شنبه 3 آذر 1403

خاموشی صدای ماندگار

وب‌گاه دنیای اقتصاد مشاهده در مرجع
خاموشی صدای ماندگار

صدای پرطنین منوچهر اسماعیلی، یکی از برجسته‌ترین هنرمندان عرصه دوبله، در 83سالگی برای همیشه خاموش شد؛ صداپیشه‌ای توانا که چند نسل با هنرنمایی او بر چهره بازیگران مشهور خارجی و داخلی چون آنتونی کوئین، استیو مک‌کوئین، چارلتون هستون، کرک داگلاس، لارنس اولیویه، مارلون براندو، همفری بوگارد، بهروز وثوقی، محمدعلی کشاورز و جمشید مشایخی خاطره دارند و با آن زندگی کرده‌اند.

اسماعیلی که به دلیل تعدد و تنوع کار به مرد هزارصدای ایران مشهور بود نخستین‌بار استعداد خود را در کودکی و با قرائت قرآن کشف کرد. وی دراین‌باره تعریف می‌کند: «آن موقع‌ها کسی به کسی نمی‌گفت: «صدایت خوب است». به نظرم خود فرد می‌فهمد که صدایش خوب است، جایش کجاست و حالا تا پرورش پیدا کند که بحث دیگری است. من زمانی به خاطر اینکه قاری قرآن بودم تحسین شدم. در مدرسه اسلامی درس می‌خواندم و هر روز هشت صبح پشت میکروفن می‌رفتم و 10 دقیقه قرآن می‌خواندم. پدرم آن زمان از همه قاری‌های ایران بالاتر بود. پدرم زمانی که زنده‌یاد صبحی [مهتدی] زنده بود، چند بار به رادیو دعوت شد و در مکه در مسجدالحرام اذان و قرآن خوانده بود و این تلاوتش مورد تایید قرار گرفته بود. لهجه، لحن، ادای صرف و نحو او و تلفظش و مفاهیمی که در قرآن هست، در ما هم به طریق اولی محرز شد. برادرم فریدون که دو سال از من کوچکتر و من، صدایمان در قرائت قرآن خوب بوده و هست.»

اما با وجود صدای خوب ورود او به عرصه هنر با دشواری‌هایی همراه بود. اسماعیلی دراین‌باره توضیح می‌دهد: «سال 1336 بود که به‌دلیل علاقه به کار هنری ترک تحصیل کردم. پدرم در آن زمان برای نصب ضریح حضرت زینب (س) عازم سوریه بود. پدرم آدم بسیار مذهبی بود و بدون هیچ قید و شرطی با فعالیت هنری من مخالفت داشت. زمانی هم که او از سوریه برگشت دیگر از آنها جدا شده بودم و با مادربزرگم زندگی می‌کردم. بعد از رفتن پدرم، آقای محمد سخن‌سنج (کارگردان و بازیگر) با من تماس گرفت و گفت: «مکانی به نام آژانس هنرپیشگان روبه‌روی سفارت انگلیس درست شده است» و من هم 23 تومانی را که مدرسه برای ورزش از ما گرفته بود، پس گرفتم و به آنجا رفتم و ثبت نام کردم تا به این وسیله وارد کار تئاتر و سینما بشوم.

با حضور پدرم هرگز فرصت نداشتم که ادعای این را داشته باشم که وارد این کار بشوم. او هم مانند هر پدری از این موضوع هراس داشت که من منحرف شوم، یعنی تصورش این بود که این راه خوبی نیست. ما در محله سلسبیل زندگی می‌کردیم، روبه‌روی کوچه ما سینما بود و هرگز من را برای خرید آنجا نمی‌فرستادند و حتی از آنجا عبور هم نمی‌کردیم، می‌گفتند: «آنجا محل عبور شیاطین است.» ما هم می‌پذیرفتیم آدم‌هایی که از آنجا عبور می‌کنند آدم‌های خوبی نیستند. اما در واقع این‌گونه نبود، شاید آن فرد منزلش آنجا بود یا نه همینطوری از آنجا عبور می‌کرد، مثل الان که مردم از جلوی سینما عبور می‌کنند، این حال و روز آن سنوات بود، ما به زحمت توانستیم خودمان را تبرئه کنیم.»

با این حال جاذبه هنر، منوچهر جوان را به راهی که تقدیر برای او درنظر گرفته بود کشاند. خود درباره نخستین تلاشش برای ورود به عرصه دوبله می‌گوید: «در سال 36 با خواندن یک آگهی در روزنامه متوجه شدم موسسه‌ای به نام «داریوش فیلم» برای دوبلاژ در ایتالیا امتحان می‌گیرد و یک مرد و پنج زن را پذیرش می‌کند. در آن دوره هیچ شناختی از کار دوبله نداشتم. یکی از دوستان ترغیبم کرد به آنجا بروم. با دوستم به آنجا که در خیابان نادری واقع شده بود، رفتیم. اما ساعت امتحان به بعدازظهر موکول شده بود. بعدازظهر که من رفتم دوستم نیامد. باغ مملو از دختر و پسر بود و شاید بالای هزار نفر به آنجا آمده بودند که تست بدهند و من آخرین نفری بودم که رفتم و از حادثه روزگار آخرین نفری هم بودم که امتحان دادم. در آنجا، الکس آقابابیان، صاحب «داریوش فیلم» که در ایتالیا هم فیلم‌ها را به همین نام دوبله می‌کرد، به همراه یک آمریکایی از علاقه‌مندان تست می‌گرفتند و در نهایت بنده انتخاب شدم. فردایش مادرم را بردم و او رضایت داد تا به ایتالیا بروم. قرار شد روزی 60 لیره که به پول ما 7 تومان می‌شد بگیرم. اما در نهایت به دلایلی که مقادیری از آن بر خودم روشن بود و مقادیری روشن نبود از این سفر جا ماندم.»

دوبله سیاهی‌لشکرها تا ستارگان بزرگ

ولی این ناکامی اسماعیلی را از ادامه کار باز نداشت. پس از ادامه تحصیل و گرفتن دیپلم در سال 40 مجددا فرصتی برایش پیش آمد تا خود را در دوبله نشان دهد. وی دراین‌باره تعریف می‌کند: «منوچهر زمانی (صداپیشه باسابقه) یک فیلم فرانسوی را دوبله کرد و از من هم به‌عنوان کسی که در فیلم‌ها سیاهی‌لشکر است و ضمنا باید با این کار آشنا بشود برای اولین‌بار استفاده کرد. در آن فیلم زنده‌یاد زندی، فهیمه راستکار، آقای زندی‌نژاد، حیدر صارمی، آقای مانی، آقای بنایی، منصور متین و ایرج دوستدار به عنوان دوبلور حضور داشتند. در اولین کارم که هرگز اکران نشد و اگر هم شد من آن را ندیدم، به جای یک عکاس صحبت کردم که خودم او را نمی‌دیدمش. اصلا این کار را نمی‌شناختم و کم‌کم با آن آشنا شدم. من صحبت‌های یک عکاسی را که دو جمله داشت می‌گفتم و مرحوم ایرج دوستدار به پشتم می‌زد که دیالوگ را بگویم و در زمان نمایش آن فیلم، چون چهار تا عکاس در آن بودند، متوجه نمی‌شدم کدامشان من هستم.»

پس از آن اسماعیلی در نقش‌های کوچک خوش درخشید تا کم‌کم به دوبلوری بزرگ تبدیل شد و در نقش‌های اصلی به جای بازیگران مشهور جهان و در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی حتی جای چندین نفر با هم سخن گفت. وی در «هزار دستان» به جای محمدعلی کشاورز، جمشید مشایخی، عزت‌الله انتظامی و جمشید لایق و در فیلم «مادر» جای سه نقش با بازی محمدعلی کشاورز، اکبر عبدی و جمشید هاشم‌پور سخن گفته است. اسماعیلی با این‌که از سرامدان دوبله ایران بود اما گاه آنچنان که شایسته‌اش بود قدر ندید. خود در گفت‌وگو با ایسنا گفته بود: «از سال 57 تا سال 66 اجازه کار نداشتم که این بیشتر به خاطر دوبله فیلم‌های ایرانی بود.» با این حال تا پایان عمر از کارش راضی بود و با قاطعیت می‌گفت: «وقتی به پشت سر نگاه می‌کنم از لحاظ کار اصلا نمی‌توانم ناراضی باشم. راضی بودم که هنوز ادامه می‌دهم ولی آسفالت را برایمان خراب کردند. راه صاف را خراب کردند و در برخی مواقع اذیت و آزارمان دادند. اصولا هر شغلی پایه‌هایش باید محکم، فاخر و با احترام باشد. هر نوع بی‌احترامی، اهانت، سست کردن کل جامعه است. این حرف‌ها را بنیادین بگیرند که به درد همه می‌خورد نه کلی‌گویی. جلوی احساس و فهم و شعور را نمی‌توان گرفت.»

--> اخبار مرتبط