پنج‌شنبه 8 آذر 1403

روایت عجیب سردار رستگارپناه از جلال طالبانی

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روایت عجیب سردار رستگارپناه از جلال طالبانی

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو به نقل از تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار رستگارپناه می‌گوید: اواخر سال 59 و اوایل سال 60 که به سقز و بانه می‌رفتم یک‌بار در پادگان سقز بودم که خبر آمد یک گروه کرد به نام طالبانی از تهران اسلحه گرفته و قصد دارد برود با رژیم عراق درگیر شود. من آنجا در اتاق فرماندهی تیپ سقز بودم. گفتند که خود جلال طالبانی با هلی‌کوپتر دارد از کرمانشاه...

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو به نقل از تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار رستگارپناه می‌گوید: اواخر سال 59 و اوایل سال 60 که به سقز و بانه می‌رفتم یک‌بار در پادگان سقز بودم که خبر آمد یک گروه کرد به نام طالبانی از تهران اسلحه گرفته و قصد دارد برود با رژیم عراق درگیر شود. من آنجا در اتاق فرماندهی تیپ سقز بودم. گفتند که خود جلال طالبانی با هلی‌کوپتر دارد از کرمانشاه به سمت سقز می‌رود. برای من خیلی عجیب بود، چون در درگیری جاده بانه - سقز جنازه فردی را دیده بودم که کارت گروه طالبانی را داشت. گفتند طالبانی می‌خواهد این سلاح‌ها را از جاده بانه به سمت سردشت ببرد. گفتم جاده بانه - سردشت در اختیار ما نیست، در اختیار دموکرات و کومه‌له است. چطور می‌خواهد این تسلیحات را ببرد؟ قطعا با آن‌ها تعاملاتی دارد. مستنداتی هم از قبل داشتم. سریع به آنجا رفتم. در آنجا یک کامیون خاور پر از سلاح و مهمات دیدم. تا آمدن مهمات را ببرند، جلویشان را گرفتم. فرمانده تیپی که آنجا بود گفت «ما دستور داریم بگذاریم این‌ها بروند.» گفتم «من هم دستور دارم نگذارم این‌ها بروند.» با محمد بروجردی که آن زمان در کرمانشاه بود تماس گرفتم. از ایشان پرسیدم «بگذارم بروند؟» گفت: «به‌هیچ‌عنوان نباید بروند.» داشتم با فرمانده تیپ کلنجار می‌رفتم که دیدم جلال طالبانی با سه چهار نفر محافظ مسلح از هلی‌کوپتر پیاده شد. یکی از نیرو‌های همراه او به من گفت «چرا نمی‌گذارید عبور کنیم؟» گفتم «شما قبل از اینکه با عراق بجنگید با حزب دموکراتیکی که دارید سلاح‌ها را از میان آن‌ها می‌برید زد و بند کرده‌اید. اگر راست می‌گویید به نیرو‌های حزب دموکرات بگویید از روی جاده عقب بروند و با ما درگیر نشوند تا ما برویم سردشت را پشتیبانی کنیم.» کمی بحث کردیم و دیگر آن‌ها چیزی نگفتند. چند نفر از بچه‌های سپاه را اول جاده سقز - بانه مستقر کرده و نگذاشتم ماشین برود. ارتش در آنجا یک دژبانی داشت. آن موقع از تهران دو سه بار تماس گرفتند. نمی‌دانم حالا این‌ها با ستاد مشترک ارتش هماهنگ شده بودند یا نه، ولی ابلاغیه داشتند که طبق آن باید اجازه می‌دادند آن سلاح‌ها در اختیار طالبانی‌ها قرار بگیرد تا آن‌ها بروند در مناطق عمومی عراق با ارتش بعثی درگیر شوند. ولی عجیب بود که آن‌ها می‌خواستند از بین نیرو‌های حزب دموکرات و کومه‌له عبور کنند. این هم یکی از موضوعاتی است که فکر نکنم جایی ثبت‌شده باشد. این مطلب برگرفته از کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت حسن رستگارپناه با عنوان «کردستان در بحران امنیت و محرومیت» است که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در اواخر سال 1398 منتشرشده است.
روایت عجیب سردار رستگارپناه از جلال طالبانی 2