلی زود به فراموشی می سپارد. ای کاش به احترام آنها، "بدون ترس و با شهامت تمام" می بُردیم.
هرچند ناکامی خیلی زود از راه می رسد و حذف ناباورانه در مرحله یک شانزدهم نهایی جام جهانی قلبشان را می شکند. هیچ تصوری از شکست برابر مراکش نداشتند. خود را آماده تماشای "فینال بخارا"، ایران - برزیل کرده بودند اما حالا بهت زده و غمگین، با "حسین طیبی" همیشه خندان، اشک می ریزند.
وقت رفتن هندزفری می زنند و موسیقی لابد "ایرانی" پِلِی می کنند. غرور خیس شده شان را با گوشه لباس پاک می کنند. سالن را هم با غم و آه و حسرت و بغض ترک می کنند. می دانند حالا حالاها و بزودی این روزها تکرار نمی شود اما فارغ از برد و باخت، "عشق" به "ایران" را در دلشان قرص و محکم، بغل کرده، نگه می دارند. "آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه"
مهدی بشکنی - بخارا