صمد بهرنگی؛ کلاه بوقی بر سر روشنفکران تنبل یا خود «ماهی سیاه کوچولو»؟
55 سال بعد از مرگ صمد بهرنگی - آموزگار و قصهنویس کودکان - حالا دیگر کمتر کسی تردید دارد که غرق شدن او 9 شهریور 1347 خرشیدی در رود ارس به خاطر آن بوده که شنا نمیدانسته و از همراه او - دکتر حمزه فراهتی - هم کاری بر نمیآمده و قتل و توطئه ساواک در کار نبوده است.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - 55 سال بعد از مرگ صمد بهرنگی - آموزگار و قصهنویس کودکان - حالا دیگر کمتر کسی تردید دارد که غرق شدن او 9 شهریور 1347 خرشیدی در رود ارس به خاطر آن بوده که شنا نمیدانسته و از همراه او - دکتر حمزه فراهتی - هم کاری بر نمیآمده و قتل و توطئه ساواک در کار نبوده است.
سالها اما همه جا گفته میشد صمد را غرق کردهاند. داستانی که گویا جلال آلاحمد ساخته بود تا از او یک شهید بسازد و خود بعدتر به آن اذعان کرد ولی خیلیها باور نکردند اگرچه نپرسیدند چرا وقتی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چند ماه قبلتر این کتاب را با تصویرگری فوقالعاده فرشید مثقالی منتشر کرده باید برای قتل نویسنده آن نقشه بکشند؟!
اگر ریاست عالیه کانون با فرح بوده چگونه ممکن است کتابی را منتشر کنند و صمد بهرنگی را به اوج شهرت برسانند و بعد تصمیم بگیرند سر همان جوان 29 ساله را زیر آب کنند؟ چون بعد از انتشار دریافتند ماهی سیاه کوچولو پیام سیاسی دارد؟ یا به سبب اشاره به اره در پایان که به معنی توصیه به جنگ مسلحانه است یا ماهییی که بیدارمانده نشانی از بیداری؟
اگر قرار بر این بود که سر هر کسی را که اثری با نماد سیاسی ساخته زیر آب کنند همین بلا را باید سر ابراهیم گلستان میآوردند که 6 سال بعد فیلم «اسرار گنج دره جنی» را ساخت که پر از این نمادهاست: مرد روستایی که گنجی پیدا میکند و به جای سرمایهگذاری و هزینهکرد درست برای خودنمایی صرف میکند و زلزله یا آتشفشانی خانه مرد را زیر و زبر میکند و مشخص شد آن مرد با بازی پرویز صیاد، شاه است و معلم عصا به دست که میداند وهمکاری می کند هویداست ولی بلایی بر سر گلستان نیامد. فیلم البته از ادامه اکران بازماند. اگرچه پیش بینی درست بود و 4 سال بعد «مرد» به همان سرنوشت دچار شد.
سالها بعد از پیروزی انقلاب 57 اول بار فرج سرکوهی سردبیر مجله آدینه به استنناد اظهارات حمزه فراهتی - که برخی به اشتباه فلاحتی - مینویسند افسانه قتل صمد را باطل کرد و نوشت: غرق شد چون شنا نمیدانست و این که برای نجات او اقدام کرده اما ناگهان ناپدید شده است.
فراهتی از یک طرف با این اتهام رو به رو بود که ماموریت داشته صمد را از بین ببرد و از سوی دیگر با این پرسش که چرا او را نجات نداده؟
او در کتاب خاطرات خود به نام «از آن سالها و سالهای دیگر» مینویسد:
«ارس درست در پشت پاسگاه جریان داشت. در میان خنده و شوخی، لخت شدیم و به آب زدیم. [...] پنجاه متری شنا نکرده بودم که صدای فریاد صمد را شنیدم: " کمک! کمک!" بلافاصله برگشتم و دیدم که صمد تا بالای شانههایش توی آب است و هراسان دست و پا میزند. بلافاصله چرخ زدم و در خلاف جهت جریان آب، رو به سمتی که صمد بود، با تمام قوا دست و پا زدم. تقریباً نصف فاصله را طی کرده بودم که صمد برای سومین بار صدایم کرد. [...] دیدم جریان تند صمد را در خود بلعید. دیدم صمد ناپدید شد. دیدم جهان خاموش شد.»
با نگاه امروز البته نثر صمد بهرنگی در» ماهی سیاه کوچولو «چندان درخشان و شسته رفته نیست و تازه همین هم حاصل ویرایش سیروس طاهباز در کانون است اما تصویر سازی فرشید مثقالی بی نظیر است و همچنان بعد از 55 سال درخشان.
مهمترین دلیل شهرت و محبوبیت این کتاب جدای مرگ نویسنده این بود که آشکارا میگفت کاری باید کرد و مدام نباید فکر کرد و این را در قالب جملات هم تصریح می کند. آنجا که ماهی سیاه کوچولو، خطاب به ماهی ریزههای ترسیده از مرغ سقا میگوید: «شما زیادی فکر میکنید. همه اش که نباید فکر کرد راه که بیفتیم، ترسمان به کلی میریزد».
رییس وقت کانون - لیلی امیر ارجمند - البته هر گونه برداشت سیاسی از داستان را رد کرده و گفته بود: یک قصه است در ستایش تکاپوی زندگی و یک جا نماندن و رفتن و کسب تجربه های تازه و کشف دنیاهای جدید.
در نگاه شاملو هم اگرچه بهرنگی شهید و قدیس نبود اما «برای جامعه روشنفکری همچون کلاه بوقی بلندی که در مکتبخانههای قدیم بر سر بچههای تنبل میگذاشتند.» پیداست که مهمترین ارزش صمد برای او همین عملگرایی بوده و نفی تنبلی و به تعبیر امروزی ها «هر عملی بهتر از بیعملی است».
اگر چه شاملو روشنفکران را به تنبلی متهم میکند و اینکه «شعشعه چهره صمد، بیش از آن که به خاطر والایی ارزشهای انکار ناپذیر شخص او باشد معلول بینوری و خاموشی جامعه روشنفکری است» ولی جایی به نقل از یک جهانگرد خواندم که وقتی از او پرسیدند در بین مردمان سرزمینهای مختلف کدام خصیصه را بین انسانها مشترک دیدی پاسخ داده بود: میل به تنبلی!
پس اگر پیامی در ماهی سیاه کوچولو باشد این است که باید کاری کرد و از حیث تکنیک داستاننویسی این که پایان مبهمی دارد و مخاطب درنمییابد که بر سر ماه سیاه کوچولو چه آمده جالب است و خوب به خاطر دارم اول بار خانم همسایه - که بعدها دانستیم با چریکهای فدایی ارتباط داشته - توضیح داد: ماهی پیر خود ماهی سیاه کوچولو ست و قهرمان قصه و این یعنی توانسته خود را نجات دهد.
سالیانی پیشتر حین تماشای فیلم «تایتانیک» هم وقتی میدیدم داستان از زبان دختر که حالا پیرزن است بیان میشود و تصویر همه دریا بود بود مدام ماهی سیاه کوچولو و آن رازگشایی پیش چشمم میآمد.
مرگ فروغ در سال 45 و تختی در سال 46 و شایعاتی درباره آنها سبب شد که در سال 47 و درباره مرگ صمد بهرنگی هم ابهاماتی مطرح شود و کسانی چون دکتر فریبرز رییس دانا معتقد باشند نه تنها صمد را غرق کردهاند که مرگ فروغ هم طبیعی نبوده چون در آن شعر که میگوید «من خواب یک ستاره قرمز دیدهام» گروه «ستاره سرخ» را مد نظر دارد. (احمد رضا احمدی فقید از توهمات ساواک درباره منظور خود از ستاره می نالید ولی گویا غیر ساواک هم دچار این بدبینی بودند).
تازگیها البته جناب علیرضا دبیر هم گفته است خودکشی تختی را باور ندارد. جل الخالق! پسر تختی - بابک - هم به این نتیجه رسیده قتلی در کار نبوده و آقای دبیر قبول ندارد!
به هر رو این که مرگ فروغ و تختی و صمد در سه سال پیاپی و بعدتر جلال آلاحمد و دکتر علی شریعتی و مصطفای خمینی با فاصله به ساواک نسبت داده میشد یعنی سیستم قادر به اعتماد سازی نبوده است.
هیچ گاه نتوانستم با دیگر آثار صمد بهرنگی ارتباط برقرار کنم و جز همین ماهی سیاه کوچولو بقیه در ذهنم ننشسته است. با این حال همین که دغدغه دیگران داشته و با دل و جان در دورافتاده ترین روستاها معلمی می کرده ارزش مند است.
با این همه آن قدر گروههای مارکسیستی از نام و چهره او استفاده تبلیغاتی کردند که خیلیها باور کردند صمد بهرنگی مارکسیست بوده حال آن که اهل رفت و آمد به مسجد هم بوده و در آن زمان همه رگه هایی از عدالت خواهی داشتند.
اگر این ویژگی ها نبود بعد از 55 سال و در غیاب اندیشه های کمونیستی تا این حد محبوب و مشهور نبود ولو نگذاشتند یک خیابان فرعی در تهران به نام او شود.
شورای شهر قبلی در اقدامی درخور ستایش و با کمترین هزینه نام شماری از شخصیت های فرهنگی و ادبی و علمی حتی ورزشی را برای معابری برگزید که نام شهید نداشتند و امکان تغییر نام آنها فراهم بود مانند شجریان،اسلامی ندوشن، شیرین بیانی، دکتر صدیقی و مانند اینها. در آن مصوبه هم نام صمد بهرنگی برای یک خیابان فرعی و در واقع یک کوچه در نظر گرفته شد اما فرمانداری تهران تایید نکرد. شورای شهر در اختیار اصلاح طلبان بود (حاصل انتخابات 96 و در کنار ریاست جمهوری) و در اواخر دوره تصویب کرد اما فرمانداری تهران که زیر نظر وزارت کشور (دولت روحانی) است زیر بار نرفت تا بار دیگر همه بر حسن انتخاب وزیر کشور دولت قبل رییس جمهوری سابق را آفرین گویند.
کوچه ای که انتخاب شده بود مناسبت جالبی داشت. در خیابان حجاب و مقابل کانون. ترکیب شورا که تغییر یافت دیگر پیدا بود که اگر در دوره قبل مشکل در فرمانداری بود حالا خود شورا همراهی نمی کند و نام گذاری عملا منتفی شد اما انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برای ثبت در تاریخ خطاب به رییس و اعضای شورای شهر مصوبه قبل و فرمانداری مصوبه قبلی را یادآور شد:
«گمان نمیکردیم نیاز به یادآوری باشد، چون بر این باوریم که هم جنابعالی و هم اعضای شورای شهر و دیگر مسئولان توجه دارند که قدردانی از این بزرگان و نامگذاری خیابانهای مذکور به نام آنان، چیزی بر قدر و جایگاه آنها نمیافزاید، بلکه شهر را زینت میبخشد.»
صمد بهرنگی چریک نبود، شهید هم نشد، نثر جادویی هم نداشت، زیاد هم ننوشت، برخی داستانهای او نگاه مطلقانگارانه دارد اما دغدغه بچه ها را داشت و چرا نباید جایی به نام او باشد؟
نویسندهای که شهرت او از مرزهای ایران فراتر رفته و جدای جوایز بینالمللی که شوربختانه بعد از مرگ به او تعلق گرفت در ترکیه هم شناخته شده است و در صحنهای از سریال ترکیهای «دستمالام گُلدوزیه» به برخورد امنیتی با کتاب «یک هلو هزار هلو» اثر صمد بهرنگی در ترکیه تحت سلطه نظامیان اشاره شده است.
در واقع صمد بهرنگی خود همان ماهی سیاه کوچولویی بود که بر خلاف قهرمان قصهاش پیری را ندید و به جای بحث در یان باره که مرگ او طبیعی بود یا نه یا چریک بود یا نه باید بر سر این گفت و گو شود که چرا صفت «دانا «را برداشت؟ چون قرار بوده نام داستان «ماهی سیاه کوچولوی دانا» باشد.
آیا به این خاطر که می خواست بگوید دانایی کافی نیست و باید کاری کرد؟ مهم ترین تفاوت آموزههای دنیای امروز با روزگار صمد بهرنگی اما در همین است که اصل بر دانایی است و دانایی همان توانایی است و اتفاق مهم در ذهن و باور ما رخ میدهد. عمل واقعی در ذهن ماست وقتی به بلوغ فکری برسیم و بالغانه بیندیشیم.
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: مرگ های مشکوک در تاریخ انقلاب تماشاخانه