شنبه 3 آذر 1403

حیف که در ایران پوست کروکودیل نداشتم

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
حیف که در ایران پوست کروکودیل نداشتم

خبرورزشی نوشت: میروسلاو بلاژویچ می‌گوید در مورد تیم ملی ایران و بازی دراماتیک با بحرین کتابی نوشته که بعد از مرگش منتشر خواهد شد.

میروسلاو بلاژویچ متولد سال 1935 است. او سابقه کسب مقام سوم جام جهانی با تیم ملی کشورش، کرواسی، را در سال 1998 دارد. او مدتی هم به عنوان سرمربی روی نیمکت تیم ملی ایران نشست. بلاژویچ درباره نبرد طولانی مدتش با سرطان صحبت‌هایی مطرح کرده که علاقه‌مندان فوتبال و این مربی بزرگ را اندوهگین کرده است. بلاژویچ که یک سال و سه ماه است با سرطان پروستات دست و پنجه نرم می‌کند می‌گوید از نبرد با این بیماری خسته شده و به پیروزی در آن خوش‌بین نیست. به همین بهانه مصاحبه خواندنی و قدیمی از این مربی کروات که هنوز آن خاطره تلخ شکست از بحرین را از یاد نبرده است بعد از گذشت چند سال جالب خواهد بود، او ناگفته‌هایی از آن بازی را بازگو کرده است:

هاشمی نسب: بلاژ پیر شده بود و کارایی نداشت

«بین بازی با بحرین بلاژ گفت اینها (هاشمی نسب و برومند) دل‌شان با تیم نیست و دارند روی نیمکت می‌خندند. من هم زدم زیر صندلی‌اش و جوابش را دادم. او هم با زبان خودش به ما کلی فحش داد. دنبال بهانه بود، می‌خواست ما را مقصر جلوه دهد. خلاصه برگشتیم تهران و ما را خط زدند. بعد هم که رفتند امارات و ایرلند را بردند و رفتند جام‌جهانی و معلوم شد که واقعاً مشکل ما بودیم! به نظر من بلاژ بی‌وجود بود. او به فوتبال ما خیانت کرد. نه اینکه ما را بازی ندهد ولی یک سؤال؛ چطور دستیار او ایران را برد جام‌جهانی ولی بلاژ نتوانست؟ معلوم است که یک داستانی بوده. به نظرم او پیر شده بود و نمی‌توانست کار کند.»

این حرف‌ها را مهدی هاشمی‌نسب می‌زند. بازیکنی که در کنار پرویز برومند، بهروز رهبری‌فرد و خداداد عزیزی همیشه تندترین واژه‌ها را علیه پیرمرد کروات به کار می‌برند. تقریباً هر چهار نفر را با «بی‌قراری» می‌شناسیم. این شاید محترمانه‌ترین واژه‌ای باشد که بشود در مورد این چهار بازیکن که با حاشیه‌های‌شان قبل از هر کس به خودشان صدمه زدند استفاده کرد.

خداداد جو تیم ملی را مسموم کرد

خداداد عزیزی الماس تراش‌نخورده‌ای بود که هیچ‌وقت تراش نخورد. یک استعداد بومی که حرفه‌ای نشد. هنوز هم خیلی عوض نشده. بلاژویچ در موردش می‌گفت: «یک غرور بیجایی داشت، یک غرور بیجا و بدون پشتوانه. او یک تیپ منفی است که کل جو را علیه من مسموم می‌کرد. من هم گفتم تو کی هستی که بخواهی از من بزرگتر باشی، برو بیرون دیگر نبینمت. او خداداد عزیزی بود اما اگر خود پله هم بود می‌انداختمش بیرون. او به تنهایی می‌تواند نظم ارکستر فیلارمونیک اتریش را به هم بریزد».

حیف از آسمان خراش‌های تیم ملی

در بازی‌های مقدماتی جام جهانی 2002 میروسلاو بلاژویچ سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بود. یک سرمربی پرشور که در برنامه‌های تلویزیونی با هیجان حرف می‌زد و به بازیکنان تیم ایران با لقب‌هایی چون «آسمان‌خراش» و «پرنده آسمانی» و... روحیه می‌داد. البته باید گفت حیف از آن تیم رویایی و حیف از آن آسمان خراش‌ها و پرندگان اسمانی که به جام جهانی نرسیدند.

با این حال مرد کروات، آنقدر پیش رفت که حاشیه‌های تیم بر متن چربید. حتی صفایی فراهانی که مرد بی‌اغماضی بود هم نمی‌توانست مهارش کند. وقتی حرف می‌زد و رضا چلنگر آن را با شور و حرارت به شعر تبدیل می‌کرد، فکر می‌کردیم داریم جام جهانی را صید می‌کنیم، فقط کافی است دست مان را دراز کنیم و مثل مارادونا در جام جهانی 1986 آن تندیس باشکوه را بچسبانیم جایی بین قفسه سینه و زیر گلویمان اما بحرین آرزویمان را بر باد داد و ایرلند رویایمان را دزدید. دقیقه 60 بازی برگشت پلی آف در ورزشگاه آزادی، وقتی برای صعود سه گل می‌خواستیم و هنوز بازی صفر - صفر بود یواش یواش سکوها شروع کردند به شعار علیه بلاژویچ. طبقه دوم و بالای سر جایگاه نشسته بودم لابه‌لای جوان‌هایی که هر لحظه داشتند عصبانی‌تر می‌شدند، روزنامه آتش می‌زدند و فحش به سمت زمین پرتاب می‌کردند. بعد از آن بازی سه بار دیگر به جام جهانی رفتیم اما آن شب تلخ مثل آدامسی که به لباس بچسبد، به روح بسیاری از ما که عاشق فوتبالیم چسبید. حیف از آن نسل پرطروات که جام جهانی را ندید و عربستانی نماینده آسیا شد که 8 گل از آلمان خورد. علی کریمی اگر در آن سن می‌رفت جام جهانی ممکن بود مثل رونالدو بدرخشد، مثل رونالدینیو به چشم بیاید اما نشست خانه و زل زد به تلویزیون...

دیگر نمی توانید من را بکشید!

بلاژویچ پرحرف بود، می‌توانست یک قصه‌گوی دوست داشتنی در تلویزیون باشد، یک پیرمرد که شب‌ها بچه‌ها را با داستان‌هایی در مورد کرواسی، یوگسلاوی، جنگ بالکان، درخشش در جام جهانی 1998 و عینک‌اش سرگرم کند اما با همه دانشی که داشت نتوانست تیم ملی را ببرد جام جهانی. تیمی مملو از بازیکنان پرآشوب، غیرحرفه‌ای و دردسرساز که حتی می‌گفتند برای لج و لجبازی توی اتاق هم ادرار می‌کردند!

خودش می‌گوید در مورد آن تیم ملی و بازی مشهور با بحرین کتابی نوشته که بعد از مرگش منتشر خواهد شد. چرا بعد از مرگ؟ «برای اینکه وقتی بمیرم، دیگه کسی نمی‌تونه منو بکشه»! اگر یکی از آن رویابافی‌های مشهورش نباشد، کتاب خواندنی می‌شود. قصه شرارت بازیکنانی که الان از آنها به عنوان اسطوره یاد می‌شود و گاهی در تلویزیون به جوان‌ترها درس اخلاق هم می‌دهند.

باید در ایران پوستت مثل کروکودیل باشد

اینکه «عروسک خیمه شب بازی» بود یا «دلال سیاهکار»، پیرمرد مهربان عاشق ایران بود یا پروفسور فوتبال و «مربی مربی‌ها»، حالا دیگر فرق زیادی نمی‌کند. برای ما به تاریخ پیوسته، حتی وقتی بعد از 10 سال برگشت تا مربی مس کرمان شود باز نتوانست خاطره پررنگ ما را از مقدماتی 2002 پاک کند. هنوز همان قاب از او در ذهن‌ها مانده. وقتی به برنامه نود رفت و گفت: «برای مربی بودن باید پوست کروکودیل تن آدم باشد که من نداشتم... شما مردم ایران عاشق فوتبال هستید، مثل مادری که بچه‌اش را خیلی زیاد دوست دارد، بعد آنقدر او را به سینه‌اش فشار می‌دهد که می‌میرد. شما اینطور فوتبال را دوست دارید»... این حرفش را باید جایی بنویسیم که هر وقت با واژه‌هایی مثل عشق و تعصب، فوتبال را خفه می‌کنیم به آن نگاه کنیم و یادمان بیاید که «میانه‌روی» کار درست‌تری است. میانه‌روی در دوست داشتن، در دوست نداشتن، در عشق، در نفرت و حتی در نقد میروسلاو بلاژویچ.

در مورد باخت به بحرین می شود ساعت‌ها حرف زد ولی...

سفر تیم ملی به منامه همیشه یادآور شکست تلخ مقابل بحرین و ناکامی در راه صعود به جام جهانی 2002 است. میروسلاو بلاژویچ در آن دوره تیم خوبی ساخته بود که فوتبال جذابی بازی می‌کرد و امید زیادی برای صعود داشت، ولی شکست غیرمنتظره در منامه آرزوهای رسیدن به اولین جام جهانی آسیایی را بر باد داد. او در پاسخ به اینکه اتفاقات فوتبال ایران را چقدر دنبال می‌کند، می‌گوید: «ایران وطن دوم من است. ایرانی‌ها مثل هموطنان من هستند و اتفاقات فوتبال ایران را دنبال می‌کنم.»

از او درباره بازی منامه و تقابل دوباره با بحرین می‌پرسیم. پیرمرد کروات می‌گوید: «از آن بازی خاطرات بدی دارم. امیدوارم بتوانید انتقام آن شکست را بگیرید.» از او می‌پرسیم که اتفاقات آن بازی را برایمان بازگو کند. بلاژ می‌گوید: «آن بازی حرف و حدیث‌های زیادی داشت و می‌توانم ساعت‌ها درباره‌اش صحبت کنم. آن شب ما در آستانه صعود بودیم و حساسیت بالای بازی بازیکنان را مضطرب کرده بود، ولی بحرینی‌ها چنین شرایطی نداشتند و با خیال راحت بازی می‌کردند. آنها با خشونت بالا به دنبال متوقف کردن بازیکنان ما بودند و داور نسبت به خطاهای پرشمار میزبان بی‌تفاوت بود ولی ما باید خودمان را بابت این شکست سرزنش کنیم، چون تا جام جهانی فقط یک برد فاصله داشتیم.» بلاژویچ اضافه کرد: «آن تیم خیلی خوب و مستعد بود و اگر به جام جهانی می‌رفتیم، می‌توانستیم نتایج خیلی خوبی بگیریم. حق عربستان نبود که به جام جهانی برود.»

251251

کد خبر 1690244
حیف که در ایران پوست کروکودیل نداشتم 2
حیف که در ایران پوست کروکودیل نداشتم 3