حسن ارسنجانی؛ معمار و معمای اصلاحات ارضی
پنجاه وسومین سالگرد درگذشت حسن ارسنجانی که به معمار اصلاحات ارضی ایران شهرت یافت ولی قدر ندید و کنار گذاشته شد بهانه ای است تا به نکاتی درباره نقطه عطف تاریخ ایران که کمتر درباره آن گفته و نوشته شده اشاره شود.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - پنجاه وسومین سالگرد درگذشت حسن ارسنجانی که به معمار اصلاحات ارضی ایران شهرت یافت ولی قدر ندید و کنار گذاشته شد بهانهای است تا به نکاتی درباره نقطه عطف تاریخ ایران که کمتر درباره آن گفته و نوشته شده اشاره شود.
به جز سعید لیلاز که در تحقیقات دانشگاهی با دقت و تفصیل به موضوع اصلاحات ارضی و سلب اختیار از مالکان بزرگ در آغاز دهه 40 پرداخته و مرحوم دکتر رضا نیازمند که در مصاحبهای مفصل و خواندنی با مجله «آینده نگر» جزییاتی را در این باره و عمدتا در انتقاد بیان داشته و نیز خاطرات دکتر علی امینی که در دولت او این اتفاق افتاد و موارد پراکندهای در اینجا و آنجا چندان که باید و شاید به این موضوع پرداخته نشده است.
حال آن که بیتردید یکی از مهم ترین نقاط تاریخ ایران است که بر سیاست، اقتصاد، معیشت، کشاورزی و دیپلماسی و طبقات اجتماعی و ساختار توزیع ثروت و قدرت در ایران تأثیر گذاشت و فهم چرایی انقلاب 1357 و فاصله افتادن بین روحانیت غیر انقلابی با شاه نیز بدون بررسی این موضوع ممکن نیست.
مجری این طرح و ایده پرداز اولیه روزنامهنگار و وکیلی بود به نام حسن ارسنجانی که به عضویت دولت علی امینی هم درآمد تا این پروژه را اجرا کند و کرد هر چند کاری که او انجام داد نه اصلاحات ارضی که انقلاب ارضی بود و شاه به اشتهار و نفوذ او حسادت کرد و نخستوزیر و وزیر کشاورزی را کنار گذاشت و به نام خود نوشت و اصلاحات ارضی را ذیل اصول 6 گانهای بُرد که نام آن را «انقلاب سفید شاه و ملت» گذاشت.
اواخر دهه 40 خورشیدی و در اوج نفوذ گفتمان چپ در دنیا علی امینی سفیر ایران در آمریکا بود.
همسرش با ژاکلین کندی همسر زیباروی سناتور کندی دوست شد و به روابط خانوادگی این دو انجامید.
در یکی از این ملاقاتها سناتور کندی به دکتر امینی گفت «ایران، ظرفیت یک انقلاب دهقانی را دارد. از جمعیت 24 میلیونی ایران 15 میلیون کشاورزند یا با کشاورزی سر و کار دارند و بدون سر و سامان دادن به کشاورزری چگونه میخواهید از یک انقلاب دهقانی که به سلطه اتحاد شووری بر ایران میانجامد، جلوگیری کنید؟»
امینی به فکر فرو رفت و گفت «مهم ترین نگرانی اعلیحضرت هم نفوذ شورویهاست و هر کاری در این باره انجام میدهند». سناتور کندی هم پاسخ داد: اما این کار بزرگ به یک چهره ملی و معتبر مثل شما نیاز دارد.
اشاره او به نسب خانوادگی امینی بود که به مظفرالدین شاه قاجار میرسید و نسبتی هم با دکتر محمد مصدق داشت که در آن زمان همچنان در احمد آباد در حصر بود.
امینی به شوخی میگوید اگر شما رییس جمهوری آمریکا شوید من هم نخستوزیر ایران میشوم.
این شوخی اما خیلی زود جدی شد و اندک زمانی بعدتر جان. اف. کندی به عنوان جوانترین رییس جمهوری ایالات متحده به کاخ سفید راه یافت و با فشار او شاه ناچار شد به نخستوزیری علی امینی و انجام اصلاحات مورد نظر او تن دهد.
شرط امینی باز کردن فضای سیاسی بود و تا اندازهای هم موفق به این کار شد به گونهای که 8 سال پس از سقوط دولت ملی مصدق به هوداران جبهه ملی اجازه داده شد در جلالیه (پارک لاله کنونی) میتینگ برگزار کنند.
امینی بر خلاف اسلاف خود سه چهره خارج از مناسبات دربار را هم وارد کابینه کرد: نورالدین الموتی از 53 نفر مشهور که دوره رضا شاه به اتهام فعالیتهای کمونیستی مورد غضب و آزار بودند وزیر دادگستری شد و محمد درخشش رییس باشگاه مهرگان که تظاهرات اعتراضی معلمان علیه دولت شریف امامی را سامان داده بود و در جریان آن دکتر خانعلی با گلوله رییس کلانتری بهارستان کشته شد به وزارت آموزش و پرورش رسید.
با نگاه بدبینانه البته برخی معتقدند شریف امامی یک ماسون انگلیسی بود و آمریکاییها به دنبال امینی بودند و قتل معلم معترض برای پایان کار دولت او بود.
سومین وزیر متفاوت اما همین حسن ارسنجانی بود که در 40 سالگی یک کارنامه متنوع سیاسی پشت سر داشت. از مقاله در روزنامهها با نام مستعار شیخ حسن محلاتی (چون پدرش روحانی بود) تا تأسیس حزب آزادی در 1324 همراه ملک الشعرای بهار و احمد علی سپهر مورخالدوله و البته یک سال بعد همکاری با قوامالسلطنه در حزب دموکرات و در دولت حاج علی رزم آرا هم مشاور نخست وزیر.
ارسنجانی که در سال 1338 طرح اصلاحات ارضی را تهیه کرده بود، دو سال بعد همان را در مقام وزیر کشاورزی به اجرا گذاشت و در 15 بهمن همان سال گفت «اگر اصلاحات ارضی جُرم است من این جرم را مرتکب میشوم تا 15 میلیون جمعیت ایران را نجات دهم».
نطق های او چنان تند بود که نخست وزیر از معینیان رییس رادیو خواست پخش نشود چون با عبارت «دهقانان عزیز، مالکان جنایتکار» شروع میکرد.
برای آن که به شایعه نفوذ آمریکاییها در وزارت کشاورزی خاتمه دهد همه مشاوران آمریکایی را نیز اخراج کرد چرا که وقتی آمریکا در سطحی چون کندی حامی دولت مجری اصلاحات ارضی بود به این مشاوران نیاز نداشت.
در غیاب نقشه برداری مدرن معیار تقسیم و واگذاری را نسق های زارعان قرار داد و اقدام به فروش و اجاره و تقسیم میان مالک و زارع کرد.
نخستوزیر از او خواست از املاک اجدادی خود او در گیلان شروع کند اما ارسنجانی در اسفند 40 ازمراغه شروع کرد.
چندی که گذشت رشته کار از دست شاه خارج شده بود. چاره را در این دید که روانه آمریکا شود و از شکاف بین امینی با کندی بر سر مطالبه وام بهره ببرد و به او اطمینان دهد کاری را که از امینی خواسته شخص شاه با یک دولت دیگر هم میتواند انجام دهد.
در بازگشت اعتماد به نفس پیدا کرده بود و امینی را کنار گذاشت چون نمیخواست ملیها و نام و خاطره مصدق تکرار شود. اشتباهی که 15 سال بعد به آن پی برد.
دنبال رجل استخوان خرد کرده نبود. غلام و چاکر میخواست و اسدالله علم بهترین گزینه بود و برای آن که آمریکاییها حساس نشوند از او خواست ارسنجانی ابقا شود تا گمان نکنند اصلاحات ارضی متوقف میشود و باز آمریکا نگران وقوع انقلاب دهقانی در ایران بشود.
ارسنجانی روی ابرها بود و گمان میکرد در دوره بعدی کندی می تواند نخستوزیر شود غافل از آن که به تعبیر حافظ:
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود؟
شاهین قضا همان تیری بود که بر جان. اف. کندی در دالاس نشست و با مرگ کندی خاطر شاه هم از فشارهای آمریکا آسوده شد.
ارسنجانی که روزنامهنگار و دنیا دیده بود در سفر به ایتالیا از وزارت کشاورزی استعفا کرد و همان جا سفیر شد؛ سفارتی که البته دیری نپایید و ترجیح داد به ایران بازگردد و به وکالت بپردازد و حتی روزنامهنگاری را از سر نگیرد تا 11 خرداد 1348 در حالی که تنها 47 سال داشت، درگذشت.
می توان گفت شاه به 4دلیل زیر بار اصلاحات ارضی رفت:
نخست به خاطر فشار شخص رییس جمهوری آمریکا و ترس خود شاه از بروزانقلاب دهقانی. دوم تصور ارتباط مالکان بزرگ با روحانیت سنتی. تا آیتالله بروجردی زنده بود جرأت نداشت سراغ موضوعاتی برود که صدای مراجع و روحانیون درمی آمد. با درگذشت مرجع متنفذ اما موقع را مغتنم شمرد تا به نفوذ هر دو گروه پایان دهد.
سوم هم این که شاه میخواست ایران صنعتی شود و به کشاورزی علاقه نداشت. به همین خاطر به سرعت به صنایع میدان داد و دهه 40 را می توان دوران اوج صنعت در ایران دانست که البته در پی واردات گسترده در دهه 50 و کنارگذاشتن مجریان اصلی طرح مانند دکتر عالی خانی و دکتر نیازمند و فوران درآمدهای نفتی در دهه 50 ادامه نیافت.
چهارم این که دوست داشت سوار این موج شود و انقلاب سفید برپا کند.
با این همه چون این گفتار درباره حسن ارسنجانی است و نه اصلاحات ارضی نه می توان به بیان دیدگاه های مختلف درباره این اقدام پرداخت و نه از آن نگفت چون نام حسن ارسنجانی با اصلاحات ارضی گره خورده و بیشک مشهورترین وزیر کشاورزی تاریخ معاصر است البته اگر به آقای عیسی کلانتری برنخورد!
او میگفت «هیچ شریعتی اجازه نمی دهد یک نفر مشروع یا نامشروع مالک 100 روستا و 50 ده باشد و عده زیادی زارع و اسیر و برده او باشند و در بدترین شرایط زندگی کنند.»
اصلاحات ارضی و واگذاری زمین به زارعان از مواردی بود که شاه همواره به آن افتخار میکرد خاصه این که خاطر او از امکان هر شورش دهقانی آسوده شد و بعدتر به فکر تقسیم سود ویژه بین کارگران افتاد که البته این دومی چندان فراگیر و محسوس نبود و امکان هر انقلابی را منتفی میدانست و این را نمی دانست از همان جایی ضربه می خورد که تصور میکرد نقطه قوت اوست: از طبقه متوسط.
پای طبقه متوسط به اروپا باز شده بود و به دنبال حق انتخاب سیاسی بود و اگرچه کشاورزان و روستاییان مشارکت فعال در انقلاب 57 نداشتند اما پس از پیروزی انقلاب و در پی شروع جنگ و هر چه از شمار رزمندگان شهری کاسته شد نقش روستاییان فزونی گرفت و اگر در تعداد شهیدان انقلاب (بالغ بر 2500 نفر) اکثریت با طبقات شهری است در میان شهیدان جنگ (بالغ بر 300 هزار تن) اکثریت با طبقات روستایی است و به مرور بستگان آنان به عرصه های مدیریتی راه یافتند.
حسن ارسنجانی زنده نبود تا ببیند اصلاحات ارضی نه تنها ایران را صنعتی نکرد که از زارع ایرانی کارگری ساخت که زمین خُرد را هم در مناسبات سرمایه داری از دست داد.
تنها دستاورد ملموس انقلاب ارضی ارسنجانی شاید این بود که زارعین را از حاشیه به متن آورد و مجال ارتقای شماری از آنان را فراهم ساخت در حالی که در ساختار ارباب رعیتی اساساَ رعایا به بازی گرفته نمیشدند.
کانال عصر ایران در تلگرام