یک‌شنبه 4 آذر 1403

سلطان و «مجدبا» یش که باشند چشمت دیگری را نمی بیند

وب‌گاه خبر آنلاین مشاهده در مرجع
سلطان و «مجدبا» یش که باشند چشمت دیگری را نمی بیند

تقریبا زیر برج میلاد و همزمان با شب 28 رمضان در دقایق زیبای غروب آفتاب، پس از سال‌ها مردی پشت تریبون است که روزهایی سخت را از سر گذرانده. این محمد رویانیان بود که برگشته.

دور تا دور میزها پر است از افراد سرشناس. یا سردارند و تیمسار یا سلطانند و سرطلایی و پاطلایی. پیشکسوتان پرسپولیس بخشی از مهمانان را تشکیل داده‌اند و همکاران نظامی رویانیان بخش دیگر را.

سردار رضا سیف‌اللهی در یک سو و علی پروین در سوی دیگر مراسم سرشناس‌ترین‌ها هستند.

یکی از بنیانگذاران نیروی انتظامی و دومین فرمانده نیرو. سرداری که داغدار از دست دادن همسر است. یکی از عالی‌ترین فرماندهان ستاد کل و دیگری سلطان پرسپولیس که هر بار پیرتر از قبل می‌شود. دیگر چشمش آن برق خیره‌کننده را انگار ندارد. دیگر کاریزمایش انگار طوری نیست که پرویز کماسی می‌گفت در چشمانش نباید نگاه کرد، سگ دارد.

او حالا شیرین‌تر شده، می‌شود بغلش کرد. و با او گفت و خندید. استراتژی‌اش را شاید تغییر داده ولی هر طور که باشد نامش یکی از سنگین‌ترین نام‌های فوتبال ایران است. چه بخواهد و چه نخواهد او علی پروین است و برای نسل ما سلطان!

حتی برای من استقلالی که در استادیوم و با جمعیت روی سکوها با القاب دیگری صدایش می‌کردیم!

در خلوت‌مان اما کاریزمایش وادارمان می‌کرد به گفتن کلمه سلطان!

هرچند مدام باید از خود بپرسیم علی پروینی که همیشه وسط میدان بود، کجاست که سکوتش در یادها می‌ماند؛ نبودن‌هایش، گوشه‌گیری‌ها و جا خالی دادن‌هایش... وای امان از پیری...

سر میز علی پروین ستاره دیگری نشسته بود که فقط باید غرق تماشایش می شدی. او در فوتبال خدای نسل ماست. مگر داشتیم مثل او یا خواهیم داشت؟ جهانبخش؟ شوخی می‌کنی؟ طارمی؟ پست‌شان به هم نمی‌خورد اما باز هم وا بده برادر! علی کریمی؟ خب بله دریبل‌هایش جادویی بود اما نه باز هم برای نسل ما مجتبی نمی‌شود.

مجتبی جباری و جعفر مختاری‌فر و صد تا اسم دیگر هم که ردیف کنید هیچ‌کدام‌شان مجتبی محرمی نمی‌شوند.

گوشه‌ای نشسته، گه‌گاهی می‌رود سیگاری روشن می‌کند. موهایش یک‌دست سفید شده. سرش پایین است. صدای خش دارش را کم خرج حرف زدن می‌کند. اینجا نشسته اما انگار در دنیای خود سیر می‌کند.

وای خدایا چی بود مجتبی و چی شد؟ کی فکرش را می‌کرد آن نابغه که از ته خط به نقطه اوج رسیده بود، این باشد پیشانی نوشتش...

اما خب باز جای شکرش باقیست که این روزهایش خیلی بهتر از روزهای تلخ دهه 80 و اوایل 90 است. همین ما را بس که سر پاست...

دور همان میز البته نشسته بودند ستاره‌هایی دیگر. دکتر زادمهر دوست‌داشتنی، حسن آقای روشن، ناصرخان ابراهیمی، حمید استیلی، حسین آقای شمس و کاظم خان اولیایی اما جایی که سلطان و «مجدبا» یش نشسته‌اند انگار چشمانت سخت سمت دیگری می‌گردد...

کمی بافاصله‌تر از پروین و رفقایش هم نشسته بود مردی که روزگاری ستاره بوده. از هالیوود تا سینماهای لاله زار را گز کرده. شلوغ‌کاری داشته تا دلتان بخواهد. استاد گل مالی بوده و به وقتش در خانه سینما را کاه گل گرفته!

وای که احمد نجفی آن قامت رشیدش چطور گرد پیری گرفته. رویانیان او را مدام کارآگاه علوی صدا می‌کرد و برایش کاراکتر کارآگاه همه چی دانش جذاب بود اما در صندلی داغ اجراهایی ماندگار داشته و نقش‌های ماندگار برای رفیق صمیمی سال‌های دورش مسعود کیمیایی بازی کرده.

ضیافت افطار موسپیدها شاید چیز زیادی برای گفتن نداشت غیر از نوشتن درباره ملاقات با مردانی که روزگاری ستاره بودند و امروز گذر زمان از میانه گود درشان کرده است اما هنوز هم جذابند. آنها خاطرات‌مان را ساخته‌اند. خوب یا بد، تلخ یا شیرین، هرچه باشند در پس ذهن‌مان، سیاه، سپید یاخاکستری، قابل حذف نیستند.

جمعی که به همت تعاونی پیشکسوتان پرسپولیس و محمد رویانیان دور هم جمع شده بودند. آنها که دارند تلاش می‌کنند این موسپید کرده‌های پرسپولیس درروز سخت تنها نمانند. صندوقی که باید احتمالا از دل لیگ حرفه‌ای درمی‌آمد.

بنرهای اسپانسرهای مراسم می‌تواند امیدوارکننده باشد پرسپولیسی‌های قدیمی در روز سختی تنها نمانند. مثل غلام فتح‌آبادی در نقطه صفر فراموشی از چالش سخت مالی نگویند.

مشکلی که مسئولان تعاونی قول حلش را دادند.

بیشتر بخوانید:

251254

کد خبر 1757128
سلطان و «مجدبا» یش که باشند چشمت دیگری را نمی بیند 2
سلطان و «مجدبا» یش که باشند چشمت دیگری را نمی بیند 3
سلطان و «مجدبا» یش که باشند چشمت دیگری را نمی بیند 4