سرزمینی که شعر فارسی در آن متولد شد
دامنههای سرسبز بادغیس شهری که شعر فارسی در آن متولد شد، بهخصوص بند سبزک با داشتن گلهای لاله، زرد و بنفشاش به عروسی تشبیه میشود که در حجله با تبسمی بر لب به انتظار معشوق نشسته باشد.
دامنههای سرسبز بادغیس شهری که شعر فارسی در آن متولد شد، بهخصوص بند سبزک با داشتن گلهای لاله، زرد و بنفشاش به عروسی تشبیه میشود که در حجله با تبسمی بر لب به انتظار معشوق نشسته باشد.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حمیدالله کامگار، مورخ اهل هرات نویسنده و پژوهشگر تاریخ افغانستان، هرات و خراسان کهن و صاحب کتابهایی چون «مخترع توأمان: شرح حال، احوال و آثار مجنون رفیقی هروی»، «کوسویه در امتداد تاریخ؛ پژوهشی در تاریخ، جغرافیا و رجال کهسانِ هرات»، «تاریخنامه فوشنج» و «آثار غوریان» در گزارشی تحلیلی - تاریخی به منطقه بادغیس، پرداخته است؛ منطقهای که حنظله بادغیسی، از نخستین سرایندگان شعر پارسی در آن میزیسته است.
مشروح این گزارش را در ادامه بخوانید:
آشنایی با سرزمینی که در آن زندگی میکنیم و جغرافیایی که به آن تعلق داریم امری است مهم و ضروری، زیرا نیاز معنوی و احساس تعلق به مکان معین جغرافیایی است که به انسان هویت میبخشد. اما در سرزمین افغانستان نه این نیاز مهم، مهم دانسته شده و نه هم صنعت گردشگری جا افتاده است. این دو امر مهم به دو دلیل است: 1. بیتوجهی مسئولان؛ 2. کمکاری و بیعلاقهگی پژوهشگران و فرهنگیان به معرفی و شناسایی مناطق و مزایای آن، مناظر طبیعی، آثار و بناهای تاریخی و ساحات باستانی.
یکی از مناطق تاریخی، مهم، شگفتانگیز و در عین حال ناشناخته افغانستان سرزمین بادغیس است. سرزمینی که به نوعی شعر فارسی در آن تولد شد و به جاودانگی پیوست. در ادامه سفرهایم، برای دومین بار به بادغیس سفر کردم. بادغیس از استانهای شمالغربی کشور افغانستان است که مرکز آن در حال حاضر شهر «قلعهنو» است و از نگاه زون (قسمت جغرافیایی) مربوط به زون شمالغرب «هرات» میشود. شاهراهی که به طرف شمال، از هرات به مروالرود (بالامرغاب) میرود، از استان پهناور بادغیس میگذرد. بادغیس از طرف شمال به کشور ترکمنستان، از طرف جنوب به غور، از طرف شرق به فاریاب و از طرف غرب با هرات همسرحد است.
واژه بادغیس در منابع مختلف به صورت: بادغیس، به ارمنی Watges یا Watages، به اوستایی Waitigaes، Baoqes، در کتیبه داریوش (بیتاکسا)، بادغیش، بادقیش، بادقیس، باذغیس، بادغیث، بادهغیس، واتغیس، وائیتیگئس، واتگیس، بادخیز، بادغیسیه، بادغیسات و بادخیزات آمده است. نام بادغیس برگرفته از نام کوهی که در اوستا (زامیادیشت، بند 2) به عنوان «وایتیگَئِسَ» یاد شده است و این کوه در کتاب در بُندَهُش که به زبان پهلوی است بهصورت «وادگیس - واتگیس یا وادغیس» آمده، و در همان کتاب در باره آن آمده است: «واتگیس، کوهی است در مرز واتگیسان، جایی است پر از دار و درخت.»
بادغیس در منابع تاریخی
یاقوت حموی در اوایل سده هفتم هجری آن را سرزمین بادها یا بادخیز یا بادخیزات نوشته است. مقدسی که یکی از مؤرخین قدیم عرب است، بادغیس را بهنام ببن، باغشور / بغشور و کیف / کنف ذکر کرده که هیچیک از این نامها امروز متداول نیست. رویهمرفته از دوره اسلامی به این طرف، تاریخنگاران و پژوهشگران در کتب عربی این منطقه را بادغیس و بادخیز ثبت کرده و به همین معنی گرفتهاند و وجه تسمیه آن را کثرت بادها در دوران سال در این ناحیه دانستهاند. شهر بادغیس و بیشتر نواحی آن، از چندین رشته رودخانههای فرعیِ کرانِ چپ مرغاب آبیاری میشود. قسمت باختری بادغیس که از سیزده فرسخی هرات شروع میشد، در قرون وسطی معروف بود به گنج رُستاق و سه شهر بزرگ داشت که عبارت بودند از ببن، بغشور و کیف، که منابع متعددی از آن یاد کرده است. این مناطق بهطور تقریب معین شده است.
مقدسی در سده چهارم هجری از جمله آبادیهای دیگر بادغیس، 9 شهر بزرگ را اسم برده است. ولی متأسفانه امروز محل هیچیک از آنها را نمیتوان بهصورت دقیق پیدا کرد، زیرا در کتب مسالک محل آنها مشخص نشده است. امروز در سراسر ناحیه، ویرانههای خالی از سکنه به چشم میخورد که حاصل ویرانی تمام این استان به دست مغولان است. خرابههای بسیار که اکنون در این سرزمین دیده میشود، از فراوانی آب و رونق آبادیهای آنجا اندکی حکایت میکند؛ ولی اسامی جدید آنها غیر از آن است که جغرافیانویسان قرون وسطی ذکر کردهاند.
سیفی هروی در باب هشت روایتی که در مورد پیدایش شهر هرات انجام داده، روایت سوم را به این صورت مینگارد: «روایتی است که بعد از طوفان نوح، صلواتالله علیه، اول بنایی که در خراسان کردهاند حصار شمیران است و هرات نام دختر ضحاک است. شهر هرات را او بنا کرد. نخست قصبه اُوبِه را ساخت، بعد از آن شهر هرات را و بادغیس را جوغن بنا کرده و او از فرزندان فرود بن سیاوش بن کیکاوس بود.» منطقه بادغیس به عنوان یکی از شهرهای مهم در دوره اشکانیان بهشمار میرفت. بنا به نوشته ابن واضح یعقوبی: شهرهایی که دولت ایران آنها را مالک بود و بر آنها پادشاهی داشت، از استان خراسان بدین قرار است: «نیشابور، هرات، مرو، مرورود، فاریاب، طالقان، بلخ، بخارا، بادغیس، باورد، گرجستان، طوس، سرخس و گرگان، این استان را حاکمی بود که او را سپهبد خراسان میگفتند.»
یاقوت حموی در اوایل سده هفتم هجری بادغیس را سرزمین بادها یا بادخیز یا بادخیزات نوشته است. مقدسی که یکی از مؤرخین قدیم عرب است، بادغیس را بهنام ببن، باغشور / بغشور و کیف / کنف ذکر کرده که هیچیک از این نامها امروز متداول نیست بادغیس با مهاجرت و جابجا شدن «هفتالیها» به حیث یکی از مراکز بزرگ فعالیتهای تأسیس حکمرانی و مدافعهوی آنان در برابر لشکرکشیهای خارجی، در تاریخ کشور ما شهرت بزرگی یافته است. یفتلیها یا هفتالیها به حیث یک شاخه تخاری یوچی عبارت از همین یوچیهای خورداند که مقارن سالهای بین 385 - 420 میلادی، در حوزهی اکسوس و باختر رسیدند. یفتلیها مانند کوشانیها از باختر به تدریج به دو طرف هندوکش پراکنده شده و مانند کوشانیها دولت و امپراتوری مقتدری در ایران تشکیل دادند. منتها عمر امپراتوری کوشانی درازتر و دوره سلطنت یفتلیها کوتاهتر بود. همانطور که بعد از ختم امپراتور بزرگ کوشانی امرای محلی عناصر نژادی و نام و نشان آنها در مورد نقاط مختلف افغانستان باقی ماند. یفتلیها هم بعد از سقوط امپراتوری خود و تجزیه آن به دست ساسانیها و ترکها، کاملاً از بین نرفتند، امرای محلی آنها در کاپیسا، غرجستان، تخارستان، وجیرستان، بادغیس و بامیان و مخصوصاً در بدخشان باقی ماند.
اخشنور پادشاه یفتلی از حوالی 460 تا سالهای نخست سده پنجم میلادی در حدود نزدیک نیم سده سلطنت کرد. وی موازی با جریانات جنگ بر علیه ساسانیان در راه وحدت خاک آریانا اهتمام داشت. قشلههای عسکری در بعضی نقاط مملکت تأسیس کرده بود که از آنجمله در مرکز نظامی بادغیس و بامیان مشهور است. بعد از تورامانا پسرس میهیراکولا بر تخت نشست. کهزاد به نقل از ونسنت شهر قدیم بلخ را پایتخت دیگر میهیراکولا و بامیان و بادغیس را مراکز نظامی یفتلیها میشمارد و میگوید که هند در این وقت حیثیت یک لایت هنها (یفتلیها) را به خود داشت.
هیوان تسنگ زایر چینی مینویسد: «بادغیس همچون حکومت نشین هفتالیها ارتباط پیدا میکند به دوره «نیزک طرخان بادغیسی» که در زمان فتوحات اعراب تقریباً با استقلال مقر فرمانروایی خود را در بادغیس تشکیل داده بود (84 قمری)، آنگاه مرکز حکومت بادغیس «کوغنآباد» و مهمترین و پرنفوسترین شهر آن «دهستان» بوده است. نیزک / ترک طرخان که مَلِک سلسله هفتالیها نامیده میشد، برای اعراب در فتوحات خراسان مشکلات و مزاحمتهای زیادی فراهم آورده بود. وی در نخستین طغیان خراسان و تخارستان بر ضد اعراب در شورش نیشابور و مرو (642 م)، در قیام خراسان و سکستان (663 م)، و شوری (671 م)، که ربیع فرزند زیاد آن را سرکوب کرد، نقش بزرگی داشت. سپس نیزک طرخان در بلخ فرار کرد و در سال (703م /84 ه) آنگاه که یزید فرزند مهلب قصر او را در بادغیس تصرف کرد، وی با نیزک پیمان صلح بست بدان شرط که گنجینههای او به یزید سپرده شود و خود و خاندانش از آنجا بیرون رود. به تعقیب آن مُفَضَل بن مُهلَب به سمت حاکم خراسان شناخته شد، نخستین حرکت وی تصرف بادغیس بود. با حمله به بادغیس و شومان و اخرون که در شمال افغانستان کنونی جای دارند مفضل موقعیت مسلمانان را در آن منطقه تحکیم بخشید.
بادغیس و خراسان / بادغیس در خراسان
بادغیس یکی از جمله 14 ایالت خراسان محسوب میشد و در زمان ساسانیان مورد تهاجم ترکان و هفتالیها قرار گرفت. در اوایل فتوحات اسلام؛ هرات، بادغیس و فوشنج تحت فرمان امیری بود که بلاذری از او به عنوان (عظیم) یاد میکند. مقارن این ایام خراسان چهار ولایت عمده داشت که عبارت بود از: ابرشهر یا نیشابور، مروشاهجان، هرات و بلخ. شهرهای عمده دیگر آن هم عبارت بود از اسفراین، جوین، نساء، سرخس، اسفزار، بیهق، طوس، بادغیس، فوشنج، جوزجان، مروالرود، بامیان، غرجستان، طخارستان و دیگران».
هنگامیکه دولت هفتالی در ساحات جنوب جیحون و جوار مرغاب در بادغیس امروزی مسکن گزین شدند، امیر آنها در قلعه پاتتییان (Pat-ti-yan) بر تخت مینشیند. برخی از محققان پاتتییان را با بادغیس برابر دانستهاند. بدین صورت بادغیس شکل تحول یافته پاتتییان میتواند بود و آن خود قلعه (نشستگاه شاهی) معنی شده است و محیط آن بیش از (10- لی) گفته شده که دارای دیرها و معابد بسیار و همه مزین به طلا بوده است.
دامنههای سرسبز بادغیس بهخصوص بند سبزک با داشتن گلهای لاله، زرد و بنفشاش به عروسی تشبیه میگردد که در حجله با تبسمی بر لب به انتظار معشوق نشسته باشد
یاقوت حموی که در سال 616 هجری /1219 میلادی این منطقه را زیارت کرده، ثروت بادغیس را شرح داده و قصبات مجاور آن را حاصلخیزترین نقاط گفته و جنگل پسته را بیحد نشان داده است و خرابیهای اخیره بادغیسات را در اثر عبور تیمور از طرف هرات به سمت مرو وانمود ساخته است. عروضی سمرقندی نیز سرسبزی دائمی آن را در کتاب خود طوری بزرگ جلوه داده که علف آن را به بلندی رکاب اسپ تخمین نموده و وادیهای آن را به نام ناوههای بادغیس یاد کرده است و آن را به حدی فراوانی سرسبز و قابل توجه نشان داده است. از دوره اسلامی به این طرف، تاریخنگاران و پژوهشگران در کتب عربی این منطقه را بادغیس و بادخیز ثبت کرده و به همین معنی گرفتهاند و وجه تسمیه آن را کثرت بادها در دوران سال در این ناحیه دانستهاند.
بادغیس در سال 30 قمری 651 م، در زمان خلیفه سوم توسط خالد فرزند عبدالله گشوده شد؛ اما در سال 32 قمری بیش از 40000 نفر از هرات و بادغیس و قهستان تحت رهبری کارن (به عربی: قارن) بر ضد تازه واردان قیام کردند و بعد از آزادی بادغیس و مرکز آن «دهستان» به طرف هرات پیشروی کردند ولی در میدان نبرد قارن کشته شد و لشکرش رو به هزیمت نهاد. در سال 51 قمری قیام بعدی بادغیسیان بر ضد اعراب بود که این بار شداد فرزند خالد اسدی بر آنها تاخت و اهالی بادغیس و گنج روستا / گنج رستاق را قتل عام کرد.
قیام دیگر بادغیسیان در اواخر دورهی امویان و اوایل دوره عباسیان به رهبری شخصی بهنام «بهآفرید» صورت گرفت، اما در نبردهایی عبدالله فرزند سعید دستگیر و سپس به نیشابور منتقل و در آنجا اعدام شد. بهآفرید پسر ماهفرزین (فروردین / ماه فروردینان) در حقیقت از مردم زوزن یکی از محال نیشابور خراسان بود که در عهد ابومسلم خراسانی قیام کرد و آئین جدیدی آورد که تفاوت چندانی با مذهب زردشتی نداشت و بدعتها و تغییراتی بر آن افزوده بود.
در سال 150 قمری قیام دیگری تحت رهبری استاذ سیس یا استادِ سیس صورت گرفت که علم آزادی را در بادغیس برافراشت. استاد سیس در خراسان قیام و دعوی پیغمبری کرد و دیری نگذشت که بادغیس و سیستان و هرات را متصرف شد و روز به روز بر عده پیروان او افزوده میشد تا آنکه در حدود سیصد هزار نفر به وی پیوستند. کار استاد سیس با این عده از طرفداران بالا گرفت و بر تمامی خراسان دست یافت و تا مروالرود پیشرفت و در آنجا با اجشمالمرورودی با جمعی فراوان با وی مقابل شد و سرانجام توسط خازم فرزند خزیمه در یک محاربه که هفت هزار نفر از طرفداران استاد سیس کشته و چهار هزار تن دیگر اسیر شدند، دستگیر و در بغداد اعدام شد. (151ه. ق /8-767 م). برخی از مؤرخان معتقدند خیزران زوجه مهدی و مادر هادی و هارونالرشید دختر استاد سیس بود.
از قیامهای دیگری که در خراسان آن زمان رخ داد و بادغیس را گرفت، قیام حصین از موالی قیس بن ثعلبه است که از اهل اوق / اُق نزدیک زرنگ / زرنج بود. وی با شعارهای دینی در خراسان خروج کرد و لشکر وی تا آن حد نیرومند بود که توانست حمله حاکم سیستان را دفع کند و لشکر امیر سیستان را بشکست و بادغیس و فوشنج و هرات را در سال 175ه. ق /791-792 م گرفت.
خاندان طاهری که در عصر تقدم فرهنگی اسلام زندگی داشتند، توانستند دولت استبدادی منوری در خراسان تأسیس کنند و هم کشور ماوراءالنهر را تحت اداره خویش قرار دهند. از روی صورت مالیات تمامی مناطق تحت فرمان عبدالله بن طاهر را ابن خردادبه ارائه داده است و این گزارش حکایت از نظارت مستقیم طاهریان بر این قلمرو و شهرها دارد و بادغیس با دیگر مناطق زیر اداره آنان بوده است.
بادغیس در زمان دولت صفاریان زیر اداره آنان بود، «در سال 253ق /867 م یعقوب لیث صفاری به هرات لشکر کشید و حسین بن عبدالله بن طاهر، حاکم طاهری شهر را بیرون راند، و سپس ابراهیم بن الیاس سامانی، سپهسالار طاهریان در خراسان را در فوشنج شکست داد. پس از این واقعه بود که یعقوب به کار خوارج بادغیس پرداخت.» یعقوب صفار نیشابور را تسخیر کرد و این سرزمین را نیز ضمیمه حکمرانی خویش ساخت و از طرف خود حکمرانی برای آنجا تعیین کرد و در هرات و فوشنج و بادغیس نیز عین همین اقدام را صورت داد.
پسته از جمله پیداوار کم نظیر این استان است و پستهی خندان آن بسیار شهرت دارد، تربیه قرهقل و پوست قرهقل بادغیس نیز بسیار معروف است بادغیس در دوره سیمجوریان جز مناطق آنان بود. در دوره غزنویان این مناطق جز قلمرو آنان بهشمار میرفت. در منابع از اقدامات مربوط به آبیاری (پادشاهان زابل) در ناحیه هرات و بادغیس نیز ذکری آمده است. ادموند باسورث مینویسد: «هزینه نگهداری سپاه سلطان بار سنگینی بر گرده مردم خراسان بود، به طوریکه از وفاداری شرقیترین نواحی امپراتوری نظیر بادغیس، گوزگان و طخارستان سو استفاده شد، گرچه به مناسبت کوهستانی بودن نواحی مذکور، اداره آن برای صحراگردان مناسب نبود. در سراسر خراسان نظم و قانون درهم ریخت و عیاران سربر کردند. در تابستان سال 1039 م سلطان مسعود در تلاشی نومیدانه برای جمعآوری پول، یک میلیون درهم بر مردم هرات و نواحی مجاور آن بادغیس و گنج رستاق مالیات وضع کرد. به تعقیب آن این مناطق جز قلمرو سلجوقیان شد. در سال 434ق /3-1042 م شهر هرات به محاصرهی چغریبگ داوود درآمد؛ و سرانجام تسلیم سلجوقیان شد، و هرات و ناحیه بادغیس که در مجاورت آن قرار داشت به طور قطع به قلمرو دولت سلجوقی منظم گشت.
در زمان سلسله غوریان، این منطقه در دست آنان بود. سلطان غیاثالدین تصمیم گرفت نقاط بیشتری را ضمیمه خاک خود کند. لذا در سال 573 هجری قمری با لشکری متشکل از سپاهیان غور و غزنه به فوشنج حمله برده آنجا را تصرف کرد. در همین زمان حکام گرگان، طالقان، خلم، بادغیس و میمنه و سپس فرمانروایان مرورود، دژق، پنجده، فاریاب و اندخود نیز به اطاعت وی درآمدند.
بادغیس: از هنگام یورش مغولان تا عصر جدید
بادغیس در زمان یورش مغول در سده هفتم هجری مطابق سیزدهم میلادی مانند سایر مناطق افغانستان در امان نماند و شهرهای بزرگ آن با خاک یکسان شد. همچنان در پایان سدهی هشتم هجری بر اثر لشکرکشی امیر تیمور از هرات به مروالرود، بادغیس که سر راه آن واقع بود، با خاک یکسان شد.
یکی از قیامهای به وجود آمده در بادغیس، قیام یسور، در زمان سلسله آلکرت هرات بود که، در دوره ملک غیاثالدین بن ملک فخرالدین (729- 707 ق / 1329 - 1307 م) رخ داد. مرکز بادغیس در زمان تیموریان از دهستان (روستایی بزرگ و تاریخی که امروزه جز شهرستان آبکمری است)، به قلعهنو انتقال شد و در زمان صفویان بادغیس جز هرات شد.
سرانجام بادغیس در زمان پادشاهی ظاهرشاه در سال 1341/1962 به حیث یک استان مستقل از هرات جدا شد. در دوره تقسیمات جدید، استان هرات شامل دو حکومت اعلا، سه حکومت کلان و حکومتهای محلی متعدد بوده است. اما در سال 1343 خورشیدی تقسیمات اداری جدید پدید آمد و افغانستان به 28 استان تقسیم شد. در این تقسیمبندی از مربوطات استان هرات، حکومت اعلای فراه و میمنه و حکومت کلان بادغیس و غور به استانهای جداگانه تبدیل شدند.
بادغیس در حال حاضر نیز اهمیت، ثروت و شهرت تاریخی خود را از دست نداده و بهترین حاصلات غله، پشم، پوست، قرهقل، پسته، کرک، زیره سبز، سیاه و سفید و غیره از مناطق بادغیسات به دست میآید و سالانه مبلغ هنگفتی از صادرات آن حاصل میشود. بهار بادغیس زیبایی افسانهواری دارد. آب و هوای بادغیس بهدلیل وزش بادهای موسمی نسبتاً سرد و خشک است. این بادها مشابه به بادهای 120 روزه هرات نیست. دامنههای سرسبز بادغیس بهخصوص بند سبزک با داشتن گلهای لاله، زرد و بنفشاش به عروسی تشبیه میگردد که در حجله با تبسمی بر لب به انتظار معشوق نشسته باشد. در بادغیس شهرهایی وجود داشته که اکنون نامی از آنها نیست و بعضی خرابههای آن تا اکنون در دشتها و صحراهای آن بهنظر میرسد. اگرچه شهرهای آن دوره، امروز همه از نقشهها ناپدید شده و تعیین محل آنها و یا تطبیق آن اسامی با خرابههایی که اکنون دیده میشود مشکل است. شهر ارمن، بامئین، بوئن، دهستان، گنج رستاق، مروچاق، مرورود (بالامرغاب)، بغشور و دیگران. همچنان این منطقه دارای هفت ایالت بهنامهای: بشت، جبلالفضه، جدواها، کابرون، کابوون، کوغنآباد و کوفا بوده است. مردم بادغیس میهماننواز، نجیب، فرهنگدوست، سختکوش، آزاده و به سرزمین خود علاقهمند هستند، مردم این منطقه زودآشنا، شاد، زودرنج، در دوستی استوار و پابرجا هستند. بیشتر مردم بادغیس از نژاد آریایی هستند که در دوران باستان در این سرزمین ساکن شدهاند. اقتصاد بادغیس بر مبنای زراعت، مالداری، دامپزشکی، تجارتِ پسته، پشم، قروت، انواع لبنیات و... استوار است. بادغیس از دوران کهن تا امروز بهنام «گدام خراسان و حوزه غربی افغانستان» مشهور بوده، و صنعت قالینبافی پیشه دیگر اهالی بادغیس است و قالینهای بادغیس در داخل و خارج کشور از شهرت بهخصوصی برخوردار است.
پسته از جمله پیداوار کم نظیر این استان است و پستهی خندان آن بسیار شهرت دارد، تربیه قرهقل و پوست قرهقل بادغیس نیز بسیار معروف است. بادغیس استانی است که دارای آثار تاریخی و ساحات باستانی بسیار فراوان است که همه و همه یادآور قرنها تاریخ این مرز و بوم است. اما در این اواخر آثار تاریخی که بخشی از هویت این استان را نشان میدهد در حال سرقت و قاچاق، دست به دست میشود. آثار تاریخی دورنمای تاریخ، هویت، سرمایهی ملی و در اصل شناسنامه یک کشور بهشمار میرود. مسئولان فرهنگی استان بادغیس تا اکنون بیش از 50 بنای تاریخی و ساحه باستانی را ثبت و شناسایی کردند که این آثار تاریخی و ساحات باستانی بیشتر در شهرستانهای آبکمری، بالامرغاب، جوند، قادس و شهر قلعهنو شناسایی و ثبت شدهاند. آثار و بناهایی که هر کدام رازها دارند و گنجینههای پنهانیاند در دل بادغیس که متأسفانه ناشناخته باقی ماندهاند.
قلعه کالیوین یا نرهتو یا نریمان، قلعه فیوار یا پیوار، قلعهنو، قلعه موریچاق یا مروچاق، مدرسه شاه مشهد، مسجد چوبی قلعهنو، خانههای بودائیان، لنگر امیر غیاثالدین، کاروانسرای چهل دختران، همچنان در قسمت پُل کهنه مرغاب، خواجه مراد، چشمه گلشاه، رحمعلی، چهلانکها، قلعه شاه غیاثالدین و دیگران نیز آثار و بناهای مربوط به دورههای قدیم به وضاحت دیده میشود. بهار بادغیس همانطور که اشاره کردم زیبایی افسانوی و شگفتانگیزی دارد که نظیر آن را در افغانستان کمتر میتوان به تماشا نشست. بند سبزک، دره سبزک، آب ایستاده آب پوده درهیی جوند، دریای خروشان مرغاب، بند زرمست، قرقیطو، تگاب اسماعیل، بند خواجه ابدال، چشمههای فراوان، کوتل یخک، جهیلهای دهستان، چکو، لامان، مقر، خارستان باغک و دیگران از بهترین و زیباترین مناظر طبیعی بادغیس بهشمار میروند. هر سال در اوایل بهار مردمان زیادی از بادغیس و حتی از مناطق همجوار به این مناظر و کوهپایهها به سیر و سیاحت و تفریح میروند و از طبیعت و هوای آزاد دشت و بیابان بادغیس لذت میبرند.
هر یک از این آثار و بناهای تاریخی و ساحات باستانی و مناظر طبیعی بادغیس مستلزم تحقیق و پژوهشهای میدانی و کتابخانهایاند و باید پیرامونشان مقالات و رسالاتی به رشته تحریر درآید که متأسفانه در طول ادوار مختلف تاریخ هیچیک از پژوهشگران و نویسندگان داخلی و خارجی این منطقهی تاریخی خراسان قدیم و افغانستان معاصر را واکاوی نکرده و از این همه خوبیهایش به سادگی عبور کردهاند. در همین خصوص؛ سفرنامه بادغیس مجموعه کوچکیست از این قلم که از مدت چند سال پیش، روی دست است و اگر روزگار امان دهد سعی خواهم کرد در سال پیشرو با سفر به بیشتر مناطق بادغیس و گفتوگو با بزرگان و اهل قلم آن، آن را تکمیل کرده و امید است قدمی کوچک برای معرفی این منطقه تاریخی برداشته بتوانم.