حاشیههای اخیر درباره علی کریمی از نگاهی دیگر / چرا قیمهها را میریزید توی ماستها؟!
عصر ایران در یادداشتی نوشت، علی کریمی تحصیلات عالیه ندارد؛ هنر او بازی با توپ است نه کلمات. غالب بازیکنان فوتبال در ایران و جهان، چنیناند. اساسا فوتبال ورزشی کارگری است و از شگردهای سرمایه داری شاید تا طبقات کمبرخوردارتر جامعه امید خود به تغییر طبقه اجتماعی و اقتصادی با راههای مسالمتآمیز را از دست ندهند.
به گزارش اقتصادنیوز به نقل از عصر ایران، این رسانه در یادداشتی نوشت، نکات متعددی را درباره ماجرای مناقشه علی کریمی ستاره پیشین فوتبال ایران در مناقشه لفظی در فضای مجازی با آقایی به نام «حامد رضا معاونیان» یادداشت کرده بودم که چون به برخی در نوشته متین آقای باقر محسنی ساروی اشاره و منتشر شده از آنها درمیگذرم و به موارد دیگر میپردازم اگرچه برخی همپوشانیها محتمل است.
1. علی کریمی فوتبالیست بوده که شغلی است کاملا مدرن. چندانکه اگر به کسی که صد سال پیش مرده و حالا زنده شده بگویید درآمد آدمی که فقط بلد است با توپ بازی کند از بسیاری مشاغل دیگر بالاتر است و بعد از بازنشستگی هم به او پول میدهند تا عکس او را روی تابلو نصب کنند حیرتزده میشود چرا که هر دو مقوله - کشب درآمد از محل بازی و تبلیغات - به دنیای مدرن تعلق دارد. رسانهای که علی کریمی در آن حرف درست یا نادرست خود را مطرح کرده هم مدرن است (اینستاگرام) و این یکی، دیگر خیلی مدرن است.
در مقابل با روحانی و واعظی رو به رو هستیم که به جهان سنت تعلق دارد و از رسانه سنتی (منبر) به علی کریمی تاخته است. این تقابل در عرصههای دیگر زندگی ایرانیان نیز دیده میشود. اما همان سخنرانی هم باز در فضای مجازی منتشر شده است. پوشش زنان و نوع مقابله ستاد امر به معروف و نهی از منکر هم از این دست است. شکاف سنت و مدرنیته و تلاش سنتگرایان برای بهرهبرداری از ابزارهای مدرن به قصد ترویج سنت و گاه تحمیل یک فرم به همه نمونههای متعدد دارد و هر بار در یک جا خود را نشان میدهد.
2. علی کریمی تحصیلات عالیه ندارد؛ هنر او بازی با توپ است نه کلمات. غالب بازیکنان فوتبال در ایران و جهان، چنیناند. اساسا فوتبال ورزشی کارگری است و از شگردهای سرمایه داری شاید تا طبقات کمبرخوردارتر جامعه امید خود به تغییر طبقه اجتماعی و اقتصادی با راههای مسالمتآمیز را از دست ندهند. لاتاری، بورس، فوتبال و مواردی از این دست یعنی نومید نشو و نشور! این گونه است که در بریتانیا و در ردیف ثروتمندترینها هم نام ملکه الیزابت را میبینی هم دیوید بکهام را که علی کریمی آنهاست و هم یک معلم به نام جیکیرولینگ (خالق هریپاتر) تا به جامعه بگویند با قلم و توپ هم می توانید به ثروت برسید و نیاز به شورش علیه سلطنت نیست. این همان نکته است که امثال معاونیان از درک یا تبیین آن عاجزند و نمیدانند کارکرد امثال علی کریمی و علی دایی چیست.
با این وصف از فوتبالیست با تحصیلات کم انتظار نمیرود در چینش لغات دقت و احساس خود را بیان کند. قبلتر در رسانهها سخنان آنان دروازهبانی میشد و بعد انتشار مییافت اما حالا هر که برای خود صفحهای دارد و این هم ویژگی دنیای مدرن است. آن واعظ معمم اما که دروس حوزوی را خوانده و با اصحاب قدرت نشست و برخاست دارد چرا از الفاظ مبتذل و مفتضح استفاده میکند؟
جدای وجه سناریویی توجه به فوتبال و مثال انگلیس، میلیونها ایرانی با حرکات نمایشی و زیبای علی کریمی چه در تیم باشگاهی و چه تیم ملی شاد شدهاند و به هزاران کودک و نوجوان انگیزه و امید داده با ورزش پیشرفت کنند و گِرد اعتیاد نچرخند. این را نمیتوانی تحقیر یا انکار کنی آقای معاونیان! ضمن اینکه میلیونها ایرانی علی کریمی را میشناسند و دوست دارند ولی روحانی مورد نظر تا قبل از این ماجرا کاملا ناشناخته بود. چرا خود را در مقابل مردم قرار میدهد؟
3. رفتار و گفتار علی کریمی به خود او نسبت داده میشود نه هیچکس دیگر و نه حتی دیگر بازیکنان فوتبال. آقای معاونیان اما لباس روحانیت بر تن دارد. دوست معممی میگفت به ما گفته بودند وقتی این لباس را بر تن دارید بستنی چوبی و قیفی هم به دست نگیرید. چرا که به تصویر عمومی از این صنف یا طبقه یا لایه اجتماعی خدشه وارد میکند. حال آن که بستنی خوردن نه حرام است نه ممنوع مگر آن که ستاد امر به معروف سراغ این مقوله هم بیاید!
با این وصف، آن که باید بیشتر مراقب میبود - که نبود - همان شخص آقای معمم است. از آفات اختلاط با قدرت همین است که به جای آن که از موضع دین و اخلاق سخن بگویی با اتکا به قدرت صدای خود را بلند کنی اما این رفتار مردم را به یاد علمای دین نمیاندازد و به تبع نهادهای دیگر دست به کار شوند و به قول وزیر ارتباطات دولت روحانی پس از دو رییس جمهوری سابق، حالا فوتبالیست و مجری را ممنوعالتصویر کنند.
4. بگذارید صریح بگویم: نویسنده موضع علی کریمی درباره غذای نذری را نمیپسندد نه به خاطر آن که نذریدادن را امری قدسی بداند و در زمره مقدسات. مدام که نمیتوان این دایره را گسترش داد. از این منظر که اصلا شخصی دوست دارد برای نمایش، نذری بدهد. خوب بدهد. چه اشکالی دارد؟! در پایان مراسم هم برای بیماران دعا کند. این هم چه اشکالی دارد؟ این چه اخلاقی در بین ما ایرانیان است که هر کس تا کاری انجام میدهد به او میگوییم به جای آن فلان کار را انجام بده؟
طرف به جزیره کیش سفر میکند تا از این جزیره مرجانی و آبوهوای متفاوت آن در زمستان لذت ببرد، آن وقت باید به دیگران توضیح دهد چرا با همین پول نرفته استانبول؟! چه ربطی دارد؟ کیش، کیش است و استانبول، استانبول. هوای بهمن در کیش بهاری است. در استانبول اما هوا سرد است. نه که تفاوت ندارد. بله، این داخل است و آن خارج. اینجا باد زیر موی دخترکان نمیدود و آنجا میدود. نوشاک اینجا مانند آنجا نیست. (همان نوشاک، نه پوشاک!). اما چرا باید به جای کیش برود استانبول؟ مگر تنها معیار، مقدار پول مصرفی است؟
یکی دوست دارد نذری بدهد. دیگری میخواهد به بیماران کمک کند. هر کار عمومی خوب است. اصلا کدام صنف بیشتر از صنوف دیگر اصرار به تظاهر آیینی در تاسوعا و عاشورا دارد؟ گمان میکنم بنگاههای ماشین. حالا نقد کنیم که چرا روی ماشین سه میلیاردی پرچم سیاه کشیدهای یا چرا پول نذری را به فلان جا نمیدهی؟ یا چرا مواقع دیگر سال رفتاری متفاوت داری؟
5. بله، میدانم. خشم واعظ به خاطر استنباط تمسخر از استوری بازیکن سابق است. اما استهزا نکرده تناقضی دیده است. میگوید اگر واقعا هدف شما شفای بیماران است، این پول را صرف درمان کنید نه نذری. اما اگر هدف شفا نباشد چه؟ آیینی است و در انتها دعا هم میکنند.
انگیزه این یادداشت با این همه مقدمه چینی اما موضوعی دیگر است. این که بلافاصله تابلوهای تبلیغاتی با چهره علی کریمی را پایین کشیدند! (نویسنده البته هیچ ارتباطی با شرکت مذکور ندارد و بعید هم نیست واحد بازرگانی ما عکسها را کمی محو کند تا حمل بر تبلیغ نشود اما برای مستند بودن چارهای نیست و بحث بر سر اختلاط مفاهیم است).
این بیلبوردها مربوط است به تصاویر او به عنوان سفیر یکی از برندهای آرایشی و بهداشتی و خبرگزاری اصولگرا نوشت: «چون علی کریمی در صفحه شخصی خود به فرهنگ نذری دادن توهین کرده بود و با مخالفت شدید مردم روبه رو شد سازمان زیباسازی و اداره ارشاد در تکریم شعائر حسینی دستور به جمع آوری دادند.»
ترجیح یک امر خیر بر موضوعی دیگر، اهانت است؟ کدام دادگاه رفتار او را اهانت (متضمن تحقیر) دانسته است؟
داستان اما چیز دیگری است. نواصولگرایان، عرصه عمومی را هم متعلق به خودشان میدانند و از این فرصت استفاده کردند تا هم در فضای مجازی خودی نشان دهند و هم در عرصه عمومی. وگرنه قضیه با دو خط توضیح هم قابل حل بود.
میخواهند بگویند هر قدر هم هوادار واقعی و مجازی در اینستاگرام یا کلاب هاوس و در هر عرصه عمومی داشته باشی چه فوتبال باشد و چه هنر و چه سیاست، بدان و بفهم که قدرت در دست ماست. بیربط هم نمیگویند اما وقتی دیگران از علی کریمی حمایت کنند چه بر سر این نمایش اقتدار خواهد آمد؟ ورزشگاه ها که همیشه خالی نمیماند. اگر فردا استقلالیها علی کریمی و پرسپولیسیها وریا غفوری را یکصدا تشویق کنند آنگاه چه؟ کدام تابلو را میخواهید پایین بکشید؟
استفاده حداکثری از هر امکان که در اختیار دارید برای گوشمالی دادن هر که جز شما بیندیشد یا سر خم نکند جامعه را بیش از این دوپاره میکند و حاصل این میشود که علی کریمی صفحه خود را برای نظرات مردم باز میگذارد و آقای معاونیان این کار را نتواند انجام دهد چون نشان میدهد اکثریت جامعه به کدام سو متمایل است.
البته نواصولگرایی ایرانی دیگر دنبال آن نیست که بگوید ما اکثریت را در اختیار داریم. دنیال این است که بگوید قدرت در دست ماست و میتوانیم هر تابلویی را که بخواهیم پایین بکشیم و محبوبیت سیاسی، هنری و ورزشی هم تفاوتی ندارد.
حالا یک سؤال. اگر علی دایی حمایت کند بیلبوردهای تبلیغاتی با چهره او را هم پایین میکشند؟ شاید پاسخ دهند بله. اما این کار را نمیکند و اصلا این کار را کردیم تا دیگران هم حساب کار دستشان بیاید! میگویید نه؟ امتحان کند!
جدال بر سر تصاحب فضای عمومی هر بار به شکلی خود را نشان میدهد و به نظر میرسد به جای طرح صیانت سراغ چهره های اثرگذار در فضای مجازی رفتهاند اما اگر همین علی کریمی در ایران زندگی نمیکرد چگونه میخواستند او را تنبیه کنند؟
سؤال اصلی در واقع دیالوگ مشهور نقش حمید لولایی (آقاماشاءالله) در سریال هزار بار پخش شده «خانه به دوش» از تلویزیون خطاب به بازیگر مقابل (علی صاددقی) است: " چرا قیمه را میریزید تو ماستها؟!" [چرا موضوعات را با هم قاطی میکنید؟]
روزگاری مهندس بازرگان به شیخ صادق خلخالی گفته بود بیا یک روز از تهران تا چالوس برویم و در چند غذاخوری توقف کنیم تا ببینیم مردم درباره من چه نظری دارند و درباره تو چه؟ کدام را احترام میگذارند و کدام را نه. این پیشنهاد البته عملی نشد و چندان هم دقیق نبود. چرا که طبیعت اموری که با برخورد نسبت دارد محبوبیت زداست و معلوم است مردم بین آدمی که حکم اعدام یک نخستوزیر را صادر کرده و یک نخستوزیر که در کشتن پشه هم ملاحظه داشته جانب کدام را میگیرند.
ماجرای آقای معاونیان اما متفاوت است. چون مدعای او این است که از طرف خدا و مردم سخن میگوید و میتوان پرسید اگر با هم در جایی ظاهر شوند کدام را مردم ترجیح میدهند؟ نه به سبب اشتهاری که بازیکن پیشین فوتبال دارد و آوازهای که واعظ مورد نظر تا قبل از این ماجرا نداشت که بر سر همین مشاجره خاص.
موضوع این یادداشت اما همان است که اشاره شد. اگر مجوزهای بیلبوردها صادر شده چگونه فیالفور لغو میکنند؟ چرا قیمهها را میریزند توی ماستها و چرا تصور میکنند مالک کل فضای عمومی هم هستند؟!
همچنین بخوانید