حسن مقدم؛ روشنفکری که از غربزدگی وحشت داشت
تهران - ایرنا - حسن مقدم که با نمایشنامه جعفرخان از فرنگ برگشته به شهرت رسید، نمایشنامهنویس کمدی اجتماعی و انتقادی به شمار میرود که در طول حیاتش توانست در عرصه نمایشنامهنویسی سرآمد دوران خود باشد. او نخستین روشنفکر وحشتزده از "غربزدگی" بود که متوجه این خطر و بلای بزرگ اجتماعی شد.
حسن مقدم به روایتی در بهمن 1276 و به روایتی دیگر در بهمن 1277 در تهران به دنیا آمد و در آبان یا آذر 1304 در 27 سالگی بر اثر بیماری سل در آسایشگاه لیزن درگذشت. او فرزند محمدتقی خان احتسابالملک و برادر بزرگ تر محسن مقدم (واقف موزه مقدم دانشگاه تهران) بود که برای نخستین بار تئاتر را به صورت آکادمیک و حرفهای در ایران به روی صحنه آورد. از 1282 خورشیدی به تحصیل در مدرسهای آلمانی مشغول شد. سپس به دلیل این که پدرش به عنوان وزیرمختار ایران در سوییس انتخاب شد به برن رفت و در پانسیون ایرانیان اقامت کرد. وی پس از دریافت لیسانس علوم اجتماعی در دبستان 'احمدیه ایرانیان' به تدریس پرداخت. پس از یادگیری زبانهای فرانسه، آلمان، عبری، یونانی قدیم و لاتین در استانبول با ابوالقاسم لاهوتی شاعر و ادیب آشنا شد و همانجا بود که به او در انتشار نشریه پاریس در بخش مطالب فرانسه کمک میکرد. وی در سوییس به عضویت انجمن ادبی بللتر به معنی "ادب" درآمد و با هنرمندانی مانند استراوینسکی، آندره ژید، ریویر و راموز آشنا شد. او پس از بازگشت به ایران به همراه دوستانش علیاکبر سیاسی، مشفق کاظمی، علی سهیلی و عبدالحسین میکده، انجمنی با نام "سروش دانش" و سپس "ایران جوان" را تشکیل داد.
موفقیتها و آثار
حسن مقدم در حدود سالهای 1924 و 1925 میلادی به اندازهای از شهرت دست پیدا کرده بود که نامش در بیشتر نشریات و مجلات معروف اروپا از جمله مرکور دوفرانس، مساژ دوریان، کودولوریان، اروپ، روولیترر و... در ردیف بزرگان علم و ادب قرار میگرفت. عمده مقالات حسن مقدم در فاصله میان سالهای 1301 تا 1303 در روزنامه ایران با عنوان "مکتوب از تهران تا قاهره" منتشر میشد که او در این مقالات با تکیه بر تجربیاتش از اوضاع اجتماعی و سیاسی اغلب کشورهای اروپا سخن میگفت و مردم ایران را در جریان امور جهان میگذاشت. "علی نوروز" یکی دیگر از تحقیقات ارزنده او بود که در آن فهرست روزنامهها و نشریات فارسی در ایام جنگ جهانی اول منتشر شده است. این مقاله باارزش در یکی از نشریات شرقشناسی فرانسه منتشر و در آن علاوه بر نام بردن از صاحبان امتیاز نشریات از میزان تیراژ، حتی از گرایش سیاسی آنها نیز یاد کرده است.
او همچنین پس از بازگشت دوباره به اروپا اقدام به انتشار یک مجله ادبی با عنوان "پارس" در استانبول کرد. مقدم در این نشریه با ابوالقاسم لاهوتی و خان ملک ساسانی همکاری داشت. نگارش مقالهای درباره ابوالقاسم لاهوتی، شاعر انقلابی و نقدی بر یکی از نمایشنامههای حماسی کاظم زاده از جمله آخرین کارهای حسن مقدم است.
اگر بخواهیم درباره آثار حسن مقدم صحبت کنیم، باید گفت بیشتر آثاری که از او به جامانده به زبان فرانسه است. نخستین داستان کوتاه او با عنوان "هندوانه" یک داستان فکاهی است که در سال 1335 قمری در استانبول منتشر شد و استقبال زیاد مردم از این سبک نگارش باعث شد تا وی این سبک تازه و ابتکاری را ادامه داده و در نتیجه همین تشویقها بود که او توانست بعدها داستانهای نرگس، شاهزاده خانم تاجی، زن حاجی آقا و... را بنویسد. نمایشنامه "جعفرخان از فرنگ برگشته" دیگر اثر مقدم هم پس از انتشار با استقبال مواجه شد. این اثر تصویری است از جوانی ایرانی با نام "جعفرخان" پس از بازگشت از اروپا. این نمایش در هشتم فروردین 1301 در سالن گراندهتل تهران به روی صحنه رفت و به علت توجه به تعصبات عامه مردم و به سخره گرفتن متجددین، محبوبیت و شهرت زیادی پیدا کرد. اجرای این نمایشنامه در واقع نخستین تئاتر مدرن در ایران بود، چون تا پیش از این تاریخ معمولا نمایشهای روحوضی و تعزیه متداول بود که از فنون حرفهای تئاتر و بازیگری به دور بودند. مقدم پیش از نگارش این اثر در مطلبی مینویسد: "مدتی است که تماشای بعضی صحنههای مضحک و رویدادهای خندهآور فرنگ رفتهها مرا بر آن داشته که نمایشنامهای بنویسم. اسم آن را هم انتخاب کردهام، "جعفرخان از فرنگ آمده"، هدفم این است که نمایش سرگرمکننده باشد و نه تنها عدهای خاص، بلکه توده مردم هم بتوانند با موضوع نمایش رابطه برقرار کنند."
از جمله آثار دیگر این نویسنده، نمایشنامه مهم و مشهور اما نادیدهاش به نام "ایرانیبازی " بوده که پیش از این تنها در 1303 خورشیدی در آلمان اجرا شد. شخصیت اصلی این نمایشنامه همانند جعفر خان.. است و با همان نام، اما با یک تفاوت که به جای خودنمایی در محیط یک خانواده ایرانی سالهای کوتاه، این بار برای یافتن شغل مناسب تمام ادارات دولتی را یکایک زیر پا میگذارد. (1)
از دیگر آثار وی، چاپ نوشتههایی درباره تئاتر از جمله نقدی است که بر اجرای اپرت "پریچهر و پریزاد" نوشته و از او چهرهای برتر در زمینه تئاتر ارایه کرده است.
از نگاه دیگران
مرحوم محسن مقدم در کتاب "حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده" چنین گفته است: "بزرگترین هدف زندگی برادرم شناسایی بود، به عمق مشکل توجه داشت. شاید این تأثیری بود که از مطالعه آثار ادبی و اجتماعی یا آشنایی و همکاری با شخصیتهای برجستهای مثل آندره ژید، فروید یا تاگور حاصل شده بود. معرفت داشتن و عارف بودن و دانشاندوزی هدف اصلی زندگیاش بود. دنیا و زندگی بشر را در جوامع مختلف به شکل یک آزمایشگاه میدید و دوست داشت که مشاهداتش را در این آزمایشگاه به صورت ابزار کار درآورد. او پیرو مکتب رئالیسم بود و از تخیلپردازی خوشش نمیآمد. دوست داشت، طبیعت را آنطور که هست، زشت، خراب و حتی فاسد و قابل انتقاد ببیند؛ او نمیخواست فقط ستایشگر زیبایی باشد."
"سید ابوالقاسم انجوی شیرازی" درباره او گفته است: "حسن مقدم از آن اشخاصی بود که عمر کوتاه او کفاف انجام کارهای بسیار مهمی را که میخواست برای ادب و فرهنگ ایران انجام دهد، نداد، اما بنده با صراحت میتوانم بگویم کوششهای او در زمینه فرهنگ مردم آغاز کار در کشور ما بوده است. او که اولین روشنفکر وحشتزده از "غربزدگی" بود و متوجه این خطر و بلای عظیم اجتماعی شده بود، کارهایی انجام داد که دهخدا در ادامه آن کوشید و صادق هدایت متوجه اهمیت آن شد و مرا که در این زمینه علاقهمندیهایی داشتم، تشویق کرد که به کار علمی در این زمینه بپردازم."
خداحافظی با دنیای نمایش
هیچ کدام از افرادی که او را می شناختند، تصور نمیکردند، او در جوانی با دنیای ادبیات و هنر با آن همه استعداد و درخشش وداع کند. او پا به آرمگاه توتان خامون در مصر گذاشت و این سرآغاز بیماری سل و سرانجام مرگش شد. خودش درباره این برهه از زندگیاش می نویسد: "تقریبا همه پزشکان گفتهاند، 6 ماه تا یک سال دیگر زندهام، ولی میدانم که مرگ من قبل از این مدت خواهد بود و چقدر متاسفم که کارهای مهم و رمانها و نمایشنامههایی را که طرحریزی کردهام ننوشته و انتشار ندادهام، چه امیدها و آرزوهایی را باید به خاک سرد بسپارم." این در حالی بود که پزشکان قاهره پس از انجام معالجات فراوان بر روی او، سرانجام نسبت به بهبودیاش قطع امید کرده و به او هشدار دادند که برای درمان و مداوای نهایی هر چه زودتر به سوییس یا کانادا برود. او نیز در نوامبر 1924 به سوییس رفت و در آسایشگاه مسلولین لیزن بستری شد با این امید که شاید بر سل غلبه کند؛ اما او سرانجام در نوامبر 1925 در آسایشگاه لیزن چشم از جهان فروبست. او را در آرامگاهی در سوییس به خاک سپردند.
پینوشت:
1- از صبا تا نیما جلد دوم - یحیی آرین پور
*س_برچسبها_س*