جانبازی که به عشق محمدرضا شجریان مجسمهساز شد
فارس نوشت: «امیر باقری» روزی به طور اتفاقی در شب شعری در خانه شاعران متوجه میشود مواد لازم برای مجسمهسازی را کناری گذاردهاند و هرکس برای دل خودش مجسمه یکی از بزرگان ادب و هنر را طرح میزند. او برای اولین بار و نخستین تجربه، مجسمه کوچکی از استاد شجریان میسازد که با استقبال هنرمندان حاضر در جلسه روبرو میشود.
محمدرضا شجریان یکی از پرآوازه ترین هنرمندان ایران که شهرتی جهانی داشت در سال 1399 فوت کرد و پس از درگذشتش هنرمندان زیادی برای ادای احترام به او انواع تولیدات هنری را عرضه کردند اما اثر یکی بیش از دیگران در فضای مجازی و واقعی چرخید، قدر دیده شد و به تایید خاص و عام رسید؛ تندیسی که امیر باقری از چهره محمدرضا شجریان ساخته بود.
از جانبازی تا تحصیل در دانشگاه تهران
امیر باقری در یکی از روستاهای اقلید فارس در سال 1345 شمسی متولد شده است. وقتی هنوز خیلی کوچک بود در دوران جنگ ایران و عراق به جبهه رفت و با جراحتی که به عنوان یادگاری از جنگ با خود آورده و او را مزین به لقب جانبازی کرده زندگی میکند. هرچند فروتنی میکند و میگوید: «خارم ولی ز من گلاب میتوان گرفت / از بس که بوی همدمی گل گرفتهام. بین جانبازان اصلی و واقعی کشور من هم بر خوردهام وگرنه در این ساحت من عددی نیستم.»
پس از بازگشت از جنگ، در رشته طراحی صنعتی در دانشگاه تهران قبول شد و ادامه تحصیل داد. همزمان به عنوان معلم به تدریس در دبیرستانهای تهران مشغول شد و اکنون بازنشسته آموزش و پرورش است.
علاقمندی به شجریان
«بچه که بودم وقتی از مدرسه به خانه برمیگشتم پدرم از رادیو به آوازهایی گوش میداد که فردی با تخلص «سیاوش بیدکانی» میخواند. {در سالهای اولیه فعالیت استاد شجریان، به دلیل مخالفت پدرشان با آواز خواندن، ایشان با تخلص سیاوش بیدگانی فعالیت میکرد}. طبعا ما هم به این صدا علاقمند شدیم و مهر استاد از همان کودکی در جان و روح ما ریشه دواند.»
این علاقمندی وقتی بیشتر میشود که امیر باقری در دانشگاه هنر با مژگان شجریان دختر استاد، همکلاس میشود و چندبار توفیق دیدار استاد محمدرضا شجریان نصیبش میشود.
روزی به طور اتفاقی در شب شعری در خانه شاعران متوجه میشود مواد و ملات لازم برای مجسمهسازی را کناری گذاردهاند و هرکس ذوقی دارد برای دل خودش مجسمه یکی از بزرگان ادب و هنر را طرح میزند. او برای اولین بار و نخستین تجربه، مجسمه کوچکی از استاد شجریان میسازد که با استقبال هنرمندان حاضر در جلسه روبرو میشود و از او درخواست میکنند برای مراسم بعدی خانه شاعران مجسمهای از استاد بسازد.
«مراسم بعدی به همت انجمن شعر شاعران شاهرود در این شهر برگزار میشد و مصادف با بزرگداشت حافظ بود. از آنجا که آقای شجریان حافظ پژوه هم بود و با تصنیفهای خودش اشعار شعرایی مثل حافظ، سعدی، مولانا و خیام را زنده نگه داشته بود تصمیم گرفته شد این مجسمه در مراسم بزرگداشت حافظ در شاهرود رونمایی شود.»
امیر باقری با بضاعت مالی اندک، سردیسی از استاد تهیه و به دلیل بیتجربگی آن را از تهران با اتوبوس به شاهرود حمل می کند که همین مسئله باعث میشود سردیس طی راه آسیبهایی ببیند و کمی دفرمه شود. با این حال هنوز آنقدر زیبا هست که بعد از رونمایی، عکسها و فیلمهایش در خبرگزاریها منتشر شود و تایید و تصدیق اهالی هنر را در پی داشته باشد.
در سال 97 سردیس بهتری، قالب گرفته از جنس برنز درست میکند که در یک نگارخانه شخصی با حضور چهرههایی همچون کیوان ساکت، حسامالدین سراج و... رونمایی میشود و مورد استقبال قرار میگیرد و در پی آن همایون با ارسال پیام کتبی از مجسمهساز قدردانی میکند.
شباهت استاد به خواهرش
«مجسمهسازهای حرفهای میگویند اگر مجسمه شخصی را صرفا از روی عکس و فیلم بخواهی بسازی در بهترین حالت 70 تا 80 درصد شبیه خودش میشود. برای ساختن مجسمه یک نفر، باید چندین ساعت پیوسته با او معاشرت کنی و همه زوایای صورتش را کاملا بشناسی. یا اینکه از یک حالت صورت او مثلا در هنگام خشم و غم و شادی از چندین زاویه عکس داشته باشی؛ یعنی در یک روز و ساعت مشخص از روبرو، نیم رخ و حتی پشت سرش عکس بگیری تا بتوانی همه زوایای صورت، چین و چروک پوست و تاب و شکن مو و جزییات ریز دیگر را در اثر پیاده کنی. اما من چنین فرصتی هرگز نداشتهام. استاد را دو سه بار در دانشکده هنر مخصوصا هنگام دفاع پایان نامه مژگان خانم دیده بودم و بیشتر از این دیداری از نزدیک میسر نشده بود. عکسهایی از زوایای مختلف صورت در یک روز یا حتی یک ماه و سال هم نداشتم. به عکسهای موجود در اینترنت مراجعه میکردم و از روی همان عکسها کار را پی میگرفتم اما عشق و علاقهام به شجریان وصف نشدنی بود و میخواستم بهترین اثر را ارائه دهم. گویاترین وصف حال من این بیت است که "بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد". آنچه باعث شهرت من شده بزرگی استاد شجریان است.»
یکی از نکات جالب توجه در کار این هنرمند این است که برای ترسیم دقیقتر چهره استاد از شباهت بین خواهر و برادر استفاده کرده است:«جالب است بدانید در خانواده استاد شجریان، بیشترین شباهت چهره را نسرین خانم خواهر ایشان با استاد دارند. بنابراین من چندین بار به دیدن ایشان رفتم و عکسهایی گرفتم تا بتوانم دقیقتر صورت استاد را ترسیم کنم.»
بزرگتر از استاد آواز بودن، آوازه مردمی بودن اوست
«شجریان همیشه طرف مردم بود و طرف مردم باقی ماند. شما زلزله بم را به یاد بیاورید که استاد شجریان برای احداث باغ هنر بم چقدر زحمت کشید و چندین بار به آن منطقه سفر کرد تا این پروژه جان بگیرد و راه بیفتد و آبی باشد بر آتش آلام مردم و مخصوصا کودکان و نوجوانانی که چنان تجربه هولناکی را از سر گذرانده بودند. در همه بزنگاههای تاریخی و سیاسی کنار مردم ماند، موضعگیری میکرد و نمی ترسید و به همین خاطر نام و یادش همیشه زنده است و هیچ کس به گرد پایش نمیرسد. مردمی بودن هر هنرمندی را جاودانه میکند.»
5858
کد خبر 1562570