در دیدار 5 ساعته مخبر از دانشگاه علم و صنعت چه گذشت؟
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمد مخبر، معاون اول رییس جمهور روز چهارشنبه همزمان با روز دانشجو، حضوری پنج ساعته در دانشگاه علم و صنعت ایران داشت. پاسی از مغرب گذشته. همه در مجموعه بلوکهای خوابگاهی منتظر رسیدن معاون اول رئیس جمهور هستند. امروز، چهارشنبه 16 آذر است و روز دانشجو. این بار دانشگاه علم و صنعت میزبان محمد مخبر است. او تقریبا دو ساعتی هست که به دانشگاه آمده. گویا...
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، محمد مخبر، معاون اول رییس جمهور روز چهارشنبه همزمان با روز دانشجو، حضوری پنج ساعته در دانشگاه علم و صنعت ایران داشت. پاسی از مغرب گذشته. همه در مجموعه بلوکهای خوابگاهی منتظر رسیدن معاون اول رئیس جمهور هستند. امروز، چهارشنبه 16 آذر است و روز دانشجو. این بار دانشگاه علم و صنعت میزبان محمد مخبر است. او تقریبا دو ساعتی هست که به دانشگاه آمده. گویا بر مزار شهدای دانشگاه فاتحهای خوانده و بعد هم یکراست رفته به شورای دانشگاه در جمع اساتید و مدیران و نمایندههای تشکلهای دانشجویی. الان هم همه منتظرند تا نمازشان در مسجد دانشگاه تمام شود و به بلوکهای خوابگاهی برسند.
دو بلوک جدید با ظرفیت 420 نفر آماده افتتاح است. در ورودی بلوکها روبان قرمزی کشیده اند و آنطرفتر یکی با سینی قرآن و قیچی منتظر آغاز مراسم است. مسئولان خوابگاه و جمعی از دانشجویان هم در هوای سرد آذرماه همین اطراف قدم میزنند تا کمی گرم بمانند. برگهای پاییزی سرتاسر محیط خوابگاه را فرا گرفته. همان حوالی از دانشجویی میپرسم «چرا کسی برگها را جمع نمیکند؟ نظافتچی ندارید؟» میگوید فضا عاشقانه است، خودمان گفته ایم برگها را جمع نکنند؛ زیبایی پاییز به همین برگ هاست! مهمانی غیرمنتظره آقای معاون اول، وزیر علوم و رئیس دانشگاه بالاخره از راه میرسند. بوی اسپند در فضا میپیچد و با آیاتی از قرآن و بریدن روبان بلوکهای جدید افتتاح میشوند. گویا دو سه هفتهای هست که دانشجوها در اینجا مستقر شده اند. مسئولان میروند که بازدید کنند، اما محمد مخبر راه را کج میکند. میگوید این بلوکها نوسازند و علی القاعده مشکلی ندارند، برویم بلوکهای قدیمی. هیات همراه سر بر میگرداند و با چند دقیقهای پیاده روی به بلوکهای قدیمی میرسیم. آنجا دیگر کسی منتظر ما نیست!
درب بلوک که روی پاشنه میچرخد، کم کم نمادهای زندگی دانشجویی پدیدار میشوند. بوی غذا و کفشها در هم میپیچد و رخت آویزها جلوه گری میکنند. راهروها باریک اند و اتاقها بسته. رئیس دانشگاه جلو میافتد و درب یکی از اتاقها را میزند: «مهمان نمیخواهید؟»
در اتاق اول طبق معمول بحثها سیاسی میشود. دانشجوها گوشی برای شنیدن پیدا کرده اند و نفس شان داغ میشود. آنها نگران برخی دانشجویان و دوستان خود هستند و از برخی برخوردهای حراستی و انضباطی هم دلخور. رئیس دانشگاه و وزیر علوم به نقل از مسئولین قضایی و امنیتی توضیحاتی میدهند. به گفته آنها کسی برای ابراز نظر و اعتراض دستگیر نشده. اگر کسانی هنوز در بازداشت باشند احتمالا به دلیل اقدامات اخلال گرانه آنها در بیرون از محیط دانشگاه بوده که پس از بازداشت، بعدا فهمیده اند که دانشجو هستند.
یکی از دانشجوها توضیح میدهد که روحیه دانشجوهای دانشگاه علم و صنعت با همه جاهای دیگر فرق دارد. آنها چند روزی اعتصاب کرده اند، ولی بعد تصمیم گرفته اند که به جای رسانهای کردن و شلوغ کاریهای معمول، مشکلات شان را با گفتگو حل کنند. همین اتفاق هم افتاده و الان برخلاف برخی جاهای دیگر، این دانشگاه کلاس هایش دایر و فعالیتهای علمی برقرار است. از راه آهن تا خور و بیابانک در اتاقی دیگر فضا به سمت مشکلات کشور کشیده میشود. اینجا هم دانشجویان در دوره کارشناسی مشغول تحصیل هستند و نسبت به مشکلات اقتصادی گلایههایی را مطرح میکنند. معاون اول بعد از شنیدن حرفهای شان، توضیحاتی درباره وضعیت موجود و چشم انداز آینده میدهد. خیلی از حرفهای او را دانشجویان تا به حال نشنیده اند. از یکی از آنها رشته اش را میپرسد و پاسخ میشنود، مهندسی راه آهن. داغ دل معاون اول درباب مزیتهای ترانزیت و حمل و نقل در کشور تازه میشود. شروع میکند به توضیح دادن درباره کریدورهای حمل و نقلی بین المللی کشور و نقش مهمی که راه آهن باید در آینده کشور داشته باشد. میگوید که اگر برنامههای فعلی به سرانجام برسد، مهندسین راه آهن نان شان در روغن است! جناب مهندس آینده راه آهن چشمانش برقی میزند و به خنده میگوید:، ولی ما ترم 5 هستیم و تا به حال ما را یک بازدید خط راه آهن نبرده اند. وزیر علوم ناچار میشود توضیحی بدهد: در دو سال گذشته بدلیل کرونا آموزش حضوری نداشته ایم که بشود از این کارها کرد. رئیس دانشگاه هم میگوید: ان شاالله از این به بعد چشم!
پیش از آنکه اتاق را ترک کنیم، یکی از دانشجویان که اهل خور و بیابانک است تقاضایی دارد. میگوید در شهر آنها فضاهای کتابخانهای برای درس خواندن کم است. وزیر میپرسد مگر هنوز بچهها در کتابخانهها درس میخوانند؟ او درباره خودش توضیح میدهد که پدرش کارگر بوده و چهار بچه بوده اند در یک خانه کوچک، بنابراین فضای مناسبی برای درس خواندن نداشته اند. معاون اول از او میخواهد درخواستی بنویسد تا پیگیری شود. امشب خور و بیابانکیها هم از این بازدید سهمی داشتند! بدن مان با این غذاها نمیکشد ماجرای اتاق سوم کمی متفاوت است؛ مسائل صنفی و رفاهی. دانشجویان از کوچکی اتاقها گلایه دارند. رئیس دانشگاه گلایه را میپذیرد، ولی میگوید در عوض به همه متقاضیان خوابگاه داده اند، حتی آنهایی که از کرج و اسلامشهر میآیند. یکی دیگر وضعیت ناهار دانشگاه را مناسب میداند، اما میگوید شام هاخوب نیست. معاون اول میپرسد که مگر شام چه میخورید؟ میگویند متفاوت است و گاهی املت. میگوید به صورت معمول غذای من هم برخی اوقات همین است. صدای خنده بلند میشود. یکی دیگر به مزاح میگوید، ما دانشجوییم، جوانیم، بدن مان با این غذاها نمیکشد. محمد مخبر از غذاهای دوران دانشجویی خودش، علاقه شان به ترکیب جادویی تخم مرغ و تن ماهی و بازدیدهایش از فضاهای دانشجویی کشورهای دیگر تعاریفی میکند و پدرانه اندرزهایی میدهد: مسائل رفاهی مهم است و هرجای دنیا را بگردی دانشجوها همین مسائل را عنوان میکنند، اما اگر این نکات نباشد که اسمش زندگی دانشجویی نمیشود. زندگی دانشجویی یعنی همین کنار هم بودن و با هم زندگی کردن. قدرش را بدانید که در موقعیت دیگری برای تان تکرار نمیشود.
در این اتاق وزیر علوم هم درباره شرایط بازگشایی دانشگاهها بعد از کرونا توضیحاتی میدهد و میگوید باید کمی صبر کنیم تا شرایط رفاهی مناسبتر شود. شکار نان و نهنگ در دانشگاه! مسائل در اتاقهای دیگر هم کمابیش حول همین موارد میچرخد. حالا پاسی از شب گذشته و وقت رفتن است. از بلوک وارد حیاط میشویم و آنجا جمعیتی انتظارمان را میکشد. همه فهمیده اند که معاون اول اینجاست و هرکسی سعی میکند پای او را به اتاق خودش هم باز کند. محمد مخبر توضیح میدهد که تقریبا اغلب موارد را شنیده و حتما پیگیری میکند. یکی از دانشجویان که در مقطع دکتری تحصیل میکند، معتقد است سهم دانشجویان دکتری ادا نشده. همین موضوع معاون اول را قانع میکند که سری به بلوک و اتاق آنها هم بزند. چند دقیقهای پیاده میرویم تا به اتاق شان برسیم. آنجا مخصوص دانشجویان مقطع دکتری است و فضای بزرگتری دارد. همان ابتدا یکی از دانشجویان جعبه بیسکوییتی را باز و تعارف میکند. محمد مخبر یکی برمی دارد و به شوخی میگوید «چند ساعت است در این دانشگاهیم و این اولین چیزی است که به ما تعارف میکنند.»
جمعی از دانشجویان دکتری در اتاق جمع میشوند و حرفها گل میاندازد. عمده بحثها پیرامون اشتغال و رابطه صنعت با دانشگاه است. آنها معتقدند دانشگاهها هنوز در ارتباط با صنعت جایگاه خودشان را به دست نیاورده اند و صنایع پروژههای شان را به دانشگاهها نمیدهند. یکی از آنها دشواری گرفتن پروژه از صنایع را به شکار نهنگ تشبیه میکند.
معاون اول میگوید من از دانشجویان مقطع دکتری انتظار حل مسائل کشور را دارم و هر جا بوده از آنها به عنوان همکاران خودم یاد کرده ام، چرا که حضور در این مقطع تحصیلی خودش باید مترادف یک شغل باشد. میگوید که کشور در هیچ مقطعی به اندازه امروز محتاج دانشگاه و دانشجویان خصوصا محصلان دوره دکتری نبوده؛ بنابراین همه باید تلاش کنیم تا گره رابطه دانشگاه با صنعت و بازار باز شود.
برخی از دانشجویان پیشنهاداتی میدهند و وزیر علوم هم توضیحاتی درباره سامانهای میدهد که قرار است واسطهای برای تعامل بیشتر در همین خصوص باشد. اسم این سامانه «نان» است و قرار است ابزاری باشد برای ارتباط مستقیم بین نیازهای جامعه، صنایع خصوصی دولتی و پژوهشگران، دانشجویان و شرکتهای دانش بنیان و خلاق. کسی از این سامانه خبری ندارد. وزیر علوم به ناچار تلفن همراهش را در میآورد و آدرس اینترنتی سامانه را باز میکند و توضیحاتی درباره کارکرد آن میدهد.
حسن ختام بازدید از این اتاق، اما شیرینتر از جاهای دیگر است. بحث به ازدواج و زندگی متاهلی که کشیده میشود، محمد مخبر هم قول پیگیری احداث خوابگاه متاهلی را میدهد و هم قول کمک و تسهیلات برای کسانی که هرچه زودتر ازدواج کنند و عقدنامه هایشان را بیاورند! شب، سکوت، عشق معاون اول رئیس جمهور پنج ساعتی هست که در دانشگاه علم و صنعت است، اما دانشجوها همچنان مجال خداحافظی به او را نمیدهند. حتی پیش از سوار شدن به ماشین نیز یکی از دانشجویان او را به بازدید از حسینیه مجموعه خوابگاهی میبرد که وضعیت نامساعدی خصوصا از بابت گرمایش دارد. میگوید بخاری شان هر دو هفته یکبار خراب میشود و همین دو ساعت پیش یک بخاری نو برای شان آورده اند. هم رئیس دانشگاه قول مساعدت میدهد و هم معاون اول.
آنها بالاخره میروند با مجموعهای از تقاضاهای ریز و درشت که همراهان معاون اول باید پیگیری کنند برای رتق و فتق شان. حالا مجددا سکوت به شب بازمی گردد و این بار زیبایی برگهای پاییزی خودنمایی میکند. ساعت حوالی 9 شب است و اینجا، دانشگاه علم و صنعت ایران؛ جایی که دانشجویان عاشق پیشه اش دوست ندارند کسی، برگهای زرد و خشکیده را رُفت و روب کند.