ساکت الهامی؛ آرزو میخواه، لیک اندازه خواه!
کافی است توهم «دستیار گواردیولا هم نمیشوم» را مقایسه کنیم با مصاحبه مریی موفق کنونی آرسنال - آرتتا - بعد از دومین باخت پیاپی امسال به منچستر سیتی. وقتی که گفت: "طبیعی است. چون او استاد من است و هنوز هم می توانم از اویاد بگیرم".
عصر ایران؛ امیر حسن خدیر - «من فکر میکردم لایقترین کس برای انتخاب تیم ملی من بودم. چون در 5 سال گذشته موفقترین مربی ایران من بودم. همه مربیان را بردم. چرا اسم من نباید باشد؟ اسمهایی که مطرح شده در 15 سال گذشته یک افتخار به اندازه من نیاوردهاند... من نه تنها دستیار سانچز (گزینه جدی تصدی مربیگری تیم ملی فوتبال ایران) نمیشوم که اگر گواردیولا هم بیاید دستیار او هم نمیشوم...».
این جملات را ساکت الهامی گفته اما تنها به خاطر لحن و دوری از تواضع مرسوم در فرهنگ ایرانی بازتاب نداشته چون فروتنیها گاه ریاکارانه است و صراحت بد نیست ضمن این که هر کسی حق دارد آرزو و رؤیای خود را ببان کند. کدام بازیگر سینماست که دوست نداشته باشد اسکار بگیرد و کدام مربی فوتبال که دوست ندارد سرمربی شود؟ بیان آرزو اما یک چیز است و تخطئه دیگران - اعم از داخلی و خارجی - با ارایه اطلاعات نادرست برای آن که خود را بهنر و بالاتر نشان دهی یک چیز دیگر.
بله، اگر روزی زندهیاد ناصر حجازی گفته بود «همه ایران مربی تیم ملی شدند الا من» اشارتی بود تا بدانیم انتخاب نشدن او دلایل دیگری دارد و با هر متر و معیار حق مسلم او هم بوده که مربی تیم ملی فوتبال ایران شود چندان که شاگردان و همتایان و همترازان او یا با افتخاراتی بسیار کمتر شدند ولی او نشد در حالی که محبوبیت او از بسیاری بالاتر و بیشتر بود. داستان آقای الهامی اما متفاوت است و جدای ضربالمثل ایرانی که «خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران» یا «مُشک آن است که خود ببوید / نه آن که عطار بگوید» به این نکات میتوان اشاره کرد: 1. با جدی شدن گزینه سانچز برخی مربیان داخلی به تکاپو افتادهاند. این در حالی است که فدراسیون تاج تصمیم خود را گرفته و تنها مشکل یا مانع یا تردید بر سر نحوه پرداخت و انتقال پول به خاطر تحریمهاست و اگر راهکاری بیابند نشستن سانچز روی نیمکت تیم ملی قطعی است و اگر این مشکل حل نشود شاید سراغ داخلیها بروند. 2. یک بار برد پرسپولیس یا در موردی دیگر در پنالتی برای اثبات توانایی و برتری بر همه مربیان داخلی و خارجی کافی نیست. نتایج قبلی را هم مرور کنند خالی از لطف نیست! 3. وقتی میگفت من بهترینام، مجری باید از او میپرسید: چند ستاره تربیت کردهاید؟ چون این مهم و معیار است. مشکل اصلی مربیان ایرانی این است که ستاره تربیت نمیکنند. معنی تربیت ستاره هم البته با آنچه امیر قلعهنویی گفت متفاوت است (اول بار من به سردار آزمون بازی دادم!). نه! تربیت ستاره یعنی کاری که کارلوس کیروش با او کرد. پله پله تا ستاره شد. سانچز هم ستارههایی چون حسن، اکرم عفیف و معز علی را تحویل داده که دو تن از آنان بهترین بازیکن سال آسیا شدند. 4. جایگاه قطر در جام جهانی اخیر معیاری برای ارزیابی کارنامه سانچز نیست چون ظرفیت قطر همین قدر است. بلکه باید به این نکته توجه کرد که قطر را از یک تیم درجه دو آسیایی به درجه یک تبدیل و قهرمان جام ملت های آسیا کرد. 5. مربی باید از بازیکن بزرگتر باشد. آیا بازیکنانی چون مهدی طارمی، علیرضا جهانبخش و سردار آزمون و حتی دیگران با شهرت و قابلیت کمتر زیر بار مربییی در اندازه ساکت الهامی خواهند رفت؟ 6. سبک بازی مورد علاقه الهامی مثل سیمئونه و دفاعی صرف است و 24 دقیقه وقت تلف کردن با تراکتور در قهرمانی جام حذفی همچنین اعتراف به شایستگی آلومینیوم را نباید از یاد برد. 7. درباره سانچر بد نیست بدانیم ابتدا مربی آکادمی و جوانان و امید بود و سلسله مراتب را طی کرد و ستارگانی را پروراند و بعد به بزرگ سالان رسید. یادمان هست که امید ایران را سه بر صفر با بازیکنانی چون روزبه چشمی، فرشید اسماعیلی، حیدریه، اخباری و ارسلان مطهری و مربیگری خاکپور و در حضور مایلی کهن برد. 8. پذیرش هواداران سرخابی هم مهم است. کیروش را هم هواداران پرسپولیس و استقلال قبول داشتند البته ضعف مدیریت فدراسیون سبب شد برانکو که درگیر بازی های آسیایی بود همراهی نکند و تقصیری هم نداشت گرنه اگر این اتفاقات نبود مشخص بود که پرسپولیسیها هم حامی کیروش بودند. 9. این ادعا که اگر هنر دارند مربی تیمهایی با امکانات کم شوند یادآور ادعای پلگرینی است که گفته بود مورینیو بازیکنان بسیار گرانقیمتی دارد و هنر نمیکند با این بازیکنان تیم مرا می برد و مورینیو پاسخ داده بود: من جوری کار کردم که تیمهای بزرگ به من بدهند نه مثل پلگرینی که فقط یک تیم بزرگ (منچستر سیتی) تحویل او شد که در آن هم دوام نیاورد! 10. درست است که یحیی گلمحمدی باید در این لیست میبود اما نه فقط به خاطر پرسپولیس که قبل از آن عملکرد او را در ذوب آهن و پدیده و صباباتری را هم دیدهایم. اتفاقا امثال الهامی و عنایتی که به تبع رییس کانون متبوع شان - مجید جلالی - با مربیان خارجی مخالفت میکنند کاش از گلمحمدی و فرهاد مجیدی الگو بگیرند که پیشرفت سالانهشان محسوس است و ستاره تحویل میدهند. مثل محمد عمری امسال یا امیرحسین حسین زاده که فرهاد مجیدی به رغم این که سال قبل تر در سایپا مصدوم بود از بازی الهلال به او باور داشت و ثمرهاش را دید. 11. کافی است توهم «دستیار گواردیولا هم نمیشوم» را مقایسه کنیم با مصاحبه مریی موفق کنونی آرسنال - آرتتا - بعد از دومین باخت پیاپی امسال به منچستر سیتی. وقتی که گفت: "طبیعی است. چون او استاد من است و هنوز هم می توانم از اویاد بگیرم".12. به بهانه سر تکان دادن های غلامرضا عنایتی در تأیید سخنان الهامی این اشاره هم خالی از لطف نیست که به حساب تأیید خود نگذارد. او در واقع از هواداران استقلال دل گیر است که بین او و ساپینتو مربی خارجی را ترجیح دادند و به سر تکان دادن هم بسنده نکرد و گفت: هر بار مربی خارجی داشتیم ضرر کردیم و این هم قلت اطلاعات او را نشان می دهد و می توان به او و الهامی یادآور شود عکس این داستان صدق می کند چرا که بهترین دوران فوتبال ایران زمانی بوده که مربی خارجی داشته به استثنای حشمت مهاجرانی ولی ستاره های تیم او هم حاصل کار رایکوف در نسل اول و فرانک اوفارل بود که تیم دوم و پشتوانه جام جهانی را ساخت و نسل را تغییر داد. ضمن این که وقتی مهاجرانی مربی تیم ملی بود 9 تیم لیگ مربی خارجی داشتند و ستاره تحویل می دادند: راجرز انگلیسی و کنف روس در پرسپولیس، رایکف و جکیچ در تاج، گامبوش مجاری در نیروی اهواز، کرتیش مجاری در آرارات، رایکف بعد از تاج هم در سپاهان اصفهان و لیادین بزرگ در ذوب آهن.
چون حمایت از حضور مربی خارجی سوء تفاهمخیز است این اشاره هم لازم است که صرفا داشتن پاسپورت خارجی و رنگ چشم منظور نیست. بلکه داشتن اطلاعات روز دنیاست.. مربی بادانش وستارهساز برای همین که مربیانی چون یحیی گلمحمدی و فرهاد مجیدی مورد حمایت قرار گیرند که در مسیر پیشرفتاند نه مربیانی چون ساکت الهامی و عنایتی که راه درازی در پیش دارند و کاش مجریان برنامه هایی از این دست افرادی با سن و سال و تجربه بیشتر باشند و اطلاعات شان محدود به جستوجوهای سریع اینترنتی نباشد تا وقتی میهمانان ادعاهایی مطرح می کنند با طرح نکاتی تاریخی و فنی هم مجال جولان در دینای توهمات را بستانند و هم به اطلاعات بیننده بیفزایند.
نوشتهای که با اشاره به دو ضربالمثل آغاز شد جا دارد با این سخن مولانا به فرجام رسد: آرزو میخواه، لیک اندازه خواه!
تماشاخانه