جمعه 9 آذر 1403

عشق شیطانی به زن خیانتکار؛ از جنایت تا بخشش

وب‌گاه فرارو مشاهده در مرجع
عشق شیطانی به زن خیانتکار؛ از جنایت تا بخشش

مرد جنایتکار در پی رابطه با زنی جوان شوهر او را کشته و به مرگ محکوم شده بود اما از اولیای دم رضایت گرفت.

عشق شیطانی به زن خیانتکار؛ از جنایت تا بخشش

مردی که در پی عشق ممنوعه به زنی متاهل، شوهر او را با همدستی دوستش کشته بود بعد از سال‌ها تلاش رضایت اولیای دم را جلب کرد.

به گزارش اعتمادآنلاین، متهم که مردی جوان است با همدستی زن متاهل و مرد دیگری شوهر جوان او را کشته و جسدش را در سایت دفن زباله رها کرده بودند.

فروردین‌ماه چهار سال قبل مردی با پلیس تماس گرفت و خبر داد برادرش گم شده است. او گفت: برادرم ناصر از دیشب ناپدید شده و همسرش ژینوس می‌گوید او به محل کار رفته و دیگر بازنگشته است؛ اما همکاران برادرم ادعا می‌کنند او به محل کارش نرفته است. من می‌ترسم بلایی سرش آمده باشد.

به دنبال شکایت این مرد، تلاش برای به دست آوردن ردی از ناصر آغاز شد تا اینکه چند ساعت بعد پلیس جنازه او را در حالی که دست و پایش با کش بسته شده بود در سایت زباله در بیابان‌های خاتون‌آباد پیدا کرد. شواهد نشان می‌داد این مرد در جای دیگری کشته و سپس جنازه‌اش به سایت زباله منتقل شده است.

خیانت دلیل قتل شوهر

پلیس در تحقیقات به اختلافات ناصر و همسرش پی برد و زن جوان به عنوان متهم تحت بازجویی قرار گرفت اما ادعا کرد از نحوه مرگ شوهرش اطلاعی ندارد.

سپس پلیس به بررسی پیامک‌های ارسال‌شده از گوشی ژینوس پرداخت و به رابطه پنهانی او با یک مرد غریبه به نام حسین پی‌برد. به این ترتیب زن جوان به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت حسین و دوستش حمید شوهرش را کشته‌اند.

در ادامه حسین و دوستش حمید بازداشت شدند و در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.

اولیای دم در جلسه دادگاه درخواست قصاص کردند و گفتند حاضر به گذشت نیستند. در ادامه متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت

او در تشریح جزئیات ماجرا گفت: مدتی پیش با ژینوس آشنا شدم. نمی‌دانستم او متاهل است. پس از مدتی که از رابطه دوستی ما گذشت فهمیدم شوهر و دو فرزند دارد. او مدام از بدرفتاری‌های شوهرش به من می‌گفت. چون می‌دانستم شوهرش مرد بداخلاقی است دلم برایش سوخت. او اول از من خواست شوهرش را گوشمالی بدهم اما بعد از مدتی نقشه قتل کشید. من برای اجرای نقشه از دوستم حمید کمک خواستم.

متهم ادامه داد: طبق نقشه‌ای که ژینوس کشیده بود او خودش را به مریضی زد و از همسرش خواست تا او را به درمانگاه برساند. وقتی ژینوس و شوهرش از خانه بیرون آمدند من و حمید به عنوان مسافرکش جلوی راه‌شان ایستادیم و از آنها خواستیم سوار شوند. ناصر قبول نکرد؛ اما من به زور او را سوار ماشین کردم. من و حمید آنها را به بیابان‌های خاتون‌آباد بردیم و دست و پا و دهان ناصر را با کش بستیم. من واقعاً قصد کشتن ناصر را نداشتم فقط می‌خواستم او را گوشمالی بدهم. به همین خاطر چند ضربه با سنگ به سر او زدم اما یکباره متوجه شدم جان سپرده است. به همین خاطر از ترسم جنازه را میان زباله‌ها انداختم و فرار کردم.

سپس حمید به دفاع از خودش پرداخت و گفت: آن روز در خانه حسین خواب بودم که از من خواست با هم بیرون برویم. در بین راه ماجرایی برایم تعریف کرد و گفت می‌خواهد با یک نفر تسویه‌حساب کند. من در ماشین کنار او نشسته بودم و حسین پشت فرمان بود تا اینکه جلوی پای یک زن و شوهر توقف کرد و به زور از آنها خواست تا سوار ماشین شوند. وقتی به بیابان‌های خاتون‌آباد رسیدیم حسین از من خواست کمک کنم دست و پای مرد جوان را ببندیم. من به او کمک کردم ولی ضربه‌ای با سنگ به سر ناصر نزدم.

وقتی نوبت دفاع به ژینوس رسید همه اتهاماتش را انکار کرد و گفت: من از نقشه حسین برای قتل شوهرم اطلاعی نداشتم. قبول دارم با شوهرم اختلاف داشتم اما هرگز راضی به مرگ او نبودم. اگر اختلاف بین ما زیاد بود همان ابتدا از او جدا می‌شدم. حسین خودش به تنهایی نقشه قتل را کشید و آن را اجرا کرد.

این زن اتهام زنای محصنه را نیز قبول نکرد.

در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و حسین و حمید را به اتهام مشارکت در قتل به قصاص محکوم کردند. زن جوان نیز به زندان محکوم شد.

این حکم در دیوان عالی کشور تایید شده بود که متهمان توانستند رضایت اولیای دم را جلب کنند. به این ترتیب از چوبه دار به زندگی برگشتند و از جنبه عمومی‌جرم بار دیگر از خود دفاع کردند.

حسین این بار در دادگاه گفت: اشتباه کردم که دلم برای ژینوس سوخت. من بیش از چهار سال است که در زندانم و زندگی‌ام نابود شده است. با سختی زیاد توانستم رضایت اولیای دم را جلب کنم. باور کنید مرگ را با چشمانم دیدم و به اندازه کافی تنبیه شده‌ام. حالا از قضات دادگاه تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند.

سپس حمید به دفاع ایستاد و گفت: اشتباه من این بود که آن روز همراه دوستم رفتم و پایم به این ماجرا باز شد. در این مدت زن و بچه‌ام مرا رها کردند و رفتند. من پشیمانم و تقاضای بخشش دارم.

در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.

از میان اخبار

فیلترینگ علیه زندگی عادی

داستان ناتمام پرواز 752