شوروی با چه ایدهای تا قلب اروپا پیش رفت؟
در الگوی امنیت ملی روسیه، اولین گامها در جهت «تثبیت» برداشته شد. تا پیش از انقلاب اکتبر، نزاعی عمیق میان نیکلای و آلمانها برقرار بود و بر اثر همین معادلات، پس از آن انقلاب بخشی از خاک روسیه نصیب آلمانها شد. لنین، در واکنش به این مسأله تثبیت دولت نوپای خود را پیش گرفت و از تروتسکی خواست با آلمانها ملاقات کند و به هر طریق - ولو امتیاز دادن خارج از عرف - مسأله را مرتفع و با آنها صلح کند.
مسیر صلح و این کوششها نهایتا به عهدنامه برست - لیتوفسک ختم شد. در گام بعد، تأسیس ارتش سرخ در دستور کار قرار گرفت که ریاست ارتش را هم تروتسکی عهده دار بود. وی موظف شد سران نیروهای روسیه تزاری مانند روسهای سفید، دنیکین و کولچاک را از سر راه انقلاب بردارد که آخرالامر این مأموریت محوله را به سرانجام رساند.
پس از به دست آمدن ثبات و خالی شدن کشور از نیروهای مزاحم، «بسط سرزمین» به عنوان سومین مرحله امنیت ملی روسیه آغاز شد. در بینش و باور قدرت حاکم، استعمارگرایی داخلی (internal colonialism) بر استعمارگرایی خارجی (external colonialism) برتری داشت. از این رو به سراغ مناطق همجوار رفتند و آنها را به خاک روسیه ملحق کردند؛ البته بر سر چگونگی و کارکرد این رویکرد میان استالین و تروتسکی اختلافاتی پدید آمد.
تروتسکی اعتقاد داشت، شوروی در محاصره نظام سرمایه داری و امپریالیسم است و راه مصون نگه داشتن از این تعرضات، بسط سرزمینی و تکیه بر جنگهای انقلابی است در حالی که استالین معتقد بود ابتدا باید امالقرای کمونیسم تشکیل و تقویت شود و سپس به سراغ کشورهای دیگر بروند.
با پایان یافتن جنگ دوم جهانی، ایده تروتسکی تفوق یافت و روسیه به قلب اروپا رفت و حد اعلای استراتژی بسطمحوری را به اجرا درآورد و استعمارگرایی خارجی را کلید زد و در نتیجه آلمان شرقی، لهستان، رومانی، بلغارستان، مجارستان، یوگسلاوی و چکسلواکی را تسخیر و هرگونه مخالفتی را سرکوب و تخطئه کردند.
سپس آنها تکملهای به بسطمحوری استعمارگرانهشان زدند و این بار سراغ کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا رفتند و بنا به ظرفیتشان الگوهای دست نشاندگی سیاسی یا ایدئولوژیک را پیادهسازی کردند. بسط سرزمینی آخرین مرحله تئوری امنیت ملی روسیه نبود و آنها ورود به «مسابقه تسلیحاتی» را نیز از جمله ضروریات کشورداری تلقی کردند.
تا حدی شوروی در این رویکرد رقابت تمام قد با غرب را در پیش گرفت. در این مرحله از تئوری امنیت ملی، رژیم مستقر متحمل هزینههای بسیاری شد که شکنندگی بر آن غلبه کرد. زیرا توجه نداشتند، پشتوانه عملیات نظامی اقتصاد است. به عبارت دیگر نمیتوان به لحاظ نظامی پیش رفت و در توسعه اقتصادی متوقف ماند یا پس رفت. البته باورمندان به ایدئولوژی حاکم بر شوروی قائل به چنین تحلیلی نبودند و «خیانت» را علتالعلل فروپاشی میخواندند. نورالدین کیانوری، دبیرکل حزب توده در تحلیل خود از فروپاشی شوروی به من گفت: «شوروی در دهها کشور کودتا کرده است. چگونه ممکن است درون خودش کودتا شود و ارتش شکست بخورد. مسخره است! حتما خیانت شده است، در غیر این صورت ارتش باید دوما را بمباران میکرد. به او پاسخ دادم، این طور نیست. تانکها مقابل دوما رفتند. ولی یلتسین بیرون آمد و بالای تانک رفت و از ارتش خواست به مردم ملحق شود. ارتش از درون پوک شده بود. از این گذشته در آستانه کریسمس، فروشگاهها کالایی برای فروش نداشتند و سهم هر روسی تنها پنجاه گرم کالباس بود! آنها صفهای طویل ایجاد کرده بودند و کالای خانههایشان را میفروختند برای یک لقمه نان!».
منبع: پیج اینستاگرامی نویسنده
همچنین بخوانید