شنبه 26 آبان 1403

سایه سنگین بی‌خانمانی بر سرطبقه متوسط پایتخت!

وب‌گاه اقتصاد نیوز مشاهده در مرجع
سایه سنگین بی‌خانمانی بر سرطبقه متوسط پایتخت!

اقتصادنیوز: کارشناسان حوزه اقتصاد مسکن معتقدند وضعیت مسکن به شدت بحرانی است و بسیاری از خانوارها و افراد طبقه متوسط که نه معتاد متجاهر و نه هیچ مشکل اجتماعی دارند هم به تدریج وارد عرصه اتوبوس‌خواب‌ها و کارتن‌خواب‌ها می‌شوند.

به گزارش اقتصادنیوز به نقل از اکو ایران، روایت بی خانمانی در این شهر ساده است. به سادگی فرمان بی کارشدن از سوی کارفرما یا یک بیماری سخت که سرپرست خانواده را درگیرمی کند. دراین سال ها با هر جهشی در نرخ کرایه خانه، شاهد کوچ مستاجران به محلات پایین تر از محل سکونت شان بودیم، تا آنجا که بخشی ازآنها به شهرهای حاشیه ای رفتند و برخی نیز به آماربی خانمان هااضافه شدند. مدتی پیش با موضوع ازخانه به دوشی تا بی خانمانی میزگردی مجازی در کلاب هاس برگزار شد. در این نشست مجازی تاکید شده که با یک اتفاق غیر منتظره امکان ورود طبقه متوسط به جمعیت بی خانمان های شهر وجود دارد. کارشناسان حاضر دراین نشست معتقدبودند که وضعیت مسکن در تهران بحرانی است و در صورت ادامه روند افزایش اجاره بها ممکن است بخشی از طبقه متوسط هم به جمعیت اتوبوس خواب ها وساکنان گرمخانه ها اضافه می شود.

داریوش محمد مجد پژوهشگر بی خانمانی می گوید:‌بی خانمانی یک مسئله جهانی است که درکشور ما پدیده نوظهوری است و مقایسه آمارهای کشور ما با کشورهای پیشرفته نشان می دهد ما دراین حوزه مسئله ای نداریم اما آنچه برای ماچالش زا شده است مداخلات بد و ناقصی است که مدیریت شهری سالها در این حوزه داشته است.

او ادامه می دهد: پدیده بی‌خانمانی یک فرمول بسیار ساده دارد. فقر مادی، فقر ارتباطی و فقر معنوی (فقر هویتی) مثلث بی خانمای را تشکیل می دهند، اگراین سه در یک نفر گردهم بیایند، ما با پدیده بی‌خانمانی مواجه هستیم. ازهمین منظراگرما همین سه فاکتور را در نظر بگیریم، ما می‌توانیم از دل این تیپ‌های مختلف کارتن‌خوابی را پیش‌بینی کنیم.

به گفته مجد، همه بی‌خانمان ها و کارتن‌خواب‌ها یکسری نیازهایی دارند که اگر ما به این نیازها توجه نکنیم، اشکال مختلف از این پدیده را در گوشه و کنار شهر می‌بینیم. اولین نکته‌ای که در مقام مداخله باید توجه کنیم، نیازهای کارتن‌خواب‌ها و بی‌خانمان‌ها هستند.

این پژوهشگرادامه می دهد:‌درمورد نیازهای کارتن‌خواب‌ها دسته‌بندی‌های مختلفی وجودد دارد ولی سه نیاز از همه مهم‌تر است، داشتن سرپناه، داشتن غذا و مراقبت‌های بهداشتی.

وی با بیان این که کارتن‌خواب‌ها با این پدیده و مساله مواجه هستند، آن هم خواب خشن و یا پراسترس است می گوید: این خواب خشن و پراسترس که همه کارتن‌خواب‌ها با آن مواجه هستند، برای ما شاید یک مقدار غریب باشد؛ ماداریم در مورد بدیهیات فراموش‌شده در مورد هر انسانی صحبت می‌کنم. هر انسانی برای اینکه متابولیسم بدنش حفظ شود و سیستم ایمنی بدنش به خوبی کار کند، بایستی در 24 ساعت دست کم 7-8 ساعت خواب داشته باشد و نه خواب خشن. این نکته‌ای است که کارتن‌خواب‌ها بسیار با آن مواجه هستند و هیچ وقت هم این نیازشان برطرف نشده است.

وی با اشاره به این که در کشور ما و به‌خصوص تهران سیستم غربالگری برای کارتن خواب ها وجود ندارد می گوید:‌این غربالگری به ما کمک می‌کند که ما متوجه شویم تیپ‌های آدم‌هایی که نیاز به سرپناه دارند دارای چه نیازهایی هستند.، گروهی فقط نیاز به سرپناه و به یک اتاق دارند. تعدادی از این افرادکار دارند. برخی ممکن است معتاد باشند. برخی ممکن است که مشکلات دیگری داشته باشند. این غربالگری به ما بسیار کمک می‌کند برای تصمیم گیری.

فردین یزدانی متخصص اقتصاد شهری هم درباره شکل گیری پدیده بی خانمانی بااشاره به این که از سال 95 به این سو سفره خانوارها به طور متوسط نزدیک به 35 درصد کوچک شد که متناسب با جایگاه طبقاتی هر خانوار این درصد متفاوت است،‌سطح فقر به حدی گسترش پیدا کرده که به لایه‌های میانی جامعه رسیده، جامعه در حال دو قطبی شدن و طبقه‌ی متوسط در حال اضمحلال است. میزان مصرف خانوار از کالاهای ضروری خوراکی به شدت کاهش پیدا کرده و حالا در این میان وضعیت مسکن دیگر جای خود دارد.

وی ادامه می دهد:‌ورود خانوارها به بازار مسکن در وجه ملکی تقریبا غیرممکن شد یعنی از سال 95 به این سو از هر 100 خانوار که تازه تشکیل می‌شود، 80 خانوارش وارد بازار مسکن استیجار شد. این یک طرف قضیه است که ناشی از مدیریت بد اقتصاد کلان است. از طرف دیگر بحران‌های سیاسی و بی‌ثباتی‌های اقتصادی باعث شده که تقاضای دارایی مسکن توسط اقشار فرادست افزایش پیدا کند و قیمت مسکن به حد بسیار بالایی برسد در این حالت میزان اجاره هم تمایل به افزایش در بلندمدت دارد. این تمایل به افزایش، باعث می شود که به تدریج نه‌تنها خانوارها نتوانند وارد بحث ملکی مسکن شوند بلکه از ورود به بازار رسمی استیجار هم باز بمانند. خلاصه کنم؛ وضعیت به شدت بحرانی است.

به گفته یزدانی، بسیاری از خانوارها و افراد طبقه متوسط که نه معتاد هستند، و نه هیچ مشکل اجتماعی دارند هم به تدریج وارد عرصه اتوبوس‌خواب‌ها و کارتن‌خواب‌ها و بقیه‌ی موارد می‌شوند.

این کارشناس اقتصاد مسکن با اشاره به این که اگر ما مسکن را به عنوان یک محیط سکونتی مناسب تعریف کنیم، می گوید:‌در سال 93 که طرح جامع مسکن را کار می‌کردیم یک ارزیابی میدانی از افرادی که داخل مغازه‌ها می‌خوابند، کردیم. تخمین ما به صورت تصادفی که از چند منطقه تهران گرفتیم این بود که نزدیک به 50 هزار نفر در واحدهای تجاری‌ای می‌خوابند که طرف به صورت شاگرد این واحد هست و شب را در آنجا می‌خوابد بدون هیچ گونه امکاناتی. می‌خواهم بگویم این پدیده مختص به افراد خاص و آسیب‌پذیر اجتماعی نیست و گسترده شده است. اما برنامه‌ریزها چه کار کردند؟ حقیقت این است که نظام برنامه‌ریزی کشور به صورت خلاصه دو خصلت داشت؛ اولا هیچ زمانی توجهی به بحث گسترش بازار استیجار آن هم با واحدهای مسکونی اجاره‌ای ارزان‌قیمت نکردند و نقطه‌ی تمرکز سیاستگذاران و دولتمردان در تمامی موارد، ساخت مسکن ملکی بود با این بهانه که درواقع ملکیت ایده‌ال هر خانوار ایرانی است غافل از اینکه درواقع مسائل دیگری می‌شود پشت آن به عنوان بهانه پیدا کرد. به همین دلیل هیچ زمان بحث اسکان در حد تناسب ویژگی‌های اقتصادی اجتماعی جامعه مطرح نشد.

یزدانی ادامه می دهد:‌دولتمردان سعی می کردند کاملا با اتکا به راه‌حل‌های بازارگرا و متکی بر تزریق منابع به گروه های اقشار متوسط به بالا حرکت کنند؛ از کل سیاست‌ها، گروه های 30 درصد پایین یعنی دهک‌های اول تا سوم هیچ زمان جزء جامعه هدف برنامه های توسعه مسکن نبودند. به همین دلیل است که در زمانی که دولت می آید از طریق واگذاری زمین ارزان قیمت سعی می کند یک جمعیتی را اسکان دهد، همان جمعیتی که مورد هدف آن برنامه نبودند، خودشان می‌آیند به شکل سکونتگاه غیررسمی مساله اسکان خودشان را به صورت سکونتگاه و با سازوکار خاص خودشان حل می‌کنند.

اولا هیچ موقع گروه‌های پایین‌دستی از نظر درآمدی جزو برنامه‌ها نبودند؛ هرچند شعار آن به صورت بسیار زیادی داده شد؛ دوما اینکه تاکید اصلی سیاستگذاران، مسکن ملکی بود که خب می توانند درواقع منفعت های خاصی را برای گروه‌هایی در پی داشته باشد و هیچ موقع دنبال توسعه مسکن استیجاری که حالا در دنیا به آن مسکن اجتماعی می‌گویند که مسکن‌هایی با ابعاد کوچک و یا با شرایط ویژه می‌تواند باشد، نبود.

الهام فخاری استاد دانشگاه و رییس کمیته اجتماعی شورای پنجم شهر تهران هم درباره افزایش بی‌خانمانی در شهر تهران مثال ساده‌ای می‌زند که چگونه یک خانواده ساده می‌تواند در اثر یک بیماری سخت سرپناه، کار وتمام دارایی خود را از دست داده و در پایان خانواده به دلیل نداشتن سرپناه از هم متلاشی شود.

او می‌گوید: فرض کنید یک خانواده 3 یا 4 نفره که در لبه افتادن از طبقه متوسط هستند، در نقطه‌ای از تهران اجاره‌نشین هستند و اعضای خانواده استخدام رسمی جایی هم نیستند. یکی از اعضای خانواده در مغازه شاگردی می‌کند، یکی مسافرکشی می‌کند، مادر خانواده خانه دار یا کاری به شکل غیراستخدامی انجام می‌دهد. برای یک عضو این خانواده اتفاقی می‌افتد؛ به طور مثال یک سرماخوردگی‌ای که طولانی می‌شود و به پزشک مراجعه می‌کنند و مشخص می‌شود که بیمار درگیر سرطان است. همین چالش در شرایط فعلی در تهران کفایت می‌کند برای اینکه یک خانواده کلا زندگی‌اش به هم بریزد و کاملا کاملا تغییر کند و درواقع به قعر وضعیتی که ما الان داریم به آن می‌گوییم بی‌سرپناهی، پرتاب شود.

به گفته فخاری یک تصادف، یک بیماری، یک ورشکستگی و یک چالش خاص برای یک خانواده 3 یا 4 نفره در تهران همراه با نیاز به تامین هزینه درمان و همچنین تحت پوشش قرار گرفتن برای مدتی که فرد آسیب دیده یا بیمار از کار بی‌کار می‌شود و نمی‌تواند به خاطر شرایط جسمی‌اش به کارش ادامه دهد؛ یعنی نیازمند همان حقوق یا درآمد حداقلی. در این شرایط بقیه اعضای خانواده نیز درگیر بیمارشان هستند و در پی این اتفاق وضعیت شغلی و درآمدی بقیه اعضای خانوده نیز افت پیدا می‌کند. سر سال هزینه‌ها افزایش پیدا کرده و نمی‌توانند هزینه‌ها را تامین کنند.

این خانواده از منطقه‌ای که زندگی می‌کنند پایین‌تر می‌روند و همین طور منطقه پایین‌تر و یک بحران خاص با از دست دادن کار توام می‌شود. بیکاری همراه با فقدان بیمه و پشتیبانی بهداشتی، مددکاری و اجتماعی است. از دست دادن همان درآمد حداقلی مساوی است با از دست دادن سرپناه و بی‌سرپناهی به همین سادگی و به همین تلخی و به همین عریانی در تهران اتفاق می‌افتد.

او با اشاره به بازدید‌های پیوسته‌ای که در 4 سال گذشته از گرمخانه‌های تهران داشته است می‌گوید: در بسیاری از موارد گرمخانه‌هایی که در این چهار سال نظارت داشته و سرکشی کردیم و با آن‌ها زندگی کردیم، داستان بی‌خانمانی به همین شکل اتفاق افتاده برخلاف آنچه که در اذهان عمومی شاید جا افتاده یا اینطور جلوه داده می‌شود که بسیاری از افراد بی‌خانمان درگیر اعتیاد هستند و خودخواسته مسیر غلطی را در زندگی‌شان طی کردند و...

یک چالش یا بحران مساوی می‌شود با بی‌سرپناهی و بی‌سرپناهی، اولین پیامدش فقدان خواب کافی و فقدان خوراک و فقدان شرایط حداقلی امن که حریم شخصی فرد است می‌باشد و این یعنی‌عدم برآورده شدن نیازهای اولیه و پایه در هرم نیازهای مازلو. چه برسد به اینکه فرد بخواهد آموزش، بهداشت و ارتباطات اجتماعی را داشته باشد، مدیریت کند و یا برنامه ریزی کند؛ یعنی همه اینها در زندگی فرد یا در زندگی خانواده کلا از بین می‌رود.

وی با بیان اینکه این چرخه در کلانشهرها پررنگ است زیرا نظام‌های حمایت اجتماعی محلی، بومی و سنتی را در کلانشهرها کمتر داریم ادامه می‌دهد: داستان ما به اینجا می‌رسد که آن خانواده سه نفره‌ای که داشتند زندگی‌شان را می‌کردند همه دار و ندارشان عملا از بین می‌رود و خود خانواده متلاشی می‌شود به دلیل اینکه اگر هم جایی در سیستم‌های خدمات شهری خدمتی برای بی‌سرپناهی ارائه می‌کند، مربوط به خانواده نیست بلکه به فرد ارائه می‌شود.

اعضای خانواده پراکنده می‌شوند؛ آن‌هایی که زنده بمانند به دلیل روند یک بیماری در شرایط نابرابری اجتماعی و فقدان عدالت بهداشتی در کشور به سمتی می‌روند که یک بیماری می‌تواند عضوی از خانواده را از بین ببرد و خانواده را متلاشی می‌کند، سرپناهشان را از آن‌ها می‌گیرد و با از دست دادن همه دارایی‌ها و همه توان مالی‌شان با چند تا کارت شناسایی و یک ساک این آدم‌ها کنار خیابان می‌مانند که بازمانده‌هایی از آن خانواده هستند.

اولین اتفاقی که برایشان می‌افتد این است که کارت هویت اجتماعی‌شان را برای اینکه یک کار موقت ساعتی بتوانند انجام بدهند گرو می‌گذارند و همان را هم از دست می‌دهند و درواقع در شرایط غیراستاندارد کاری از آن‌ها بهره‌کشی می‌شود و این یعنی در معرض آسیب‌ها و بزه قرار گرفتن.

فخاری با اشاره به این که در دوره گذشته مدیریت شهری برنامه منظم و بسته سنجش و ارزیابی برای پایش گرمخانه‌ها داشتیم می‌گوید: در سال 96 که تغییر و تحول مدیریتی در شهر اتفاق افتاد، ما علی‌رغم اینکه گزارش‌های روی کاغذ را گزارش‌های مرتب و خوب و به سامانی می‌دیدم، ولی در سرکشی‌های سرزده و بازدیدهایی که داشتیم متوجه شدیم که علی‌رغم اینکه مثلا در برنامه غذایی که در گزارش به ما اعلام شده عدس پلو با کشمش و با گوشت یا سویا در برنامه نوشته شده، وقتی مراجعه می‌کردیم به خصوص در بعضی مراکز که اتفاقا وضعیت جسمی و سلامتی افراد وضعیت نامناسب‌تری بود، درواقع یک سوپ آبکی حداقلی به صورت پی در پی در شب‌های مختلف به عنوان غذا ارائه شده بود.

این استاد دانشگاه با تاکید براین که سعی شد بسته‌های سنجشی و پایشی جا بیفتد، می‌گوید: کار دیگری که فکر می‌کردیم می‌تواند یک روند و ریل‌گذاری درست باشد، این بود که در برنامه سوم توسعه شهر تهران طراحی و ساختن پنج گرمخانه جنرال را تکلیف کردیم و در آن تاکید کردیم که باید حداقل یکی از این گرمخانه‌ها به زنان اختصاص داشته باشد.

دوستانی که در حوزه اجتماعی در نقش کنشگر اجتماعی با گرمخانه‌ها سروکار داشتند، می‌دانند که هیچ کدام از این گرمخانه‌ها حتی سازه و ساختمانشان برای گرمخانه ساخته نشده و طبیعی است که برای پذیرش و سرویس‌دهی به این جمعیت و انواعی از خدماتی که باید ارائه کند طراحی نشده است و بعدها بخش‌های مختلفی به آن اضافه شده است. ما این را در بودجه سال‌های 97 تا 1400 پیش بینی کردیم به خصوص راجع به بودجه بحث گرمخانه‌ها و خدمات اجتماعی پیگیر بودیم اما چیزی که در عمل اتفاق افتاد متاسفانه با مقاومت، وظیفه گریزی و هدررفت زمان توسط بخش‌های اجرایی شهرداری همراه بود.

ما طی این سال‌ها، ضوابط HSE همه گرمخانه را کنترل و ارزیابی کردیم چرا که بسیاری از مراکز از نظر شاخص‌های HSE یا ایمنی مشکل داشتند که امیدواریم برطرف شود.

فخاری با اشاره به 24ساعته کردن خدمات در گرمخانه‌ها ادامه می‌دهد: خدمات را 24ساعته کردیم چرا که رفت و آمد مددجو و رهاشدگی‌اش در طول روز برای بسیاری از مراجعان مساله ساز می‌شد. به علاوه خدمات را در دوره همه گیری کرونا کنترل کردیم که کامل و فراگیر باشد و تلاش کردیم خدمات بازتوانی و مهارت آموزی ارائه شود.

به گفته فخاری یکی از مشکلات در همه حوزه‌ها به ویژه مسائل اجتماعی و مسکن، سلیقه‌ای عمل کردن با رفت و آمدهای انتخاباتی و غیرانتخاباتی هست که درواقع یک عده‌ای براساس کار کارشناسی و تحلیل و طرح‌های مطالعاتی یک مراکزی را برپا می‌کنند و یک عده دیگری می‌آیند و می‌خواهند کار جدیدی کنند و این کار جدید می‌شود تعطیل کردن آن مرکزها. ما گرمخانه زنان را در پارک هرندی در شوش ایجاد کردیم به خاطر اینکه یکی از کانون‌های آسیب‌زا برای زنان بود و دقیقا می‌توانست یک پناهگاه و یک مرکز بازتوانی زنان در معرض آسیب و به‌خصوص زنان بی‌سرپناه باشد و دقیقا می‌بینیم با رفت و آمدهای مدیریتی یک مرکزی مثل این مرکز در معرض تعطیلی یا شرایطی از این دست قرار می‌گیرد.

وی با اشاره به ضرورت ایجاد سیاست‌های حمایت‌های اجتماعی و وظیفه شهرداری‌ها در این زمینه گفت: مساله اینجاست که چگونگی اداره کردن این گرمخانه‌ها و سیستمی کردن خدمات داوطلبانه‌ی کنشگران اجتماعی در ارتباط با گرمخانه‌ها هم باید مورد توجه قرار بگیرد. از طرف دیگر این یک اقدام مُسَکِن و موقت هست و اصل مساله در فقر و درواقع وضعیت اقتصادی عجیب و غریبی است که اتفاق می‌افتد. هزینه مسکن به طور چشمگیر در دو سال اخیر افزایش پیدا کرده و یک عده‌ای از مردم دیگر نمی‌توانند از پس هزینه‌های مسکن در تهران یا کلانشهرها بربیایند و به شهرهای مجاور جابه‌جا می‌شوند. خب این رفت و آمد هزینه دارد و وقت زیادی صرف می‌شود و باز هزینه رفت و آمد به صورت چشمگیر بین شهرها افزایش پیدا می‌کند.

چه راه حلی برای شهروندی که کار ساعتی حداقلی کارگری در تهران پرجمعیت دارد می‌تواند پیش‌رو باشد؟ این افراد به راه حل‌هایی که خودشان توافق می‌کنند رو می‌آورند یا درواقع راه حل‌های درون جامعه که به هر حال متاسفانه یک شکل آن «اتوبوس خوابی» می‌شود؛ ولی به جای اینکه دستور جمع کردن اتوبوس‌ها یا ممنوعیت‌ها بخواهد ارائه شود، درواقع باید درباره این مساله باید بیشتر فکر کنند. ما با زنانه‌تر شدن فقر در ایران روبه رو هستیم. با نحیف شدن، پرس شدن و له شدن طبقه متوسط رو به رو هستیم. بسیاری از ما که مالکیت مسکن نداریم هم در معرض کارتن خوابی و بی‌سرپناهی قرار داریم. آدم‌هایی هستند که رفتند برای حفظ آب و خاک این کشور جنگیدند و یا مدیرانی در بین مددجوهای گرمخانه‌ها هستند که کارمندان عالی رتبه بودند.

این عضو سابق شورای شهر تهران با تاکید بر اینکه کرونا در ایجاد این وضعیت به طور چشمگیری موثر بوده می‌گوید: وضعیت اقتصاد کلی کشور، هزینه پانسیونها و مهمانسراها هم به صورت قابل توجهی افزایش پیدا کرده و افراد نمی‌توانند از پس آن بربیایند و به سمت اسکان‌نایابی ریزش پیدا می‌کند، اسکان نایابی با خودش بی‌پناهی اجتماعی و درماندگی مطلق به همراه دارد؛ ناامیدی مطلق از اینکه دیگر من به عنوان یک شهروند و به عنوان یک آدمی که متولد این آب و خاک هستم، جایی داشته باشم که یک حداقل‌هایی از حریم شخصی از جمله امنیت خواب و امنیت خوراک و در واقع یک فضای حداقلی وجود داشته باشد. من فکر می‌کنم باید به این موضوع توجه کرد که این پدیده که شاید یک زمانی در تهران تا حدودی دیده می‌شد، الان به کلانشهرها گسترش پیدا کرده و مساله‌ای هست که نمی‌شود با طرح‌های ضربتی و با جمع‌آوری و از اینجا به آنجا جابه‌جا کردن اینها را حل کرد. حل این مساله ضرورت توجه به عدالت در تمام شئون و ارکان جاری کشور هست. وقتی هزینه مسکن به صورت مهار نشدنی افزایش پیدا می‌کند و نابرابری به صورت چشمگیر به خصوص در حق سکونت اتفاق می‌افتد، چطور می‌شود مساله را با مُسَکِن‌های موقت حل کرد؟!

وی اضافه می‌کند: حال آن که تشدید نابرابری‌ها در زمینه مالکیت بر زمین و مسکن توام با رانت‌های ویژه در این زمینه در دهه‌های اخیر و در روند تملک زمین‌ها و املاک بوده است و عده محدودی در این کشور می‌توانند هر ملکی با هر متراژی در هر نقطه‌ای و با هزینه کردهای عجیب و غریب داشته باشند و شمار بسیار زیادی ازجمله جوان‌ترها، طبقه متوسط و ازجمله بسیاری از کسانی که به عنوان متخصصان این کشور دلسوزانه سعی کردند سال‌های عمرشان را بگذارنند و برای کشور کار کنند، عملا فکر می‌کنم حداقل تا صد سال آینده امیدی به اینکه بتوانند از طریق یک پس‌انداز سالم یا یک روش متعادل خانه‌دار شوند تقریبا ناممکن است.

وی با طرح این پرسش که آیا ما باید فقط به توصیف شرایط بپردازیم؟ می‌گوید: من معتقدم شهرداری‌ها می‌توانند در سیاست‌های مسکن اجتماعی و کنترل اجاره بها نقش موثری داشته باشند البته نه در شرایط فقدان مدیریتی یکپارچه شهری که با آن روبه‌رو هستیم. ولی شهرداری‌ها می‌توانند در سیاست‌های مسکن اجتماعی نقش داشته باشند و من فکر می‌کنم می‌توانند راه حل‌هایی را به جامعه ارائه کند. حتما درمان‌های موقت یا خدمات موقت یا خدمات مُسَکنی مثل گرمخانه‌ها به دلیل ویژگی کلانشهرها و شرایطی که مردم زندگی می‌کنند در کلانشهرها لازم است، اما کافی نیست و حتما سیاست‌های کلان‌تری را می‌طلبد در عین حال که ما در این زمینه به سیاست‌های ملی نیاز داریم ولی فکر می‌کنم نقش مدیریت شهری و شهرداری‌ها می‌تواند خیلی موثرتر و بیشتر باشد.

به گفته فخاری در حال حاضر در حیطه خدمات گرمخانه‌ای، خدماتمان برای افراد بی‌سرپناه تعریف شده است و این خودش یک مساله است. مراکز گرمخانه‌ای برای خانواده بی‌سرپناه تعریف نشده است و بی‌سرپناهی به دنبال خودش ازهم‌پاشیدن خانواده در همان شرایط حداقلی را در پی دارد. در طول سه سال گذشته سعی کردیم در بعضی از مراکز بخش ویژه‌ای برای والد و کودک تعریف شود که درواقع امکان استقرار پدر و کودک، امکان استقرار مادر و کودک را در بخش جداگانه‌ای که درواقع فضای متفاوتی برای اینها پیش بینی شده بود، فراهم کند. اما این مساله مهمی است که دوستان شورای ششم یا مدیریت شهری فعلی می‌توانند به این موضوع (خدمات پشتیبان برای خانواده) بپردازند که در کنارش درواقع مددکاری، بازتوانی و بازگشت اجتماعی را هم در مقیاس خانواده تعریف کند.

همچنین بخوانید