در 15 خرداد 42 چه گذشت؟
سخنرانی امام در عصر عاشورای 42، ارکان سلطنت شاه و رابطه اش با رژیم اشغالگر قدس و نیز بهائیت را نشانه گرفت. ماموران رژیم شاه نیمه شب به خانه امام در قم هجوم بردند و ایشان را دستگیر کردند و....
به گزارش جماران، قیام 15 خرداد سال 42 را می توان نقطه عطف نهضت امام خمینی (س) و شروع آن به حساب آورد. رژیم شاه نمی دانست که با این واقعه، طول عمر خود را کوتاه و کوتاه تر می کند تا به نابودی می انجامد. در اینکه چه شد که این واقعه به وقوع پیوست از افرادی که در جریان آن حضور داشتند، خاطرات بسیاری نقل شده است. یکی از این افراد، هاشم امانی است که این واقعه را چنین شرح داده است:
ابتدای ماه محرم و صفر بود، امام خمینی به وعاظ، گویندگان و خطیبان توصیه کردند که در منابر مسائل روز و مخالفت هایی که با اسلام می شود و نیز حرکت های حکومت را تشریح کنند. آن سال منابر و هیات ها به یک مرکز مبارزه با دستگاه تبدیل شده بود.
اعلامیه های صادره از سوی امام را طرفداران ایشان در کوچه ها و معابر نصب می کردند.
آن ایام من و مرحوم عراقی و شهید حاج آقا صادق و چند نفر از رفقا بودیم که سوابق مبارزاتی داشتیم و مثل ذرات آهن ربا دور مرکز مغناطیس جمع می شدیم. تمام کسانی که سوز دین و مردم را داشتند و قصدشان انجام خدمت بود، دور امام جمع می شدند؛ این افراد در کمال مجاهدت و اخلاص بودند.
خبر بازداشت امام در 15 خرداد 1342 (برای مطالعه بیشتر به قیام 15 خرداد 1342 و نهضت امام خمینی (س) مراجعه کنید.) از قم رسید و اقدام در این باره را به عهده جمعیت های منتسب به جمعیتی که در رابطه با دستورات و فرمان امام کار می کردند گذاشتند. هنگامی که خبر بازداشت امام انعکاس یافت شهر یکپارچه حرکت کرد و یک حالت فوق العاده ای در سطح شهر ایجاد شد. از میدان هم دار و دسته مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی و عده ای دیگر به خیابان اسماعیل بزاز آمدند و بین میدان قیام و چهار راه مولوی کلانتری 6 را خلع سلاح کردند و از آن جا به راه افتادند. در سطح شهر زد و خورد شدیدی انجام گرفت که منتهی به کشتار شد. آن ایام شایع بود که در آن روز سه هزار نفر کشته شدند.[1] دستگاه خشنونت نشان می داد. محدوده کار و فعالیت ما چهارراه مولوی بود. مرحوم حاج صادق هم آن جا بود. در آن محل انباری وجود داشت و ما به کار فروش حبوبات اشتغال داشتیم. خدا رحمت کند مرحوم شهید عراقی را، ایشان سوار بر جیپ به محل ما آمد و همان صبح به مردم تکلیف کرد که مغازه ها را ببندید، آقای خمینی را بازداشت کردند. میگفتند تقریبا از بالای چهارراه مولوی یعنی میدان سید اسماعیل تا محدوده چهارراه سیروس، جمعیت بسیار زیادی در حرکت بودند و قصد داشتند به سمت میدان ارک بروند و به اداره رادیو و تلویزیون حمله کرده آن جا را تصرف کنند. در آن محل سربازان، از اول خیابان ناصرخسرو و قسمت های بعدی به طرف مردم تیراندازی می کردند. من بین خیابان بوذرجمهری، سرِ بازار آهنگرها به طرف میدان ارک، با گروهی همراه بودم. جلوی من خیلی از مردم گلوله خورده به زمین افتادند. روحیه مقاومت مردم بسیار بالا بود. یک نفر جلوی من کنار باغچه پیاده رو دست هایش را به عنوان تیمم به صورتش کشید یا همان بدل از غسل شهادت کرد و گفت: خدایا به امید تو؛ سپس به سمت جلو حرکت کرد. من دیگر او را ندیدم که آیا به شهادت رسید یا نه.
درگیری و زد و خورد تا دو ساعت بعد از ظهر در همه جا ادامه داشت و احتمال می رفت که دولت در همان روز سقوط کند.
تعطیلی بازار تهران در 15 خرداد
در جریان 15 خرداد و کشت و کشتاری که صورت گرفت، سیزده روز بازار تعطیل بود. ماموران هم جلوی چند مغازه را تیغه کشیدند. همان روزها برای ایجاد رعب و وحشت از طاق بازار تیراندازی می کردند و عده ای از مردم را که مقابله ای هم نمی کردند کشتند.
عصر آن روز ما در خیابان ها بودیم، مردم به خانه هایشان رفته بودند و مقاومت آن ها تا حدی شکسته شده بود. سربازان سوار ماشین پشت تیربار حرکت میکردند و هر اجتماع و گروهی را که در مسیرشان بود به گلوله می بستند. آنها در خیابان شهباز انتهای کوچه ای که چند نفر جمع شده بودند زن ها و بچه ها را به گلوله بستند.
جریان 15 خرداد در شکل ظاهر با موفقیت حکومت به پایان رسید. امام بازداشت شد و بعد از مدتی ایشان را از بازداشت خارج کردند.
دستگیری امام و مهاجرت علما و مراجع به تهران
بعد از 15 خرداد در طول مدتی که امام در تهران بود، اعتراضات زیادی نسبت به رفتارهای حکومت می شد. یکی از این موارد مهاجرت آقایان روحانی از شهرستان ها به تهران بود.[2] این موضوع خیلی مفید نبود به این دلیل که یک حالت انتظار و وقت گذرانی به وجود آورد. به عنوان مثال آقای شریعتمداری[3] در شهر ری مستقر شد و مردم برای دیدن ایشان صف می بستند. آقای میلانی[4] هم در خیابان ولیعصر در منزلی مستقر شد، آن جا هم جمعیت زیادی می رفتند تا با آقای میلانی دیدار کنند، آقای مرعشی[5] هم در خانه ای واقع در انتهای بازار عباس آباد ساکن شد. رئیس سازمان امنیت اغلب روزها خدمت آقای میلانی می آمد و به صحبت و مذاکره می پرداخت. موضوع بحث آزادی امام بود و می خواستند ایشان را از بازداشت خارج کنند.
این مسائل و قضایا مردم را در حالت انتظار قرار داده بود. مردم منتظر بودند که نتیجه مذاکرات علما چه می شود و علما چه تکلیفی برای مردم اعلام می کنند. مردم منتظر بودند که ببینند فرضا مذاکرات آقای میلانی با رئیس سازمان امنیت پاکروان به کجا می انجامد. این رفت و آمدها و وقت گذرانی ها جریان را از آن شدت و حدت میانداخت و با کندی مواجه می کرد؛ یعنی آن شعله ای که ایجاد شده بود در مراحل اولیه کم کم رو به خاموشی می گرایید و حالت انتظار در بین مردم مانع تصمیم گیری و حرکت آن ها شده بود.
چه بسا اگر این جریانات نبود مردم بهتر می توانستند اعتراضات خود را بیان کرده و کار مثبتی انجام دهند. ولی آن برنامه ها باعث شد هیچ گونه کار مثبتی از سوی مردم صورت نگیرد. برنامه رئیس سازمان امنیت هم این بود که همین طور وقت گذرانی بکند تا مردم سرد بشوند. نتیجه مهاجرت علما این شد که به آن ها گفتند: شماها به شهرهایتان مراجعت کنید. بعضی ها مراجعت کردند، آن ها که مراجعت نکردند چند دستگاه ماشین آوردند، سوارشان کردند و به شهرهایشان فرستادند. مردم هم یک حالت سرخوردگی پیدا کردند و به این مسئله مشکوک شدند که آیا طرح مهاجرت علما، طرح خود سازمان امنیت نبود که به صورت غیر مستقیم به اجرا در آمد؟ یا نه، خود آقایان چنین تصمیمی داشتند و کارشان بی ثمر ماند و خنثی شد. در خلال این مهاجرت، حتی روزی آقای میلانی دستور اجتماع داده بود. عده ای بنا به دستور ایشان در مسجد امام گرد آمدند و انتظار داشتند که خود ایشان بیاید و صحبت کند این کار هم عملی نشد. بسیاری از مردم هم به دلیل جو رعب و وحشت در آن روزها در آن اجتماع شرکت نکردند. روی هم رفته یک حالت یاس در کل جامعه حاکم شد.
1. آمار واقعی شهدای 15 خرداد هرگز مشخص نشد، اما تردیدی نیست که رقم سه هزار مبالغه آمیز بوده و در آن دوران صرفا به منظور تبلیغ ضد سلطنتی توسط مردم بر سر زبان ها انداخته شد.
2. بیش از 46 نفر از بزرگان و علمای شهرهای مختلف ایران به منظور تلاش برای آزادی امام خمینی در تهران از 30 خرداد 1342 اجتماع کردند.
3. آیت الله سید کاظم شریعتمداری.
4. آیت الله سید محمد هادی حسینی میلانی.
5. آیت الله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی.
برشی از کتاب امام خمینی و هیات های دینی مبارز، ص 68- 71