تنسی ویلیامز و پژواک صدای طبقه فرودست
تهران - ایرنا - توماس ویلیامز آمریکایی یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین نمایشنامهنویسان عصر مدرن به شمار میآید، او که آثار ماندگاری را در خصوص زندگی فرودستان و مردمان نادیده گرفته شده به رشته تحریر درآورد، بنابراین وی را میتوان صدای بیصدایان نامید که مفهوم انسان و شناخت زندگی آنها را در تاریخ نویسندگی دگرگون ساخت.
تنسی ویلیامز در 1911 میلادی در کلمبوسمی سی سی پی آمریکا متولد شد، پدرش پیلهور دورهگرد بود. هفت سال نخست زندگی او در شهرهای مختلف میسیسیپی سپری شد، بعد در 1918 میلادی خانواده وی به سنت لوئیز مهاجرت کردند اما اقامت در سنت لوئیز سبب شد که پدرش، دایم الخمر شود و این امر موجب بروز مشکلاتی در خانه شد و این نابسامانی ویلیامز را به طرف نویسندگی کشاند. بیشتر آثار اولیه ویلیامز از این وضع نابهنجار خانوادگی تاثیر پذیرفته اند. خود ویلیامز در اینباره میگوید: «خانه، پناهگاه مطبوعی برای من نبود و دنیای خارج هم بهتر از منزل بهشمار نمیآمد.»
ویلیامز در سالهای 1931 تا 1933 میلادی در دانشگاه میسوری به تحصیل پرداخت و از همان سالها به نوشتن داستانهای کوتاه و شعر پرداخت. مدتی به دلیل مشکلات مالی ترک تحصیل کرد اما هیچگاه از نوشتن غافل نشد. در 1936 میلادی دوباره به تحصیل ادامه داد و پس از 2 سال تحصیلات خود را به پایان رساند. این نویسنده آمریکایی نخستین داستان خود را در مجله وایرتیلر به چاپ رسانید. البته وی هنگامی که دوره اول دانشگاهش را میگذراند، نمایشنامه کوتاهی بنام «قاهره، شانگهای، بمبئی» نوشت که در یک تئاتر جمعوجور محلی اجرا شد. این نمایشنامه کمدی هرگز چاپ نشد. دومین نمایشنامه کوتاه او که بر صحنه آمد، «برج جادو» نام داشت. همچنین نمایشنامه های بلند به نامهای شمعها در آفتاب و ناپایدار به وسیله گروه «مالرز» بر صحنه تئاتر آمد. این نمایشنامه نویس برجسته در آثار اولیه خود تحولات و دگرگونیها و به اعتباری دگردیسیهای اجتماعی و سیاسی را به طور صریح به باد انتقاد میگرفت. برای نمونه وی در «شمعها در آفتاب» از معدنچیان ذغالسنگ در «آلاباما» سخن گفته و تنگدستی را دوشادوش با خیانت که باعث اعتصاب، خشونت و قتل میشوند از دیدگاه آنها که در پنج طبقه زیرزمین زندگی میکنند، مورد بررسی قرار می دهد یا در نمایشنامه سرمقاله از صلح سخن میگوید و در اثری دیگر که درباره زرادخانهها و تسلیحات نوشته شده، جنگ و نتایج آن را به طور عمیق و با شدیدترین کلمات به نقد میکشد. بنابراین او در نخستین نمایش ها، انسان هایی را به عنوان شخصیت های اصلی به دنیای تئاتر آورد که خیلی از نمایشنامه نویسان هم عصر او اقبالی به آن نشان نمی دادند از آن جهت که تصور می کردند که تماشاگران آمریکایی که خود معمولا از طبقه متوسط و مرفه هستند، رغبتی به تماشای زندگی این اشخاص ندارند. اصولأ تئاتر آن زمان هنوز به شکل و قالب قصه های رمانتیک و تراژدی های سنتی بیشتر اهمیت می داد به ویژه در زمان حساسی چون نیمه دهه 40 تا 50 میلادی که قشر گسترده جامعه در پی فراموش کردن جنگ بود.
همچنین وی در 1939 میلادی یک رشته از آثارش را با نام نواهای آمریکایی گردآوری کرد و در 1940میلادی نمایشنامه ستیز فرشتگان را پدید آورد در واقع ویلیامز با خلق این اثر نخستین کار جدی و قابل عرضه همگانی خود را آغاز کرد اما این نویسنده نامدار از 1944 میلادی با به صحنه آوردن نمایشنامه باغوحش شیشهای در شیکاگو به شهرت رسید. استعداد خارق العاده ویلیامز در نویسندگی و به ویژه نمایشنامه نویسی از همان جوانی، بروز کرد. این نویسنده آمریکایی در نوشته هایش تحت تاثیر نویسندگانی مانند دی. جی. لاورنس، «هارت کرین»، لورکا، «رمبو»، «ریلکه» و «ملونی» بود، این افراد چنان تاثیری بر ویلیامز گذاشتند که به سادگی میتوان متوجه تأثیرشان در نوشتههای او شد.
مروری بر ویژگی آثار تنسی ویلیامز
آثار ویلیامز هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ فرم صاحب سبک است. در واقع ویلیامز را باید یکی از صاحب سبکان نمایشنامه نویسی و همچنین از بزرگان شخصیت سازی در دنیای نویسندگی دانست، بنابراین آنچه که آثار تنسی ویلیامز را در زمره آثار برجسته قرار میدهد، این است که وی شخصیت سازی های برجسته ای دارد. او آنچنان شخصیت های خود را پردازش می کند که گویی مخاطبش سال ها است، با او زندگی کرده و این درک را در مخاطب ایجاد می کند که با شخصیت ها خو بگیرد و زندگی کند. این گستردگی شخصیت پردازی او، وی را در شمار یکی از برجسته ترین نمایشنامه نویسان معاصر، قرار داده است. از دیگر ویژگی های نوشته های او که باید به آن توجه کرد، مساله محتوا و دغدغه های ذهنی ویلیامز است. وی از زندگی انسان هایی می نوشت که شاید در زندگی همه ما آدم ها حضور داشته اند اما هیچگاه دیده نشده اند.
بنابراین ویلیامز را می توان از جمله نویسندگانی به شمار آورد که مفهوم انسان و شناخت زندگی را در تاریخ نویسندگی دگرگون کرد. دیگر مفهومی که برای او بسیار اهمیت بالایی داشت، درونیات انسان ها بود. وی معتقد بود که هر انسان در درون خود دروازه هایی را دارد که رو به شهرهایی پر از رمز و راز باز می شوند. او در نوشته های خویش، خصوصا در نمایشنامه ها، این مفهوم را به بهترین وجه ممکن به تصویر می کشد که پس از سال ها این دسته از نمایش ها در میان آثار برجسته در حوزه نمایشنامه نویسی انسان محور و زندگی محور یاد می شود. ویلیامز بر این باور بود که انسان مفهوم عجیبی است و نمی توان او را به هیچ وجه شناخت و تعریف کرد، بلکه تنها کاری که می توان انجام داد، این است که از انسان نوشت و یاد کرد و زندگی او را به تصویر کشید.
این نمایشنامه نویس آمریکایی در خصوص محتوای نمایشنامهها خود و چرایی به تصویر کشیدن انسان ها می گوید: زندگی انسان ها هر کدام دنیای عجیبی است، هر کدام برای خودشان غم ها و شادی هایی دارند که در ذهن هیچ انسان دیگری نظیر آن تکرار نمی شود. من در زندگی ام انسان های عجیبی دیده ام، انسان هایی را دیده ام که گاه به امید به صدا در آمدن درب خانه شان از شوق جان داده اند و انسان هایی را دیده ام که همسرانشان چند روز بر روی یک تخت جان داده بودند و آنها متوجه نشده بودند. این رسم زندگی است. انسان های امیدواری را می شناسم که از فرط امید در سیاهچاله های ناامیدی مرده اند و انسان های ناامیدی را می شناسم که از آن جهت که دیگر هیچ چیز برای از دست دادن ندارند، در رفاه و آسایش درونی زندگی می کنند. عجیب است اما این زندگی است. همه این مسایل نمایشنامه های مرا، داستان های مرا و صد البته ذهن نوشته های مرا در تشکیل داده است.
از مهم ترین آثار و نوشته های وی می توان به اتوبوسی به نام هوس، گربه روی شیروانی داغ، باغ وحش شیشهای، تابستان و دود، شب ایگوانا، خالکوبی رز، پرنده شیرین جوانی، ناگهان تابستان گذشته، قطار شیر دیگر اینجا توقف نمیکند و خال گلسرخ اشاره کرد. ویلیامز نه تنها تعداد زیادی نمایشنامه بلکه داستان های کوتاه و نیز چندین رمان هم خلق کرد، همچنین مقالات و اشعاری از او برجاست. باید خاطر نشان کرد که ویلیامز به دلیل نوشتن 2 نمایشنامه، اتوبوسی به نام هوس و گربه روی شیروانی داغ 2 بار جایزه پولیتزر را نصیب خود کرد.
همچنین ویلیامز به عنوان فیلمنامه نویس هم بسیار معتبر بود؛ کارگردانان مشهوری چون الیاکازان و ریچارد بروکز از روی نوشته های او فیلم ساختند و هنرپیشگان سرشناس زمان در آن فیلم ها نقش آفرینی کردند، توجه کارگردانان سینما به این آثار ویلیامز را شاید بتوان به حساب خط داستانی این نمایشنامه ها گمارد. او از اواخر دهه 40 میلادی نمایشنامه هایش را عرضه کرد و شانس آن را داشت که در همان آغاز کار شناخته و مطرح شود. دلیل این موفقیت را در خود نمایشنامه ها می توان یافت.
ترجمه آثار ویلیامز در ایران
این نویسنده آمریکایی در ایران به نمایشنامههای مهم و اثرگذاری چون باغ وحش شیشهای، اتوبوسی به نام هوس و گربه روی شیروانی داغ شناخته میشود، نمایش باغوحش شیشهای در ایران نیز مایه الهام ساخت فیلم اینجا، بدون من شده است. اتاق تاریک نخستین مجموعه داستان از ویلیامز است که ملیحه بهارلو مترجم تخصصی حوزه ادبیات نمایش به فارسی ترجمه کرده و در انتشارات چشمه منتشر شده است، این مترجم در خصوص ویژگی مهم ویلیامز می گوید که این نویسنده آمریکایی ابتدا از اتفاقات واقعی زندگی خودش داستان مینوشت و بعد با اقتباس از آن داستانها، نمایشنامههای معروفش را آفرید. به عنوان مثال، او ابتدا داستان «تصویر دختری در شیشه» را نوشت و یکسال بعد از روی آن نمایشنامه «باغ وحش شیشهای» را به مرحله نگارش درآورد. داستان «تصویر دختری در شیشه» در کتاب «اتاق تاریک» منتشر شده است. به طور کل شخصیتهای داستانها و نمایشنامههایش همگی از آدمهای دخیل در زندگی واقعی خودش بودند. این مترجم بر این باور است که شخصیت لورا که در نمایشنامه «باغ وحش شیشهای» حضور دارد در جهان واقعی خواهر خود تنسی ویلیامز بود که مشکل روانی داشت. او در داستانهای مختلفی نیز از ویژگیهای همین شخصیت استفاده کرد. همچنین شخصیت «تام» که در همین نمایشنامه و در داستانهای مختلف حضور دارد در واقعیت خود ویلیامز است. نام اصلی او نیز ابتدا تامس بود که بعد به تنسی تغییر داد. این مترجم در توضیح بیشتر ارتباط شخصیتهای نمایشنامهها و داستانهای تنسی ویلیامز با زندگی واقعی خودش گفت: این نمایشنامه نویس مشهور همجنس خواه بود و از اجتماع طرد شد. به همین دلیل نیز شخصیتی منزوی و اجتماع گریز داشت. این ویژگی را در شخصیت تام نیز میبینیم که به شدت منزوی، سرخورده و گریزان از اجتماع است. شخصیت تام با انسانهای عادی فرق دارد و به همین دلیل همه چیز را ول میکند و میرود. شخصیت اصلی ویلیامز نیز در حقیقت همین بود.
از دیگر آثار وی که در ایران ترجمه شده، کتاب گربه روی شیروانی داغ، یکی از مشهورترین و محبوبترین نمایشنامههای معاصر محسوب می شود که پرویز ارشد ترجمه آن به زبان فارسی برای انتشارات مروارید انجام داده است. این نمایشنامه در 1955 میلادی نوشته شد و تاکنون مبنای ساخت فیلمها، نمایشها و حتی سریالهای متعددی در سراسر جهان بوده است. همچنین الهام بخش شاعران و نویسندگان مشهوری از جمله آرتور رمبو، آنتوان چخوف، ویلیام شکسپیر، دی اچ لاورنس، ویلیام فالکنر، جیمز جویس و ارنست همینگوی الهامبخش تنسی ویلیامز بودهاند.
پایان زندگی غول نمایشنامه نویسی سده بیستم
سرانجام این نمایشنامه نویس نامدار در 1983 میلادی در نیویورک دار فانی را وداع گفت. وی در وصیتنامه خود درخواست کرده بود که او را در ساکی بگذارند و از یک قایق به دریا بیندازند اما خانواده وی وصیتنامهاش را نادیده انگاشتند و جسد وی را در قبرستان کالواری دفن کردند. در گواهی پزشکی درگذشت وی نوشته شد که تنسی ویلیامز بر اثر قورت دادن در یک اسپری بینی یا یک شیشه قطره چشم، دچار خفگی شده و درگذشته است.
*س_برچسبها_س*