رودگر: عرفانهای ناسازگار با معارف اهل بیت (ع)، از القائات شیطانی است / خلاف و وفاق عرفان و وحی

عرفان نظری از سنخ الفاظ و مفاهیم است، از اینرو با آن هیچگاه دل ارضا نمیشود. عرفان نظری تنها میتواند عقل را اقناع کند و ارزشش حداکثر در حد فلسفه است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، پرداختن به حدود و ثغور لفظی و محتوایی "عرفان" از نگاه اسلام و به ویژه معارف شیعی، از جهات متعددی میتواند برای ما مفید و روشنگر باشد.
این مسأله جدا از توابع اخلاقی و رفتاری نیکویی که در سطح فردی دارد، میتواند واجد امتیازات متعددی در سطوح اجتماعی و حتی سیاسی حیات ما نیز باشد؛ چه آنچنان که محمدجواد رودگر میگوید اساسا انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن، یک "عرفان اجتماعی" بود که امام راحل آن "قَبس" را از عرفان امام حسین (ع) برگرفت و پس از آن که خودش به آن مقام والای عرفان اجتماعی رسید، در جامعه نیز عملیاتیاش کرد و امروزه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی یکی از بارزترین مصادیق آن به شمار میآید.
رودگر در گفتوگو با تسنیم، بیش از هرچیز به تبیین وجوه مَدرسی و عملی مفهوم "عرفان" پایبند بود و تأکید داشت که آراء مرحوم آیتالله مصباح یزدی در این زمینه میتواند ما را به تصویری شفاف از حقیقت عرفان در مکتب اهل بیت (ع) برساند.
مشروح گفتوگوی ما را با این عضو هیئت علمی گروه عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه میخوانید:
عرفان در چشم و دل آیت الله مصباح یزدی در گفتوگو با حجتالاسلام رودگر راهی که "عبدالله" را به "عندالله" رساند / عرفان از نظر علامه حسنزاده "خداخویی" بود نه "خداجویی"*تقسیم متعارف عرفان به دو قسم عرفان نظری و عرفان عملی، به نحوی ضمنی گویای این نکته است که اگرچه تعابیر و مصطلحات مشخصی در حوزه نگرش عرفانی شکل گرفته که پی بردن به حاق معنایی آنها محتاج تأمل و مطالعات نظری است اما صرف احاطه بر آنها کسی را"عارف" نمیکند؛ به نظر شما چه نسبت معنایی و "مذهبی" روشنی میان دو حوزه عرفان نظری و عرفان عملی برقرار است؟
همان طور که اشاره کردید تقسیم عرفان به دو قسم نظری و عملی، امری متعارف و مسبوق به سابقه است که در آثار متفکران ما به کرات و مرات به چشم میخورد و برای آن ادله متعددی اقامه شده است. به عنوان نمونه آیت الله مصباح یزدی در تعلیل و تحلیل تقسیم بندی مورد نظرش میگوید: عرفان در اصطلاح، به شناختی از خداوند اطلاق میشود که از راه شهود درونی و یافت باطنی حاصل میشود. گفتنی است که عرفان در معانی و اصطلاحات دیگری نیز به کار میرود که البته بین آنها و معنای اصطلاحی مذکور نوعی ارتباط و تناسب وجود دارد.
گرچه اصل عرفان همین کشف و شهود باطنی و قلبی است؛ ولی در یک اصطلاح، به گزارههای حاکی از آن مشاهدات و مکاشفات نیز "عرفان" اطلاق شده است، توضیح اینکه: اصل عرفان، یافت حضوری و ادراک شهودی خداوند، صفات و افعال او است. از اینرو، این شناخت از سنخ مفاهیم و صورتهای ذهنی و الفاظ نیست؛ بلکه دیدن و یافتن است.
اما کسی که چنین مشاهده و شناختی برایش حاصل میگردد، اگر بخواهد آن چه را که دریافت کرده، برای دیگران بازگو و توصیف کند، چارهای ندارد جز اینکه آن را در قالب الفاظ و مفاهیم درآورد تا برای دیگران قابل فهم باشد. از اینرو در این اصطلاح، به این نقلها و گزارههایی که به قصد حکایت از آن دریافت و شناخت حضوری بیان میشود نیز "عرفان" گفته میشود. در واقع این همان چیزی است که از آن به "عرفان نظری" تعبیر میشود و برخی، مانند آن چه در فلسفه اشراق آمده، آن را با نوعی استدلال عقلی نیز توأم ساختهاند.
علاوه بر آن، از آنجا که حصول چنین کشف و شهودهایی معمولا متوقف بر تمرینها و انجام برخی کارها و ریاضتهای خاص است، این روشهای عملی یا "آیین سیر و سلوک" را نیز "عرفان" نامیدهاند و آن را با قید "عملی" مشخص کردهاند. بنابراین، بهطور خلاصه، "عرفان عمل"عبارت است از: دستورالعملهای خاصی که انسان را به شناخت حضوری و شهودی خداوند رهنمون میشود.
از این بیان روشن میشود که عرفان نظری از سنخ الفاظ و مفاهیم است. از اینرو با عرفان نظری هیچگاه دل ارضا نمیشود و جان و روان انسان به آرامش نمیرسد. عرفان نظری تنها میتواند عقل را اقناع کند و ارزشش حداکثر در حد فلسفه است.
به تعبیر فلسفی، عرفان نظری عبارت است از گرفتن علم حصولی از علم حضوری، و ریختن علم حضوری و شهود باطنی در قالب الفاظ و مفاهیم ذهنی.
اگر کسی به حقیقت عرفان که همان شهود باطنی خداوند و علم حضوری به ذات اقدس او است، راه یافته باشد، به هنگام بیان آن برای دیگران، چارهای ندارد که از الفاظ و مفاهیم استفاده کند.
در این حالت اگر فردی که آن حقایق عرفانی برای او بیان میشود، خودش آن حقایق را نیافته باشد، انتقال حقیقت آن معانی به او ممکن نخواهد بود و تنها میتوان با ذکر برخی مقدمات، تشبیهات و تمثیلها و اوصافی، او را به آن حقیقت نزدیک کرد.
*اما در اینجا این پرسش مطرح میشود که مدعای صاحبان عرفان نظری مبنی بر این که حقایق معرفتی را به علم حضوری درک و دریافت کرده و سپس آنها را درقالب الفاظ و مفاهیم گزارش و بیان نمودهاند، را با چه معیار و منطقی میتوانیم مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم تا به صحت و سقم، یا صدق و کذب آن دست یابیم؟
اتفاقا آیتالله مصباح یزدی در این زمینه توضیح جالبی دارند، ایشان میفرمایند اگر این ادعا از سوی پیامبر و امامان معصوم (ع) باشد اولا تردیدی نیست که در حقیقت چیزی را ادراک کرده، یافت حضوری خودشان را برای ما بیان کردهاند ثانیا آنچه را یافتهاند، خیال و وهم و القائی شیطانی نبوده و عین واقعیت و متن حقیقت است، لکن اگر غیرمعصوم چنین مدعیاتی داشته باشند، برای ما مشکوک هستند، مگر اینکه اطمینان پیدا کنیم که خلاف نمیگویند و به واقع ادراکات و دریافتهایی برایشان حاصل شده و دیگر آن که با قرائنی احراز کنیم که ادراک و یافتههای آنان از عنایات ربانی است نه القائات شیطانی و تسویلات نفسانی.
*راه نیل به مقاماتِ عرفانی از نگاه اندیشمندان مسلمان چه تفاوتی با معتقدان به مکاتب عرفانی غیر اهل بیتی دارد و در اندیشه آنها چه نسبتی بین عقل و نقل و شهود برقرار میشود؟
استحضار دارید که این بحث بسیار درازدامنی است و نمیشود همین طور کلی در باب آن اظهارنظر کرد. اجازه بدهید برای محدود کردن دامنه بحث، تنها به عقاید آیتالله مصباح یزدی در این باره اشاره کنیم که واجد آراء راهگشا و دقیقی هم در این حوزه هستند.
استاد مصباح یزدی با عنایت به معنای اصطلاحی عرفان، یعنی معرفت شهودی به حق تعالی از راه دل و با تمام وجود که در زبان دین از آن به "قرب الهی" یاد میشود، معتقدند که در فهم و شهود قرب حق و مفاهیمی مانند "عندالله"، "لقاء الله" و "فنای فی الله" که به تعبیر ایشان دارای معانی متشابهیاند و انسان تا آنها را تجربه نکند، حقیقت آن برایش مکشوف نیست، را باید از راه عقل و نقل بشناسد.
البته راه عقل در این جا برای شناختن راه است نه برای پیمودن آن، زیرا آن چه سالک را به هدف میرساند دل است و عقل کمک می کند که دل، خودِ مقصد و راه را بشناسد، هم چنان که نقل نیز همین نقش را ایفا میکند.
استادان معتقد به مکتب حقه اسلامی نوعاً راه نقلی و دسترس پذیر بودن آن را مورد بحث قرار داده و بر لزوم رجوع به اهل بیت (ع) در یافتن راه صحیح عرفان تکیه و تأکید کردهاند. جالب این است که آیتالله مصباح یزدی هم یکی از موانع مهم سیر الی الله که امری قلبی و سیری در باطن انسان و حرکت روح در طی مراتب کمال تا مرتبه "عندالله" است و یافتنی است نه بافتنی، چشیدنی است، نه شنیدنی و گفتنی و خواندنی را دل خوش کردن به چند اصطلاحِ عرفانی مانند "فنای فی الله"، "بقای بالله"، "مقام محو" و امثال آن و درک عقلی و حصولی "فقر وجودی" و نه باور قلبی و در نتیجه گرفتار "من" شدن دانستهاند و این حقایق را با تکیه بر آیات و احادیث تبیین کردهاند.
هم چنین استاد بیان داشته اند که اگر چه راه یک کلمه و یک قدم است که با یک مفهوم و عنوان یعنی "بندگی خدا" از آن یاد می شود، لکن برحسبِ حالات مختلف دوری و نزدیکی انسان، همین یک قدم به منازل و مراحلی تقسیم میشود که برخی از بزرگان منازلی را تعیین کردهاند و معروفترین آنها "منازل السائرین" با بیان یکصد منزل است که اولین مرحله یا منزل "یقظه" به معنای بیداری درمقابل غفلت است که سالک اهل بیداری، حرکت انفسی و باطنی داشته و قدم به قدم پیش رفته و "حالاتی" در این سیر درونی برایش حاصل میشود که آن حالات به تدریج "ثبات" پیدا کرده و به صورت "ملکه" در میآید و تبدیل به "مقام" میشود و این سیر درونی مقام به مقام ادامه مییابد و در نتیجه منازل سلوکی و مقامات معنوی و مراحل عرفانی شکل میگیرد که برخی از عارفان "چهل"، برخی "هفت" منزل را برای سیر و سلوک برشمردهاند.
*در اندیشه آیت الله مصباح یزدی برای رهایی از تنگنای "خودپرستی" و راهیابی به مقام وصالِ معبود و لقای محبوب چه مراحل و منازلی وجود دارد؟
به طور کلی ایشان در این زمینه قائل به سه مرحله کلی و کلان هستند که عبارتند از:
1. مرحله توحید افعالی. هدف از رسیدن به توحید افعالی این است که انسان شهود کند که اساس کارها از لحاظ وجود خدای متعال است. اوست که کارها را هر چند از راه اسباب و از جمله، خود انسان ایجاد میکند. حالا چه کنیم که شهود کنیم؟ راه کلی برای رسیدن به این مرحله از توحید، این است که آن جا که کار را به خود مستند میکنیم و انانیت ما ظهور میکند، این انانیت را بشکنیم و به تعبیر دیگر، اراده خود را تابع اراده خدا کنیم.
آن چه موجب شده است که میان ما و خدا حجاب به وجود بیاید، همین اعمال ناشی از انانیت و منیت است. "من میخواهم" است که نمیگذارد خدا را ببینم و نمیگذارد ببینیم که کار، کار اوست. میگوییم "من" این کار را انجام میدهم، "من" پول به دست میآورم، "من" اختراع میکنم. اگر در مرحله عمل، "من" را حذف کنیم و وقتی "من" میگوید که این کار را بکن، بگوییم: خدا اجازه نمیدهد و این "من" را بکوبیم و اراده خود را تابع اراده خدا کنیم، به مرحله توحید افعالی میرسیم.
2. مرحله توحید صفاتی. اگر کسی به مقامِ توحید افعالی برسد، تازه یک مرحله از سیر و سلوک را پشت سر گذاشته است و خدا را کارگردان میبیند، اما هنوز علم، قدرت، لذت، شادی و غم و اندوه را از خود میبیند. کارکرد این جهان و کارها را از او دیده است، اما حالات، صفات و ملکات را به خود و به دیگران نسبت میدهد.
پس مرحله دیگری از سیر و سلوک وجود دارد که باید طی شود و آن این است که نه تنها کارها بلکه صفات وجودی و همه صفات کمال و جمال را از خدا میداند و برای هیچ موجودی، زیبایی استقلالی قائل نمیشود. برای هیچ دانشمندی، دانش استقلالی قائل نمیشود، بلکه این دانشها را پرتویی از علم الهی میداند، پرتویی بسیار ناچیز از اقیانوسی بیکران از او و مال اوست.
3. مرحله توحید ذاتی. توحید ذاتی است که کل هستی را از او میداند، نه تنها صفات را به مخلوقات نسبت نمیدهد، و صاحب اصلی آن صفات را خدا میداند. بلکه در این مرحله، همه هستی موجودات را طفیلی میبیند.
بعضی این را به دریا و رطوبت تشبیه کردهاند و بعضی به موج دریا و بعضی به سایه و شاخص، ولی همه اینها کوتاه و نارساست. موج و رطوبت حالتی از یک جسمند و عرض از یک جوهر. به همین دلیل نمیتواند رابطه مخلوق را با خالق نشان دهند.
هرچه در این زمینه گفته شود، از حد تشبیه و استعاره و مجاز تجاوز نمیکند. هیچ عارفی با هیچ لسانی قادر به بیان آن رابطه نیست. نه تنها هیچ عارفی، بلکه هیچ پیامبری نیز قادر نیست؛ زیرا هیچ مفهومی نمیتواند آن واقعیت را بیان کند. تنها، کسانی که به آن مرحله برسند، خواهند یافت که چگونه رابطهای است که روح همه این سه مرحله کلی،"بنده شدن" است.
*پاسخ مشخص آیتالله مصباح به این سؤال که چه راهکار یا راهکارهای عملی برای "عبد شدن" و رسیدن به مقاماتِ عرفانی وجود دارد؛ چیست؟
از نگاه ایشان اولین مرحله بندگی متقی شدن یا تحصیل "ملکه تقوا" به معنای انجام همه واجبات و ترک همه محرمات الهی است که تحصیل و تحقق ملکه تقوا در اثر توجه به اموری مانند: مشارطه، مراقبه و محاسبه خواهد بود که ایشان به تبیین هرکدام، الزامات و مراتب آنها، به ویژه مراتب مراقبه میپردازند.
آیت الله مصباح یزدی در کنار راهکار و امور لازم عملیاتی شدن آن، به بیان آداب و اعمالی برای سیر و سلوک میپردازند که با ملاک موافق بودن با شرع مقدس به گونهای که حتی سرسوزنی با احکام شرعی انحراف نداشته باشد و در این خصوص ذکرعام و خاص و اقسام و مراتب ذکر را براساس آیات و احادیث توصیه کرده و توضیح دادهاند.
ایشان در کنار ذکرِ موافق و هماهنگ با شرعِ مقدس، جامعترین نسخه سلوکی را "نماز" دانسته و آن را با تکیه بر منابع وحیانی تشریح کردهاند سپس استاد به ارائه یک برنامه عملی برای خودسازی که شامل برخی مواد مثبت و برخی مواد منفی است پرداخته و همه را با استناد به معارف دینی و نصوص وحیانی تبیین کردهاند که شرح جامع آن را میتوان در آثار ایشان دید.
فقه خوارجی علیه فقه امام و رهبری / جریان فقه خوارجی بهدنبال تقلیل و تقطیع و تحریف امام (ره) است نشست «نقد و بررسی دستگاه فقه خوارجی» | فقه خوارجی امتداد و مکمل سکولاریسم است فقه خوارجی علیه فقه امام و رهبری / ایزدهی: فهم حاملان فقه خوارجی از دین، بنیادگرایانه است