چهارشنبه 7 آذر 1403

شعر در سوگ شهادت امام هادی (ع)| قسمت هر که علی گشته به غربت ختم است

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
شعر در سوگ شهادت امام هادی (ع)| قسمت هر که علی گشته به غربت ختم است

همزمان با سالروز شهادت امام هادی علیه السلام ابیاتی سوزناک در سوگ شهادت ایشان از شاعران آیینی کشورمان منتشر می‌شود.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سوم رجب سالروز شهادت امام هادی علیه السلام است. امام علی النقی دهمین امام شیعیان و فرزند امام جواد علیه السلام است. او از 220 تا 254 هجری قمری به مدت 34 سال، امامت را به عهده داشت. امام هادی با چند تن از خلفای عباسی از جمله متوکل همزمان بود و بیشتر سال‌های امامت را در سامرا تحت نظارت حاکمان عباسی گذراند.

امام هادی علیه السلام به واسطه جمعی از وکیلان که سازمان وکالت خوانده می‌شد، با شیعیان ارتباط داشت. عبدالعظیم حسنی، عثمان بن سعید، ایوب بن نوح و حسن بن راشد از اصحاب او بودند.

مزار ایشان در سامرا از زیارتگاه‌های شیعیان در عراق است. این زیارتگاه به دلیل دفن او و فرزندش امام حسن عسکری (ع)، حرم عسکریین خوانده می‌شود.

به مناسبت سالروز شهادت دهمین امام شیعیان، ابیاتی از شاعران آیینی کشورمان منتشر می‌شود.

سه فضیلت قرآنی امیرالمؤمنین در خطبه غدیریه امام هادی (ع)

قاسم صرافان

به نگاه تو، خدای تو، اشارت می‌کرد نور را، سوی دو چشم تو، هدایت می‌کرد

ماه اگر ذکر به لب، گِرد زمین می‌چرخید صورت ماهِ تو را، داشت زیارت می‌کرد

دهمین بار، هوالحق متجلی شده بود چارمین بار، علی بود، امامت می‌کرد

درد را نسخه‌ی خال تو، شفا می‌بخشید عاشقان را پرِ شال تو، شفاعت می‌کرد

«و بِکُم عَلَمَنا الله» تو می‌خواندی و آه! آه! از آن شهر، که بی‌قبله، عبادت می‌کرد

متوکل، به تماشای شرابت آورد به دل مست تو، از بس که حسادت می‌کرد

و نفهمید که مستی اثری بود، که داشت با نگاه تو، به هر ذره سرایت می‌کرد

«از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» وقتی از پنجره ی شوق، صدایت می‌کرد

کوه، هر صبح، به صبر تو، سلامی می داد ماه، هر شب، به رُخت، عرض ارادت می‌کرد

ری، پُر از عطر تو شد، عبدالعظیم حسنی از تو و «جامعه‌» ات، تا که روایت می کرد

مهدی‌ات، حضرت هادی! سفرش طول کشید کاش می‌آمد و با عشق، قیامت می‌کرد

کاش می‌آمد و با صوت تو، با لحن علی خط به خط، «جامعه» را، باز تلاوت می‌کرد

گفت‌وگو با استاد حوزه علمیه | امام هادی (ع) چگونه معارف اهل‌بیت (ع) را به شیعیان می‌رساندند؟

یوسف رحیمی

کوچه کوچه نسیم سامرا عطر غم از عراق آورده بوی باران و بوی دلتنگی باز بوی فراق آورده!

دست‌های ستم شود کوتاه که چنین از مدینه با اکراه ماه را همدم غریبی و آه سوی خاک عراق آورده

ماه کی پشت ابرها مانده؟ هر کجا بوده نور افشانده بس‌که دشمن شده‌ست درمانده ماه را در مُحاق آورده

دید دیگر حریف نورش نیست عاقبت زهر کینه‌اش را ریخت خنجر از پشت می‌زند این‌بار خنجری که نفاق آورده

باز خاک عزا شده این خاک آسمان‌ها همه گریبان‌چاک غم جانسوز و داغ جانکاهش چه بر این نُه رواق آورده؟

یک دوشنبه مدینه غم‌ها... یک دوشنبه غروب سامرا... هر دوشنبه که می‌رسد از راه باز یک اتفاق آورده

گردش این زمانه دل‌ها را می‌برد از دوشنبه تا جمعه روزهایی که با خودش حسرت با خودش اشتیاق آورده!

حاجت سامرا روا گردد باز هم سُرَ مَن رَأی گردد می‌رسد آفتاب و می‌بینیم صبح‌دم را به باغ آورده

محسن ناصحی

با شما عاقبت شیعه به عزت ختم است آخر و عاقبت ما به سیادت ختم است

از ازل چشم جهان سمت شما بوده و هست مقصد عالم امکان به امامت ختم است

همه نورید، همه هادی أمت هستید پس سرانجام بشر هم به هدایت ختم است

ما گرفتار گناهیم ولی اهل رجا جاده‌ی جامعه‌ی ما به شفاعت ختم است

از گناهان کبیره است دل جامعه پُر کار این جامعه اما به زیارت ختم است

«مَن أتاکُم»، چه نجاتی است سر راه بشر! با تو پایان حوائج به سعادت ختم است

چیست در حکمت «فَالراغبُ عَنکم مارق»؟! راه، جز راه تو باشد به هلاکت ختم است

ولی آن‌کس که در این سِیر، «لَکُم لاحِق» شد راه او - گرچه گنهکار - به جنت ختم است

تو دعا کن که من از معصیت آزاد شوم که دعای تو یقیناً به اجابت ختم است

یا علیِ بنِ محمد! چه غریبی! اصلاً قسمت هرکه علی گشته به غربت ختم است

چه به شمشیر چه مسموم، جهان می‌داند که سرانجامِ امامت به شهادت ختم است

آه شش گوشه نشین! مثل حسینی چقدر جمله‌ی من به همین ذکر مصیبت ختم است_

که حسین از نفس افتاد و حرم تنها ماند روضه‌ی زینب کبری به اسارت ختم است

محمدحسین رحیمیان

دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است

سلام حضرت ابن الرضای دوم ما فدای تو چه قَدَر رأفتت خراسانی است

تو در تمام حرم‌ها کنار من هستی زیارتم همه لطفش به جامعه‌خوانی است

علی ِچارم ِ دین، هر که بنده‌ی تو نشد تمام بندگی‌اش کفر و نامسلمانی است

به میوه‌ی دلت آقا بگو که برگردد بهار، گم شده اینجا، هوا زمستانی است

زخشکسالی و قحطی چه غم که دل بستم به خانه‌ای که همیشه در آن فراوانی است چه در کنار گدایان، چه کاخ آن ملعون به هر کجا که رود کار او سلیمانی است

عزیز مصر بریز اشک بر عزیز جواد میان سامره مانده، غریب و زندانی است

چه آمده است به یادش میان بزم شراب هوای حضرت دریا چه قدر طوفانی است

دوشنبه، گریه، حسن، سامرا مدینه شده دوشنبه‌های حسن‌ها همیشه بارانی است

حسن به گریه فقط زیر لب بگوید شکر که دست دیو و دد اینجا عقیق بابا نیست

بردیا محمدی

حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست

وقتی میان سجده به معراج می‌پَری پِی می‌برم که جنس پرت جور دیگری ست

حتی نسیم کویِ تو هم اعتراف کرد عطر بهشتی گذرت جور دیگری ست

در سامرا همیشه زیارت لذیذ هست طعم زیارت سحرت جور دیگری ست

هادی ترین چراغ هدایت کلام توست نور چراغ شعله ورت جور دیگری ست

این جامعه ز "جامعه" ات رُشد کرده است محصول کِشت پر ثمرت جور دیگری ست

درندگان کنار تو آرام می شوند بر روی قلب ها اثرت جور دیگری ست

ارباب های ما همگی با سخاوتند اما عنایت پدرت جور دیگری ست

کشکول چشم های مرا پر ز اشک کن حال گدای پُشت درت جور دیگری ست

زهری رسید و شمع وجود تو آب شد سوسوی نور مختصرت جور دیگری ست

دیگر گُمان کنم جگری هم نمانده چون خون لخته های دور و برت جور دیگری ست

او دیده دست و پا زدنت کنج حجره را... آه دمادم پسرت جور دیگری ست

شُکر خدا سر از بدن تو جدا نشد شُکر خدا کفن به تنت "بوریا" نشد

شکر خدا به پیرهنت نیزه ای نخورد شکر خدا که بر بدنت نیزه ای نخورد

پیشانی تو سنگ و عصایی ندیده است آقا! دو پلک شب شکنت نیزه ای نخورد

تو دست و پا زدی نه ولی زیر دست و پا بال تو وقت پر زدنت نیزه ای نخورد

شکر خدا که دور و بر تو سنان نبود شکر خدا که بر دهنت نیزه ای نخورد

عمامه و عبای تو سهم عدو نشد با سُمِ اسب پیکر تو زیر و رو نشد