«علفزار»؛ امیدی برای ارتقای زنان / «شادروان»؛ اختلاط ژانرها
در دومین روز از چهلمین جشنواره فیلم فجر، دو فیلم «علفزار» به کارگردانی کاظم دانشی و «شادروان» به کارگردانی حسین نمازی در خانه جشنواره نمایش داده شد.
علفزار، امیدی برای ارتقای زنان دومین روز جشنواره با فیلم «علفزار» ساخته کاظم دانشی شروع شد که بعد از تجربه چند فیلم کوتاه و کارگردانی تئاتر، اولین فیلم بلند خود را بر پرده نقرهای نشانده است، فیلمی که نوید یک یک کارگردان موفق در سینمای ایران خصوصا در ژانر اجتماعی را میدهد. علفزار با داستان اصلی و خرده داستانکش تصویری از چند پرونده از آسیبهای اجتماعی است. در واقع کاظمی با بررسی چند پرونده واقعی از جنایت ناشی از فقر و اعتیاد و تجاوز تلاش کرده یک داستان منسجم بسازد و داستانش را از جایی شروع میکند که این پروندهها به محکمه رسیدهاند و تصمیم بازپرس پرونده برای دادخواهان و شاکیان تعیینکننده است. خصوصا که یک طرف پرونده موضوع اصلی داستان، خانوادهای مذهبی و اسم و رسمدار و به قولی درباره آقازادههایی است که مسیری غیر از مسیر پدر مذهبی و اهل رعایت شرع و عرف در پیش گرفتهاند و حالا بازپرس باید موقعیت اجتماعی و سیاسی این پدر را در نتیجه پرونده لحاظ کند و این یعنی دور شدن از مسیر قانونی. و همین تصویری خاکستری از قوه قضائیه نشان می دهد که میتواند اکران عمومی فیلم را با مخاطره همراه کند.
یکی از نقاط برجسته فیلم بیمکان بودن آن است. هیچ مشخصهای در هیچ جای فیلم آن را مکانمند نمیکند، فقط از صحبتهای دادستان و بازپرس میفهمیم که محل وقوع داستان تهران نیست و این اتفاقات داستان را جهانشمولتر میکند و نشان میدهد که این اتفاقها مختص شهر و محل و طبقه خاصی نیست؛ هم خانواده بورژوا دچار آسیب اجتماعی و رفتارهای خلاف عرف و شرع هستند و خانواده فقیر متجاوز.
بازپرس، خرده داستانک ماجرای ازدواج غیررسمی والدین معتاد و فرزند حاصل از آن را با قوانین شرعی ختم به خیر میکند. صدف اسپهبد در نقش یک مادر معتاد و در اولین حضور سینمایی خود خیلی خوب ظاهر شد.
اما در داستان اصلی، بازپرس برای مختومه اعلام کردن پرونده تحت فشار قرار میگیرد. دادستان به دلیل قدرت سیاسی - اجتماعی پدر خانواده و موقعیت خود و مصلحتاندیشی، بازپرس را تحت فشار قرار میدهد. اما بازپرس وجدان و قانون را بیشتر در نظر دارد، هر چند که با این کار موقعیت شغلی او به خطر بیفتد. پژمان جمشیدی در نقش بازپرس، خیلی خوب ظاهر شده و نشان داد در نقشهای بسیار جدی نیز میتواند موفق عمل کند.
اما مساله مهم این فیلم، تعرض و تجاوز به زنان و واکنش آنها به این اتفاق بسیار تلخ و آزاردهنده است که اگر اعلام شود، زنان انگشتنما و بیآبرو میشوند و اگر نشود، درد آن خودشان را خفه میکند. یکی از زنان به دلایل شخصی، نمیخواهد بازپرس آنها را به پزشکی قانونی ارجاع دهد و زنی دیگر مصرانه پیگیر شکایت از متجاوزان است و هیچ توصیه و تهدیدی او را از تصمیم خود منصرف نمیکند. اما وقتی مادر خانواده که از ابتدا عروسش را تهدید به طلاق و جدایی از فرزندش میکرد، در انتها از او میخواهد که تا انتهای شکایت خود پیش رود، سمت و سوی کارگردان بروز میکند. چون وقتی این حرف و تاکید بر شکایت و پیگیری آن از سوی یک «مادر» تجربهاندوخته و سرد و گرم روزگار چشیده و خصوصا تحت سلطه مردی که به دلیل موقعیت شغلی در خانواده از قدرت زیادی بهره میبرد، گفته میشود، ارزش آن را چند برابر میکند.
شاید پیام اخلاقی و اجتماعی علفزار همین باشد که زنان را در واکنش نشان دادن به تجاوز و تعرض که درجات و اشکال مختلف دارد، ثابتقدم کند و دوگانه آبرو و حق اعتراض، حق اعتراض را انتخاب کنند تا شاید از این آسیب اجتماعی که عواقب بسیار ناخوشایندی دارد، کاسته شود و تابوی طرح آن شکسته شود و زنان را در جامعهای مردسالار که عرف جایگاه بالاتری از شرع و قانون دارد، در امنیت بیشتری قرار دهد. هر چند که پلان آخر فیلم که هر کس در ماشین خود، سوی خود میرود، پایان ابهام برانگیزی داشته باشد.
شادروان، اختلاط ژانرها حسین نمازی با دومین فیلم خود «شادروان» در چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد. فیلمی که اختلاطی از ژانرهای درام و کمدی است. عین موقعیتهای واقعی در یک مراسم عزاداری که اتفاقهایی خندهدار رخ میدهد. در اینکه اختلاط ژانرها در هنر و نه فقط در سینما، در هنر معاصر و روزگاری که هیچ سبک و ژانری حاکمیت و قدرت ندارد، امری عادی شده بحثی نیست، اما مساله در انجام و اعمال آن است که تبحر زیادی لازم دارد تا مثلا از ژانر کمدی بدون اینکه خلائی در روند منطقی فیلمنامه پیش آید به ژانر درام چرخش ایجاد شود و شادروان دقیقا از همین عدم تبحر در چرخش از ژانری به ژانر دیگر لطمه میخورد.
در وجه دراماتیک، مرگ پدر خانوادهای فقیر، فرزندانش را در موقعیت بغرنجی قرار داده است. از یک سو، پدر در سردخانه بیمارستان مانده و پولی نیست که او را ترخیص و دفن کنند و از سوی دیگر، فامیل برای عرض تسلیت به آنها، کنگر خورده و لنگر انداختهاند و دردسر خانواده را بیشتر کردهاند. همین باعث میشود کارگردان مشکلات خانواده را با چرخش به ژانر کمدی طرح کند تا هم موضوع جدیای را مطرح کند و مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و هم او را بخنداند و تا آخر بر صندلی بنشاند. پس در بیان مشکلات خانواده از شوخی های کلامی استفاده میکند. اما چون این شوخیها تکراری میشوند، از ارزش کمیک آن میکاهند.
داستان عاشقانه پسر خانواده (با بازی خوب سینا مهراد که بر خلاف نقشهای قبلی خود، در نقش یک پسر ناهنجار و اندکی خلاف ظاهر شده) هم چاشنیای است تا وجه دراماتیک فیلم را بیشتر کند، داستان عشقی که به سرانجام نمیرسد؛ خرده داستانکی که گرچه برای پیشبرد داستان اصلی طرح میشود، خیلی غیرمنطقی چیده شده است. چون مسلم است که وقتی شناسنامه خواهر به اسم معشوق افغانستانی میشود، ازدواج غیرممکن میشود و این سهلانگاری و ضعف در فیلمنامه است و نه دراماتیکتر شدن داستان. پس در باز خانه که در لانگشات سکانس آخر، تصویری زیبا از غروب آفتاب است و نوری به سوی خانه باز میکند، راه چاره حل مشکلات خانواده فقیر و به عبارتی برطرف کردن ضعف فیلمنامه و ضعف در چرخش از ژانر درام به کمدی نیست.
با این حال، نمازی وقتی در پایان داستان، فامیل را در ترخیص و تدفین پدر شریک میکند و کمک مالی آنها همراه با همدردی در غم خانواده را نشان میدهد و بعد از تشییع جنازه آنها را دور هم در یک اتاق مینشاند، میخواهد بر همگرایی، محبت و همیاری خانواده تاکید کند و شاید پیام اخلاقی فیلم همین باشد.