شنبه 3 آذر 1403

جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است

محمدعلی بهمنی درباره غزل گفته بود غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تأثیر نگرفته باشد. «خود من هم که بارها گفته‌ام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است.»

محمدعلی بهمنی درباره غزل گفته بود غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تأثیر نگرفته باشد. «خود من هم که بارها گفته‌ام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است.»

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: محمدعلی بهمنی متولد سال 1321 در دزفول بود. وی درباره تولد خود گفته است: «دو ماه به زمان تولدم باقی‌مانده بود که برادرم در اندیمشک بیمار می‌شود. خانواده هم از این فرصت استفاده می‌کنند تا به عیادتش بروند. این است که در قطار به‌دنیا آمدم و در شناسنامه‌ام درج شد «متولد اندیمشک»، چون دایی من در ثبت احوال آن منطقه بود، شناسنامه‌ام را همان زمان می‌گیرد. البته زیاد آنجا نبودم، همان زمان 10 روز یا یک‌ماه را در آنجا سپری کردیم، در اصل تهرانی هستیم. پدرم برای ده ونک و مادرم برای اوین است. در اصل ساکن خود بندرعباس بودیم. دوران کودکی را تهران، بخش شمیرانات، شهر ری، کرج و غیره به‌صورت پراکنده بودیم، چون پدرم شاغل در راه‌آهن بود، مأموریت‌های ایستگاهی داشتند. اما از سال 1353 به بندرعباس رفتم.»

آشنایی با فریدون مشیری

بهمنی در چاپخانه با فریدون مشیری که آن روزها مسئول صفحه شعر و ادب هفت تار چنگ مجله روشنفکر بود، آشنا شد و نخستین شعرش در سال 1330، زمانی که تنها 9 سال داشت، در مجله روشنفکر به چاپ رسید. شعرهای وی از همان زمان تاکنون به‌طور پراکنده در بسیاری از نشریات کشور و مجموعه شعرهای مختلف انتشار یافته است.

این شاعر درباره تأثیرپذیری‌اش از شاعران هم‌عصر و قبل از خودش، گفته بود: الفبای شعر را از فریدون مشیری عزیزم آموختم؛ اما طبیعی است که وقتی کسی وارد این گستره می‌شود، با نگاه‌ها و منظره‌های دیگری نیز آشنا می‌شود که هم از آن‌ها تأثیر می‌گیرد و هم بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد. به طور کلی، بعد از مشیری، من از تمام ظرفیت‌های شعری، بویژه نیما، بهره برده‌ام که می‌توان گفت پس از نیما، همه‌ی شاعران به نوعی مدیون او هستند.»

جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است

بهمنی در مصاحبه با یکی از رسانه‌های خبری درباره قالب غزل گفته بود: «غزل بعد از نیما نمی‌توانسته از او تأثیر نگرفته باشد و کسی که امروز در حیطه غزل کار می‌کند، ظرف غزلش را از رودخانه نیما پر کرده و تشنگی را از این رود برطرف می‌کند. خود من هم که بارها گفته‌ام در جسمم همه غزل و روحم همه نیمایی است. شاید بتوان گفت خودم اولین بار نام غزل نیمایی را به‌کار بردم و فراتر از این هم معتقدم سالیان سال غزل بعد از نیما از این شاعر متأثر است و حتی در حوزه‌های هنری نیز نوع نگاه، زاویه دید و اندیشه او حضور دارد.»

او درباره شاعران تأثیرگذار عرصه غزل معاصر هم چنین نظری داشت: بعد از نیما کسانی بایست می‌بودند که حرف‌های او را درباره شعر و ذات آن در شکل‌های پسند خود ظاهر کنند. به باور من، ه. ا. سایه (هوشنگ ابتهاج) پلی بین غزل دیروز و امروز می‌گذارد که خود از این پل نمی‌تواند عبور کند و در شعر او این عبور از پل را نمی‌بینیم؛ اما استواری این پل از سایه است. ولی اولین کسی که بعد از او از این پل عبور می‌کند، منوچهر نیستانی است که عبور فاتحانه‌ای از این پل دارد و ترس‌ها را می‌ریزد و این فکر را گسترش می‌دهد که لااقل می‌توان از این پل عبور کرد.

قرن‌هاست ریسمان شعر پاره نشده

بهمنی شعر را به طنابی تشبیه می‌کرد که یک سرش به دست قدیمان است و سر دیگرش به دست آیندگان و می‌گفت: «ما در وضعیتی زندگی می‌کنیم که در میانه ریسمان قرار داریم. در این کشاکش گذشته می‌خواهد شعر را برای خودش کند و ریسمان را به سوی خودش می‌کشد؛ آینده هم همین کار را انجام می‌دهد. برخی گمان می‌کنند ریسمان شعر در حال پاره شدن است، اما در واقع قرن‌هاست ریسمان در حال کشیده شدن است و پاره نشده و نمی‌شود.»

محمدعلی بهمنی از سال 1345 همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و برنامه صفحه شعر را با همکاری شبکه استانی خلیج فارس ارائه داده است. بهمنی در سال 1374 همکاری خود را با هفته‌نامه ندای هرمزگان آغاز می‌کند و صفحه‌ای تحت عنوان تنفس در هوای شعر را هر هفته در پیشگاه مشتاقان خود قرار می‌دهد.

وی از سال 1353 ساکن بندرعباس شد. پس از پیروزی انقلاب، به تهران آمد و مجدداً در سال 1363 به بندرعباس عزیمت کرد و آنجا ساکن شد. بهمنی مسئول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چی‌چی‌کا (در گویش بندرعباسی به معنی قصه) در بندرعباس بود.

عشق از جمله مضمون غزل‌های محمدعلی بهمنی است. او برگزیده اولین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک بود. بسیاری بر این عقیده‌اند که غزل‌های او وام‌دار سبک و سیاق نیما یوشیج اند.

جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی ست در آینه تلفیق، این چهره تماشایی ست تن خو به قفس دارد، جان زاده ی پرواز است آن ماهی تنگ - آب و این ماهی دریایی ست در من غزلی اینک دنبال تو می‌گردد! ای آنکه تو را دیدن انگیزه‌ی گویایی ست «من» فکر گریزم «او» تا راه به من بندد با قافیه‌های ناب در حالِ صف آرایی ست: کز خلق چه می جویی، شاعر؟ که به شعرِ تو از حالتِ چشم اوست، گر این همه گیرایی ست این اوست که تفسیری از صبح و صدف با اوست این اوست که تعبیری از خوبی و زیبایی ست «من» یک تن و «او» بسیار، «من» ساده و او عیار «او» می کِشَدم ناچارآنسوی که شیدایی ست در رفتنم و در «من» خَلقی است که می بَندَد ره را که: کجا شاعر؟ هنگامِ هم آوایی ست «او» یک تَن و «ما» بسیار، یک تن به زمین بسپار آوا به قفس مَگذار، کآوای تو دنیایی ست من بینِ دو در مانده واجسته و درمانده تا خود چه کُند - شعرم - این را که معمایی ست

یکی دیگر از غزل‌های پر مخاطب او غزل «گاهی دلم برای خودم تنگ می شود» است:

گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود

وقتی حضور آینه کمرنگ می‌شود و

وقتی میانه بلوا سکوت دوست،

در جان گوش‌های کَرَم زنگ می‌شود

گاهی که از پس تکرار بی سود لحظه‌ها،

نجوای کوچیدن از قفس آهنگ می‌شود

اینجا نه جای ماندن خوبان راستگوست

هرکس که دم زند ز حق آونگ می‌شود

نفرین بر این زمانه که در چرخ روزگار،

هر لحظه صد خیانت و نیرنگ می‌شود

در دست‌های آلوده انسان قرن ما

برگ برگ تاریخ پر از ننگ می‌شود

وقتی که سخت غرقه ام در این سیر قهقرا

آری، دلم برای خودم تنگ می شود....

آثار بهمنی با زبانی ساده و روان، احساسات لطیف و عمق اندیشه را به تصویر می‌کشند. از جمله آثار مشهور او می‌توان به "باغ لال"، "گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود" و "شاعر شنیدنی است" اشاره کرد.

همکاری مشترک محمدعلی بهمنی، شاعر، و ناصر عبداللهی، خواننده، در موسیقی پاپ ایران، آثاری ماندگار خلق کرد. آلبوم «عشق است» یکی از موفق‌ترین نتایج این همکاری ها بود.

باغ لال (1350) در بی‌وزنی (1351) عامیانه‌ها (1355) گیسو، کلاه، کفتر (1356) گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود (1369) دهاتی (1377) غزل (1377) شاعر شنیدنی است (1377) عشق است (1378) نیستان (1379) کاسهه آب دیوژن، امانم بده (1380) این خانه واژه‌های نسوزی دارد (1382) من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم (1388) غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (1392) از جمله آثار این شاعر و ترانه‌سرا بوده است.

اشعار بهمنی تا امروز توسط خوانندگان زیادی از جمله ناصر عبداللهی، علیرضا قربانی، همایون شجریان، حبیب، تورج شعبانخانی، هومن بختیاری با آواز خوانده شده است. او علاوه بر سرایش غزل، ترانه‌های تعدادی از آلبوم‌های موسیقی و سریال‌های تلویزیونی را سروده است.

بهمنی علاوه بر غزل، ترانه‌های ماندگار خلق کرد و توانست نام خود را در ذهن بسیاری از علاقه‌مندان موسیقی و ادبیات تثبیت کند، ترانه‌هایی که بسیاری از ما از دوران جوانی آن‌ها را زمزمه کرده‌ایم. ترانه‌هایی مانند «بهار بهار صدا همون صدا بود / صدای شاخه‌ها و ریشه‌ها بود / بهار بهار چه اسم آشنایی! / صدات میاد اما خودت کجایی؟» با صدا و آهنگسازی تورج شعبانخانی که بعد از انقلاب ناصر عبداللهی آن را بازخوانی کرد.

قطعه «هوای حوا» نیز با صدای ناصر عبداللهی و تنظیم فرزاد فرومند از دیگر قطعات شناخته شده است که توسط بهمنی سروده شده. غزل «خرچنگ‌های مردابی» با شعر «در این زمانه بی‌هیاهوی لال‌پرست / خوشا به حال کلاغان قیل‌وقال‌پرست» بهمنی از دیگر قطعه‌های بسیار معروفی است که آن را با صدای حبیب شنیده‌ایم.

این شاعر در پی بروز عارضه مغزی در بیمارستان بستری و طی چندسال گذشته با بیماری و کسالت دست به گریبان بود. او شنبه شب 20 خرداد دچار سکته مغزی و در بیمارستان بستری شد. علی رغم اینکه در آخرین لحظات پزشکان تلاش کردند با احیای قلبی وضعیت بهمنی را به پایداری برسانند اما با دو بار احیای قلبی این اتفاق نیفتاد و این شاعر حوالی ساعت 23 شامگاه جمعه نهم شهریور 1403 از دنیا رفت.

پیکر این شاعر و ترانه سرا به دلیل علاقه مردم بندرعباس به او قرار است سه‌شنبه 13 شهریور راهی بندرعباس شود و در خانه ابدی‌اش در نزدیکی خلیج فارس آرام بگیرد.

بهمنی غزلی درباره دریا نیز سروده است:

دریا شده است خواهر و من هم برادرش

شاعرتر از همیشه نشستم برابرش

خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم

تا با شما قشنگ شود نیمِ دیگرش

خواهر! زمان زمانِ برادرکُشی است باز

شاید به گوش‌ها نرسد بیتِ آخرش

می‌خواهم اعتراف کنم: هر غزل که ما

با هم سروده‌ایم، جهان کرده از بَرَش

با خود مرا بِبَر که نپوسد در این سکون

شعری که دوست داشتی از خود رهاترش

دریا سکوت کرده و من حرف می زنم

حس می‌کنم که راه نبردم به باورش

دریا! منم، همو که به تعداد موج‌هات

با هر غروب خورده بر این صخره‌ها سرش

هم او که دل زده است به اعماق و کوسه‌ها

خون می‌خورند از رگِ در خون شناورش

خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست

خرچنگ‌ها مخواه بریسند پیکرش

دریا سکوت کرده و من بُغض کرده‌ام

بُغض برادرانه‌ای از قهر خواهرش