جواد قارایی و عمانگردی بهجای ایرانگردی؛ در گلستانه بوی علف میآید اگر بگذارند!
انتقاد از عزم همکاری تهیه کننده و مجری برنامه تلویزیونی «ایرانگرد» با عمانیها در حالی است که از صدا وسیما و وزارت گردشگری باید پرسید چرا؟!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - خبر و تصویر پروژه مستندسازی «جواد قارایی» مجری و تهیه کننده برنامه خوب تلویزیونی «ایرانگرد» در عمان بر روزنامه «جوان» بسیار ثقیل افتاده و پرسیده پس «آن، "در گلستانه چه بوی علفی میآمد"» چه شد؟ یعنی طعنه زده با آن همه ابراز عشق به ایران و "ایرانِ جان"، چرا میخواهد به جای ایرانگردی جاذبههای «عمان» را مستند کند؟
نویسنده البته به خود تسکین داده "هر ایرانی فارسیزبان یا ایراندوستی که ناگهان ما را غافلگیر رفتن خود کند ایران اما پابرجاست". یا مشکل را از صدا وسیما ندانسته بلکه مدعی شده رقمی که از یک وزارتخانه خواسته (احتمالا وزارت گردشگری) بالا بوده و گفتهاند ما از این پولها نداریم.
آقای قارایی البته خبر مهاجرت خود را تکذیب کرده و گفته چون 7 ماه بیکار بوده به پیشنهاد مستند سازی در کشور عمان پاسخ داده وگرنه «اولویت من ایران است.» از نگاه نویسنده روزنامه جوان اما این جمله راضی کننده نیست.
این روزنامه نوشته: «روزانه پزشکان و فیلسوفان و ریاضیدانانی از ایران میروند. میروند که بروند ولی روح ما کمتر آزار میبیند با این که آنها هم برای ایران میتوانند سودمند باشند ولی از این رفتنها روح بیشتر آزار میبیند». به این بهانه و چون «جوان» فراتر از یک روزنامه است چند نکته قابل یادآوری است:
1. همانگونه که نویسنده یادآور شده «تلویزیونِ خوب، تلویزیون خاموش است» و آن قدر اغلب برنامههای تلویزیون غیر قابل تحمل شده که تنهابرنامههایی چون «ایرانگرد» باعث میشد ارتباط کاملا بریده نشود و احتمالا نویسنده نگران قطع تتمه ارتباط است.
2. به قول مرحوم مظفرالدین شاه قاجار همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. جواد قارایی در کنار سروش صحت و عادل فردوسیپور و رضا رشیدپور و رامبد جوان و مهران مدیری معنی پیدا میکرد با این که هیج ربطی به آنها نداشت. ولی حالا بهتر است به دنبال کسی از جنس آقای امیر حسین طهماسبی با برنامه زیبای «بدون گارد» یا آقای شهبازی با «پاورقی» یا جناب رجبی باشند و اصلا چرا خود مهران رجبی نه؟!
3. آیدین آغداشلو نقاش مشهور که در سالهای اخیر آماج حملاتی قرار گرفته در روزگاری که در بورس بود خاطرات و نوشتههای خود را منتشر کرد و جایی به مسعود بهنود طعنه زد: "من فقط نمیدانم از کی مصدقی شد؟" ظاهرا غلظت گرایشهای ملی روزنامهنگار پرآوازه - که این روزها آرزویی جز بازگشت به ایران ندارد - باب میل نقاش مشهور نیفتاده است. به این سیاق میتوان از این برادران پرسید: "از کی تا به حال این قدر ایرانگرا شدهاید که هی ایران ایران میکنید؟"
نه به دهه 60 که نام هیچ نهادی ایران نداشت نه به حالا که بام تا شام ایران ایران میکنند. با منطق ایدیولوژیک، جناب قارایی به دیار کفر که نرفته بلکه درباره بخش دیگری از سرزمین اسلام می خواهد مستند تهیه کند. پس چه جای انتقاد است با نگاه ایدیولوژیک و بیگانه با ایران؟
4. از او پرسیده شده: پس چه شد آن "در گلستانه چه بوی علفی میآمد"؟ شبیه همان طعنه به رامبد جوان که وقتی برای وضع حمل فرزند خود و نگار جواهریان به کانادا رفته بود میگفتند پس چه شد: "مردم ایران! خیلی دوستتان داریم؟" - و آخر خیلی را هم خیلی میکشید!-
این دو اما از یک جنس نیست. ضمن این که خود شاعر "در گلستانه چه بوی علفی میآمد" - سهراب سپهری - اهل سفر به کشورهای دیگر بود و در شرق و غرب جهان نمایشگاه برپا میکرد و به رغم اشتهار به انزوا آدم یکجانشینی نبود. چه بسا اگر در سال 59 درنمیگذشت تاب نمیآورد و میرفت. پس از دیگری مایه بگذارید بهتر است!
5. بله، همه عادل فردوسیپور نمی شوند که به رغم پیشنهادهای اغواکننده بمانند. او در مصاحبهای گفته است سه راه داشت: یا بماند و تحت هر شرایطی کار کند. دوم این که برود (مثل مزدک میرزایی) و سوم این که بماند و به کارهای دیگر مشغول باشد و امیدوار به اتفاقات مثبت و ماند.
ولی همه که فردوسی پور نمیشوند. او در عین حال تدریس و ترجمه هم میکند ولی قارایی برای مستندسازی به حامی مالی نیاز دارد و وقتی اینجا دست رد میزنند جای دیگر میرود. جدای اینها مگر دستیار فردوسیپور را جای او ننشاندند؟ خوب از تیم قارایی هم یکی را پیدا کنند و جای او بگذارند! البته این جور کارها مثل نشستن در استودیو و حرفهای صد من یک غاز با سردار آزمون نیست که "چرا دماغش را عمل نمیکند" و نیاز به تحقیق و رنج سفر دارد.
6. به جای انگ زدن به این و آن و تازگی ها انگ ارتداد به فرزند فاضل و باتقوا و متعهد امام وکسی که 8 سال عالی ترین مقام رسمی کشور بعد از رهبری بوده و در دو انتخابات 42 میلیون رأی آورده سیاست های خودتان را اصلاح کنید. باور کنید تحمل برخی از برنامه های تلویزیون از طاقت بیرون شده است. اگر صدا وسیمای جبهه پایداری است چرا پول آن را از خلق الله می گیرید؟ اگر صدا وسیمای ملی است چرا از برنامه ایرانگرد هم نمیتوانید حمایت کنید؟
7. مجری یا تهیه کننده ایرانگرد نگفته چون احتمالا امید دارد بعدا هم کار کند ولی برای افراد صاحب فکر سر و کله زدن با پشت میز نشسته های تازه از راه رسیده مصیبت است. نویسنده مشهوری عذابی الیم تر از این نیست که دختر بچه ای هم سن نوه من به من بگوید فلان کلمه را بردار! تولید کنندگان فرهنگی در قفس دوام نمی آورند و نمی توان پر پرواز را از آنها گرفت. این که نوشته اند دیگران بروند که بروند هم نشان می دهد دنبال استفاده تبلیغاتی از افراد هستند. کلی هزینه شده تا فیلسوفی یا ریاضی دانی شناخته می شود. برود که برود؟
8. مدیر یک مجموعه مطبوعاتی که روزنامه اقتصادی و روزنامه ورزشی هم منتشر می کرد وقتی سردبیران اقتصادی و ورزشی آن رفتند گفته بود خودمان درمی آوریم. خودمان این شد که هر دو به اضافه سیاسی از تیراژ افتادند و تنها نامی باقی مانده که شاید به خاطر دریافت یارانه همچنان منتشر می شود.
سقوط و انحطاط ذره ذره شروع می شود و رفتن یک به یک برنامه سازان تلویزیون از این سقوط آزاد حکایت می کند. کاش نویسنده روزنامه جوان که قلم قوی یی هم دارد و نویسنده این سطور از فرم و نثر او لذت برد به جای آن که جواد قارایی را خطاب قرار دهد دوستان و همفکران خود در مدیریت صدا وسیما و در دستگاه های دیگر را مخاطب قرار می داد و می پرسید دارید با ما چه میکنید؟
کانال عصر ایران در تلگرام تماشاخانه