دوشنبه 5 آذر 1403

روزمره‌نویسی اینستاگرامی، ادامه پله‌نشینی زنان در محلات قدیمی؛ گفت‌وگو با فردین علیخواه

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
روزمره‌نویسی اینستاگرامی، ادامه پله‌نشینی زنان در محلات قدیمی؛ گفت‌وگو با فردین علیخواه

گفت وگوی سایت تحلیلی دانشگاه علامه طباطبایی با دکتر فردین علیخواه، عضو هیئت علمی جامعه شناسی دانشگاه گیلان به بهانه انتشار کتاب «جامعه شناسی سلیبریتی»

رسانه های اجتماعی زمینه ی اشکال نوین ارتباطات بینافردی و ارتباطات جمعی خودگزین را پدید آوردند که تا پیش از پیدایش آنها به هیچ وجه امکان پذیر نبود، رسانه های اجتماعی نوعی رابطه افقی را بین تولید کنندگان محتوا و مصرف کنندگان آن ایجاد کردند که از نظر تکثر، تنوع و عمق قابل مطالعه بوده و راهنمای بسیار خوبی برای مطالعه وضعیت امروزین جامعه ایران است. امروزه این پدیده به طور فزاینده ای مورد توجه جامعه دانشگاهی کشور قرار گرفته و مقالات و پایان نامه های بسیاری در این حوزه به رشته ی تحریر در آمده اند.

ماه های آغازین سال جاری با هم آیندی جریان های مختلف رسانه های اجتماعی با پیشتازی نسل جدیدی از اینفلوئنسرها همراه بود، واکنش های مختلف به سرود سلام فرمانده و حضور سینماگران ایرانی در جشنواره کن، جملگی موید آن بود که بسیاری از رویداد ها و رخدادها بدین منظور اجرا می شوند که در رسانه های اجتماعی بازنمایی شوند و نباید غافل بود که نسل جدیدی از اینفلوئنسرها سربرآورده اند که در تاریخچه ی 10ساله اینفلوئنسرشیپ ایرانی نظیری ندارند و خود گزینه ی بسیار مناسبی برای مطالعه عمیق هستند.

برای درک هرچه بهتر این پدیده و به بهانه چاپ کتاب «جامعه شناسی سلیبریتی» با ترجمه دکتر فردین علیخواه عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان به بحث و گفتگو پرداختیم، آنچه در ادامه می آید بخش نخست این گفت وگوی تفصیلی است.

وجه تمایز اینفلوئنسر و سلبرتی و بلاگر در متون آکادمیک چه هست و این واژگان چرا در بین جمعیت کاربران ایرانی رسانه های اجتماعی عمدتا مترادف یک دیگر به کار می روند؟ مرز های بین این کلمات محو اند یا اینکه اینفلوئنسر مولود شبکه های اجتماعی است و سلیبریتی محصول رسانه های جریان اصلی! آیا این تقسیم بندی درست است؟‌

البته در متون آکادمیک هم مرز بین این کلمات آنقدرها روشن و دقیق نیست و به علاوه، وجود برداشت ها و تلقی های مختلف از این مفاهیم، صرفا مختص کاربران ایرانی نمی شود. به هر حال فضای رسانه های جدید فضای پویا و سیالی است. روز به روز پلتفرم ها و قابلیت های فن آورانه جدیدی عرضه می شود و به همین دلیل ما شاهد شکل گیری مفاهیم جدید در مجموعه واژگان فعلی هستیم. به جز این، شاهد ترکیب، همه‌کارگی، و همه‌چیزشدگی کاربران حرفه ای هستیم که این امر مرزبندی ها را دشوار می کند. منظورم، افرادی هستند که به نظر، شامل هر سه این موارد می شوند. در هر صورت، من فکر می کنم که وقتی از بلاگری حرف می زنیم باید روی تولید محتوای مفید، به‌دردبخور و قابل استفاده در حوزه ای مشخص نظیر سفر، غذا، مد، کتاب، نجوم و غیره تأکید کنیم. در واقع یک بلاگر، صفحه ای در فضای وب دارد که این، شامل سایت و همچنین صفحه ای در شبکه های اجتماعی می شود. فرض کنید ما همیشه در عرصه روزنامه نگاری برای مثال خبرنگار عرصه فن آوری، خبرنگار عرصه محیط زیست، و یا خبرنگار عرصه مالی داشته ایم. اگر آنها بیایند و صفحه ای شخصی ایجاد کنند و محتوای تولیدی خود را با دیگران به اشتراک بگذارند با بلاگری مواجه ایم. یک بلاگر لزوما یک اینفلوئنسر نیست. می تواند بشود ولی لزوما نیست. یک دلیلش آن است که جنبه شخصیتی و کاریزماییِ اینفلوئنسر در مقایسه با یک بلاگر بیشتر اهمیت دارد. منظور آن است که در بلاگری، محتوایی که تولید می شود مهم است و همانطور که گفتم باید قابل استفاده و به‌دردبخور باشد.

ولی در اینفلوئنسری، خود اینفلوئنسر اهمیت دارد. در همین راستا، اگر بخواهیم درباره مخاطب رسانه ای هم توضیح بدهم باید بگویم که در اینفلوئنسری، فالوور یا دنبال‌کننده بسیار اهمیت می یابد. همچنین «مدیریت اثرگذاری» بسیار اهمیت می یابد. یک اینفلوئنسر می خواهد اثر بگذارد و در نتیجه مخاطب جذب کند. برای همین میزان تعامل او با دنبال کنندگان بیشتر است. در اینجا تنوع محتوای تولید شده هم بیشتر است. صمیمیت یا به تعبیر برخی از منتقدان، «فروش صمیمیت» افزایش می یابد. عرضه تصاویری از زندگی خصوصی، سانتی‌مانتالیسم و نمایش «خود در زندگی روزمره» بیشتر می شود. طبق آنچه حالا دارد در فضای مجازی رخ می دهد باید گفت که تقلا برای تجارت و کسب درآمد و همچنین معرفی و فروش کالا و کمک به برندسازی محصولات در اینفلوئنسری پررنگ تر است تا در عرصه بلاگری. هدف از فروش صمیمیت و نمایش لحظات زندگی روزمره غالبا جذب مخاطب و در نتیجه افزایش تعرفه تبلیغات تجاری است.

نکته دیگر آنکه همانطور که گفتم معمولا در دنیا اغلب بلاگرها سایت حرفه ای دارند ولی این ادعا درباره اینفلوئنسرها لزوما درست نیست. اینفلوئنسرها غالبا بر شبکه های اجتماعی تکیه می کنند. درباره سلبریتی، معمولا وقتی درباره رسانه های جدید و شبکه های اجتماعی حرف می زنیم از سلبریتی ها یاد نمی کنیم. سلبریتی مفهومی است که غالبا با رسانه های سنتی نظیر سینما، تلویزیون مجاورت دارد. آنها می توانند از رسانه های جدید هم بهره ببرند ولی غالبا خاستگاه آنها رسانه های سنتی است. به همین دلیل محققان برای اشاره به شهرت ها و چهره های برخاسته از رسانه های جدید از واژه های دیگری نظیر میکروسلبریتی، ستاره های اینستاگرامی، و یا در روایتی ایرانی، از شاخ های اینستاگرامی استفاده می شود. معمولا اینفلوئنسرها می توانند یک ستاره یا میکروسلبریتی هم باشند. این امر درباره بلاگرها کمتر درست است.

بدون تردید علیرغم این توضیحات هنوز ابهام ها می تواند باقی بماند چون ما شاهد افرادی هستیم که شامل هر سه می شوند و اینها، دسته بندی های دقیق را دشوار می سازد.

اینفلوئنسرهای ایرانی را طی این 10 سال به چند دسته تقسیم می کنید؟

آیا در عصر پیدایش فیسبوک اینفلوئنسر مهمی داشتیم یا این پدیده در بین جمعیت کاربران ایرانی رسانه های اجتماعی محصول نوآوری کاربران ایرانی در اینستاگرام است؟

پاسخ به بخش اول سوال شما نیازمند دقت و تحقیقات پردامنه ای است. من یک برداشت کلی را می گویم و آن اینکه طی سال های گذشته تکثر و تکثیر اینفلوئنسرها در ایران بسیار افزایش یافته است. به عبارت دیگر ما شاهد ظهور اینفلوئنسرها در عرصه های مختلف هستیم به طوری که حتی روحانیون هم وسوسه شده اند تا تبدیل به اینفلوئنسر شوند. سال گذشته روحانیون جوانی را دیدیم که با زبان بدن متداول در عرصه تبلیغات تجاری در اینستاگرام به تبلغ کالا پرداختند. اینها حاکی از گسترش تب یا ولع اینفلوئنسر شدن در جامعه ایرانی است. ما شاهد هستیم که روان شناسان، معلمان زبان، تعمیرکاران اتومبیل و وسایل خانگی، بنگاههای املاک، و مربیان امور معنوی تلاش می کنند تا مخاطب جذب کنند و به این وسیله کسب و کارشان رونق بیشتری گیرد.

درباره بخش دوم سوال باید بگویم که آگاهی از توانایی ها و قابلیت های شبکه های اجتماعی برای مشهور شدن و نیز معرفی خود، و به تعبیر بهتر «خودبرندسازی» در دورانی که فیسبوک رسانه فراگیری بود مانند امروز نبود. فیسبوک بیشتر با هدف اشاعه و به اشتراک گذاشتن افکار و ایده ها بکار گرفته شد هر چند نمودهایی از رویدادها و اتفاقات شخصی روزمره هم در آن به اشتراک گذاشته می شد. در واقع فیسبوک ویژگی ای داشت که امروز توئیتر در ایران دارد. ولی با ظهور و گسترش اینستاگرام، زمینه برای ظهور اینفلوئنسر یا ستاره های جدید بیشتر شد. همچنین باید گفت که فیسبوک رسانه نخبه گرایانه تری (حداقل در آن زمان) بود و مهارت هایی لازم داشت که همه گروههای اجتماعی از آن برخوردار نبودند. در فیسبوک، طبقه متوسط شهری، گروههای سنی جوان و میانسال حضور بیشتری داشتند. اما با توجه به گسترش پلتفرم های مختلف برای انجام امور روزمره زندگی، این روزها مهارت های لازم برای استفاده از تلفن های همراه و پلتفرم ها افزایش یافته است. این روزها کمتر شاهد تکنوفوبیا یا ترس از تکنولوژی های جدید در بین گروههای سنی مختلف هستیم. البته در اینجا نباید نسبت به قابلیت های اینستاگرام هم غافل بود که البته این بحث کمی تکنیکی است و بهتر است متخصصان ارتباطات به آن پاسخ بدهند.

اینستاگرام دیگر تنها ابزاری برای ابراز خود، یا فروش آنلاین نیست، بیشتر شبیه به دستگاه ام آر آی عمل می کند که به نوعی همه چیز را در آن نشان می دهد! چطور اینستاگرام در بین جمعیت کاربران ایرانی از پلتفرم ارتباطات سرگرمی بدل به دستگاه ام آر آی شد؟ و چرا همه چیز در اینستاگرام یافت می شود؟

من فکر می کنم اینستاگرام همچنان همان دو ویژگی که شما اشاره کردید را دارد یعنی ابزاری برای ابراز خود و بستری برای کسب و کار. ولی به جز این، به نظرم حداقل برای ما پژوهشگران علوم اجتماعی اینستاگرام فضایی بسیار عالی برای شناخت جامعه ایرانی است. درست است که برخی می گویند آنچه در اینستاگرام وجود دارد تصویری مخدوش و ساختگی از جامعه ایرانی است ولی من اعتقاد دارم در اینستاگرام ایرانی داده های متنوع و بسیاری وجود دارد که از آن طریق می توان سمت و سوی جامعه را درک کرد. حال اینکه چرا در فضای اینستاگرام همه چیز یافت می شود و شاهد چیزهای شاید عجیب و غریب در آن هستیم به نظرم باید به جامعه بازگشت. در واقع این جامعه است که آدم ها را به سوی زندگی در فضای آنلاین سوق می دهد. من گاهی در کلاس هایم می گویم که ما از اینستاگرام به مثابه فضای مجازی یاد می کنیم ولی فضای مجازی در واقع زندگی واقعی ماست که مجبوریم مدام نمایش بازی کنیم. در اینستاگرام خیلی از اوقات جامعه واقعی را می توان دید. فضای مجازی در ایران در واقع فضای واقعی است. حال چرا اینطور شده است دلیلش محدودیت های اجتماعی و مسدود شدن فرصت های ابراز خود در سطح جامعه است. وقتی در خیابان ها گشت ارشاد وجود دارد، وقتی نهادهای حاکم مدام از تدوین مقررات سخت گیرانه برای رفتارهای فرهنگی مردم می گویند، وقتی حاکمیت می خواهد در جای جای زندگی ما مداخله کند و برای آن نقشه دارد باید هم انتظار داشته باشیم اینستاگرام ایرانی با شکل های جهانی آن تفاوت داشته باشد. مثال می زنم. خیلی از اوقات می بینیم که پلیس مانع رانندگان زن موتورسیکلت ها می شود. نتیجه آن می شود که در پیج های مختلف اینستاگرام دخترانی را می بینیم که در خیابان های خلوت شهر موتور سیکلت می رانند و فیلم خود را با دیگران به اشتراک می گذارند. سایر موارد را هم می توان به همین شکل تحلیل کرد. این جمله کوتاه یادمان باشد، انفجار، یکی از پیامدهای انسداد است به ویژه وقتی سوژه خوب می داند که انسدادی وجود دارد. شما اگر با مشت بخواهید شلنگ را فشار دهید و مانع عبور آب شوید باید به انتظار ترکیدن آن باشید.

اینفلوئنسرشیپ ایرانی را مبتنی بر رهبران افکار می دانید یا کاربران نخبه رسانه های اجتماعی؟ کدام یک از این نوع جریان در بین جمعیت کاربران ایرانی را مهم و ذی نفوذ می دانید؟

من فکر می کنم که هنوز نقش رهبران افکار، اندیشمندان و افراد دارای بینش و قوه تشخیص در فضای اینستاگرام ایرانی چندان قابل توجه نیست. در واقع اینان در مقایسه با انبوه شاخ ها و ستاره های نوظهور اینستاگرام، بسیار در حاشیه هستند. البته باید به نکته ای هم توجه داشت. برخی از افرادِ به تعبیر شما رهبران افکار، وقتی با چنین انگیزه هایی یعنی اصلاح و ترمیم باورهای موجود وارد اینستاگرام می شوند تا مدتی خوب پیش می روند ولی به تدریج آنها نیز به قلمرو تبلیغات تجاری، مهمل‌گویی و اجرای اوامر کمپانی ها سوق می یابند. روان شناسان زرد یا کسانی که من در نوشته هایم آنان را روانریتی (روان شناس - سلبریتی) می نامم مثالی در این خصوص هستند. روشن تر آنکه، از جایی به بعد گویی کمپانی ها، و پس از آن توده مخاطبان آنان را هدایت می کنند و شاهد اثرگذاری معکوس هستیم. من حتی در خصوص استفاده از تعبیر کاربران نخبه برای سایر کسانی که اینفلوئنسر هستند تردید دارم. اتمسفر کلی حاکم بر فضای اینستاگرام تقلا برای «چیزی شدن به هر طریق» است که این هم معمولا با انگیزه های قوی اقتصادی پیش می رود. نوشته «تبلیغات = دایرکت» یکی از عبارات فراگیر در اینستاگرام ایرانی است که در نمونه های خارجی کمتر می بینیم. نتیجه نامطلوب این امر، اگر بخواهم از چارچوب مفهومی یورگن هابرماس استفاده کنم تبدیل هر شهروند، همزمان به فروشنده - مشتری خواهد بود.

چرا اینفلوئنسر ها فالو می شوند؟ اگر اینفلوئنسرها را کاربر مولد رسانه های اجتماعی بدانیم، افرادی که آنها را فالو می کنند به چند دسته تقسیم می شوند؟

باید دید که اینفلوئنسرها چه محتوایی در پیج های خود منتشر می کنند و بعد بر اساس آن محتوا بپرسیم که چرا صفحات آنان دنبال می شود. همانطور که در ابتدای صحبت هایم گفتم ما شاهد تکثر و تکثیر اینفلوئنسرها هستیم. هر روز بر تنوع محتواها و تنوع اینفلوئنسرها افزوده می شود. ما این روزها شاهد اجتماعات مبتنی بر سلیقه هستیم. موضوعی که taste publics نامیده می شود. تقریبا می توان گفت که امروزه هر سلیقه ای می تواند پیجی را در اینستاگرام پیدا کند که افرادی هم سلیقه او نیز در آن عضو هستند و اینفلوئنسری که در زمینه همان موضوع سلیقه آنان محتوایی، مخرب یا مفید، منتشر می کند. این یکی از دلایل دنبال کردن اینفلوئنسرهاست. در واقع سلیقه های اجتماعی مختلف دنبال پیدا کردن افرادی مانند خودشان و کسانی هستند که در آن خصوص فعالیت می کنند. اقلیت های جنسی، دوستداران حیوانات، علاقه مندان مد و لباس، عشق ماشین‌ها، عشق سفرها، عاشقان اهل بیت، گربه دوست‌ها، همه و همه مثال هایی در این زمینه است. نکته دیگر آنکه در یکی دو دهه اخیر، شنیدن روایت های شخصی، داستانی و به تعبیر من «زندگینامه های اکنون» علاقه مندان زیادی پیدا کرده است. گویی آدم ها دوست دارند به زندگی دیگران سرک بکشند. دوست دارند به نظاره زندگی معمولی دیگران بنشینند و یکی بیاید و از زندگی خودش برای آنان حرف بزند. به همین دلیل با انبوه صفحاتی مواجه هستیم که در قسمت بیو نوشته اند در اینجا روزمرگی هایم را با شما به اشتراک می گذارم. هزاران صفحه می توان دید که کم و بیش چنین جمله ای نوشته اند. من گاهی فکر می کنم که این همان تداوم کوچه‌نشینی و به تعبیر بهتر پله‌نشینی زنان در محلات قدیمی شهرهاست. به عنوان نکته سوم هم باید به افزایش ناکامی ها و محرومیت های اجتماعی اشاره کنم. بخشی از کاربران با دیدن موفقیت ها و تحرک اجتماعی (راست یا دروغ) اینفلوئنسرها کمی آرام می شوند. آنان به تدریج موفقیت اینفلوئنسر را به نام خودشان می نویسند.

می توان فرمول واحدی برای کسب سرمایه کاربری بیان کرد یا از اساس کسب سرمایه کاربری یا فالوئر در بین جمعیت کاربران اینستاگرام ایرانی متفاوت است؟

من به زبان طنز و نقد، نوشته ای دارم با عنوان «چگونه یک اینفلوئنسر شویم؟» که خوانندگان شما می توانند در گوگل جستجو کنند و آنرا بخوانند. در آنجا دقیقا فرمول ایرانی آنرا توضیح داده ام. مثلا: لاکچری باشید، کالایی به نام صمیمت بفروشید، یک رمان باشید، شوی انگلیسی بدون لهجه راه بیندازید، گاهی هالونمایی کنید، کاری کنید که بگویند «اون خیلی خودشه»، دست خیر نمایشی داشته باشید، بامزه باشید، با موبورها و چشم آبی ها عکس بگیرید، یک ریاکار باکلاس باشید و غیره.

مثلا پیرامون «شوی انتقاد راه بیندازید» توضیح داده ام: گاهی اوقات سعی کنید از بعضی از اجناسی که تبلیغ می کنید انتقاد کنید مثلا اگر لوازم آرایش، لاستیک ماشین یا سنگ پا تبلیغ می کنید بگویید من مصرف کردم و از کیفیت اش راضی نبودم. این باعث می شود فالوورها بگویند که «اون خیلی صادقانه تبلیغ می کنه» یا بگویند «اگه کیفیت یه چیزی خوب نباشه راحت به همه میگه که خوب نیست».

اگر این را بگویند خیلی به نفع شماست و می توانید بیشتر بفروشید. ولی یادتان نرود. قبلش حتما با تخفیف به کمپانی‌ها در تبلیغاتی که می‌گیرید از آنها درخواست کنید تا پنهانی به شما بگویند که قرار است خط تولید کدام محصول را جمع کنند. بعد شما از همان محصول انتقاد کنید. این باعث می شود کردیت (اعتبار) به دست بیاورید.

بعدها فالوورهایتان که از همه جا بی‌خبرند بگویند که «بچه ها دیدین انتقادهای اون باعث شد تا اون کمپانی خط تولید محصولش رو کامل جمع کنه». خودتان هم زیرپوستی بعدا روی این موضوع مانور بدهید. این خوب است و باعث می شود در کل بیشتر جنس بفروشید. می بیند چقدر راحت می توان مردم را گول زد؟

چرا با پیدایش هر بحرانی در جامعه ایران نسل جدیدی از اینفلوئنسرها و مفسرین وضعیت در رسانه های اجتماعی سربر می آورند؟ مگر بحران راوی می خواهد؟

در پاسخ به سوالات قبلی از تعبیر «چیزی شدن به هر طریق» استفاده کردم. پاسخ پرسش شما را هم می توان از این زاویه دید. من در نوشته ای که در آن به توصیف «پورنوگرافی فاجعه» پرداخته ام به این سنخ از اینفلوئنسرها اشاره کرده ام. این تعبیر شاید کمی ظالمانه باشد ولی برخی از محققان ارتباطات شکلی از مواجهه با بحران ها و مخاطرات را در شبکه های اجتماعی نوعی از پورنوگرافی می دانند. دیده ایم اینفلوئنسرهایی که با ملچ ملوچ برخاسته از خوردن چیپس و ماست به تفسیر بحران ها می پردازند. آنان به شکلی کاسبان بحران هستند.

چرا اینقدر اینفلوئنسرها و بلاگر ها در معرض اتهام قرار دارند؟ به نظر می رسد آنها به برکت رسانه های اجتماعی فرصتی برای ابراز یافته اند و اگر این رسانه ها نبود شاید هرگز با چنین افرادی آشنا نمی شدیم!

در ادبیات مربوط به مطالعات سلبریتی زیاد با کلمه spotlight مواجه می شویم. همان نورافکنی که جایی از صحنه را به شکل دایره ای کوچک روشن می کند و بازیگر را نشان می دهد. خیلی اوقات چهره های مشهور چنین وضعیتی در جامعه دارند. آنها هدف همین نورافکن ها هستند و حرکات شان رصد می شود. به تعبیر ساده تر آنها دنبال می شوند. ولی علاقه دارم به نکته دیگری هم اشاره کنم. اگر ستاره های شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام را در نظر بگیریم طبق همان قانون «چیزی شدن به هر طریق» ممکن است خیلی اوقات خود اینفلوئنسرها عملی انجام دهند تا در معرض اتهام قرار گیرند. در مطالعات سلبریتی در این خصوص بحث های جالبی وجود دارد. بسیاری از مفسران با تکیه بر جمله معروف «فینیاس بارنوم»، کارآفرین و شومن امریکایی گفتند که در عرصه سلبریتی، «هر تبلیغی، تبلغ خوب است» چرا که تبلیغ بد وجود ندارد چون همه تبلیغ ها در نهایت به نفع سوژه تبلیغ تمام می شوند. به همین دلیل در قرن بیستم پیش آمده است که آژانس های تبلیغاتی به عمد درباره سلبریتی ها هوچی‌گری کنند تا ستاره اقبال یک سلبریتی همچنان پرفروغ بماند. من فکر می کنم که در ایران هم برخی از اخبار جنجالی مربوط به شاخ ها یا سلبریتی ها گاهی به عمد ایجاد می شوند. اتهام ها در نهایت یک فرد را مشهورتر می کند به ویژه وقتی با دنبال کنندگان هیجان طلب و بت‌پرست مواجه باشیم.

چرا افرادی چون دنیا جهان بخت، پویان مختاری و حتی سیسی به اکران زندگی خصوصی خود دراینستاگرام مشغول اند؟ چرا اکران زندگی خصوصی اینقدر برای کاربران ایرانی جذاب است؟‌

فکر می کنم قبلا به این دلایل اشاره کردم. ولی آنچه که گفتید یکی از ویژگی های متفاوت ستاره های نوظهور اینستاگرامی در مقایسه با سلبریتی های سنتی است. در قرن بیستم از اصطلاح سوپراستار استفاده می شد. ستاره در بالای سرمان است و گاهی به ما سوسو می زند. ارتباط در اینجا عمودی و نه افقی است. معمولا برای ارتباط واسطه وجود دارد و سوپراستار دسترس ناپذیر است آنقدر دسترس ناپذیر که برخی از شیفتگان از سر عقده دیدار ستاره خود را به قتل رساندند. ولی شهرت اینستاگرامی معمولا این ویژگی را ندارد. معمولا ارتباط شبه اجتماعی است. ارتباط طوری نیست که دنبال کننده احساس کند دسترسی به ایشان غیرممکن است و یا او از موضع بسیار بالا و به مثابه عقل کل حرف می زند. گویی آنان ستاره هایی هستند که از زمین دارند به سمت آسمان نور می تابانند. دلیل نمایش زندگی خصوصی علاوه بر مواردی که قبلا گفتم تشدید احساس صمیمیت، تشدید احساس دسترس پذیری، تشدید احساس «من هم مثه تو هستم» و احساس همجواری است. شاید به همین دلیل است که ما درباره سلبریتی های سنتی شیفتگانی داریم که با دیدن آنها غش می کنند و از حال می روند ولی درباره دنبال کنندگان، ممکن است گریه کنند ولی غالبا غش نمی کنند.

چرا در حین انواع بحران های اقتصادی و اجتماعی و دیگر بحران ها، تمرکز رسانه های جریان اصلی و طرفدارانشان در رسانه های اجتماعی بر محکوم کردن و رفتار شناسی اینفلوئنسرها، سلیبریتی و ها و امثالهم است؟ آیا با فروکش کردن این بحران از بازار توجه رسانه های اجتماعی می روند یا کماکان ادامه می دهند؟

دلیلش آن است که ما چه خوشمان بیاید و چه نیاید آنان در کانون توجه اند. موضع گیری آنان روی افکار عمومی تأثیرگذار است. آنان قدرت جهت دهی دارند و دقیقا به همین دلیل نظام هایی که علاقه دارند همه مردم در خط ترسیم شده آنان حرکت کنند مراقب آنان هستند. کاش سلبریتی ها که البته نیک می دانند نفوذ دارند از ظرفیت خود در مسیرهای مثبت و سازنده استفاده می کردند.

مسئله سلیبریتی تراز، اینفلوئنسر تراز و مواردی این چنین تا چه حد جای بحث دارد؟ آیا اساسا اینفلوئنسر خوب و بد داریم؟‌

در برخی از کشورها رسانه ها به معرفی سلبریتی هایی می پردازند که از نفوذ اجتماعی خود برای اصلاح باورهای عمومی استفاده کرده اند. من فکر می کنم این ایده خوبی است. ولی باید توجه داشت که این تقسیم بندی ها توسط نهادهای جامعه مدنی و نه حکومت ها انجام می شود. اگر منظور از تراز، اصطلاحی حکومت بنیاد باشد که بدون تردید در چارچوب همان گفتمان رسمی مطرح و پس از مدتی منسوخ می شود. من شخصا به تقسیم بندی سلبریتی ها اعتقاد دارم. من سلبریتی ها را به اصلاح گر و سوداگر تقسیم کرده اند. به هر حال برای من وریا غفوری یا علی دایی یا عادل فردوسی پور سلبریتی هایی هستند که با ایکس یا ایگرگ تفاوت دارند. اینها به سلبریتی اصلاح گر نزدیک ترند تا تیپ سلبریتی سوداگر.

باید به نکته ای هم توجه داشت. در دهه اخیر نهادهای حاکمیتی در جمهوری اسلامی هم تلاش کرده اند تا در مقابل سلبریتی های جامعه محور، سلبریتی های خاص خودشان را هم به شکل مستقیم یا غیرمستقیم بسازند. گویی آنان به این نتیجه رسیده اند که نسل جدید خانواده های مذهبی به سلبریتی گرایش دارند و در هر صورت چهره ای را به عنوان مرجع خواهند پذیرفت پس چرا نیایند و خودشان سلبریتی همراه و همنوا با نظام را نسازند. من چهره های مانند الهام چرخنده، مژده لواسانی و حسن بشیر را در این راستا می دانم.

* منبع: عطنا (سایت تحلیلی دانشگاه علامه طباطبایی)/ تهیه و تنظیم: محمدپویا قاسمی

کد خبر 1647298