علیمردانی: صداپیشگیام در نقش تختی را عمدا پنهان کردم / بهخاطر بدهی در "روز رفتن" بازی کردم /"چهلتیکه" هیچ نسخه دیگری ندارد
برنامهای در شبکه نسیم روی آنتن است که شخصیتهای قدیمی و مورد علاقه مردم را میآورد و با آنها خاطرهبازی میکند اما چرا امروز کمتر سریالها و برنامههای تلویزیون نوستالژی میشوند؟
خبرگزاری تسنیم- مجتبی برزگر: چندی پیش بخش اول گپ و گفت با محمدرضا علیمردانی مجری و الهام حاتمی تهیهکننده و کارگردان برنامه "چهل تیکه" را منتشر کردیم که با بازتابهای فراوانی هم مواجه شد. در آن گزارش اولیه به احیای نوستالژیها و رفتار هنرمندانه این برنامه تلویزیونی با مقوله خاطرهبازی اشاره کردیم. برنامهای که در فصل اولیهاش شخصیتهای هنرمند و برنامههای رادیویی، تلویزیونی و سینمایی را صرفا در قالب آیتمهایی پخش میکرد و الهه پرسون مجری آن برنامه بود اما نه متمرکز بلکه پلاتویی! حالا در فصل جدید الهام حاتمی تهیهکننده و کارگردان با دکور جذابی که خودش هم نوستالژی و خاطرهبازی را به رخ مخاطب میکشد برنامهای ساخته که میهمانش وارد لوکیشن "چهل تیکه" میشود و با صداپیشه و بازیگری کاربلد و حرفهای به نام "محمدرضا علیمردانی" گفتوگو میکند.
جالب است که در این چند وقت اخیر خصوصا در شب یلدا، بعد از مدتها بیماری با محمدعلی کشاورز گفتوگو کرد؛ در کنار جذابیتهای گفتوگو، مولاناخوانی و حافظخوانی استاد هم قابل توجه بود. سهشنبه تا جمعه هر هفته روی آنتن میرود و به تعبیر تهیهکننده و کارگردانش قرار است به فصلهای بعدی هم برسد. برنامهای که خاطرات هنرمندان مرور میشوند و به دهه شصتیها نگاه قابل توجهی کرده است. خندهها و گریهها توأمان میشود؛ جایی نصرالله رادش و نادر سلیمانی میآیند و همه لحظات شادی و نشاطند و جایی هم در عین خاطرهبازی، همانند گفتوگوی با غلامحسین لطفی، گریه این هنرمند پیشکسوت همه را تحت تأثیر قرار داد.
کار سخت الهام حاتمی کارگردان و تهیهکننده "چهلتیکه" جمعآوری آرشیو و تصاویر و صوتها و فیلمهایی است که حتی خود آن هنرمند قدیمی از آن بیخبر است و به تعبیر خود این کارگردان بارها میهمانان با تصاویر و فیلمهایی خاکخورده و قدیمی شوکه شدهاند. "چهل تیکه"، فراتر از یادآوری و مرور خاطرات، همقدم شدن با زندگی هر هنرمند است که با کولهباری از خاطره و تجربه به امروز رسیده است. "چهل تیکه" راوی سفر زندگی سرمایههای انسانی فراموش شدهای است که از دید مدیران امروز، پنهان ماندهاند. درست مثل کمد شلوغی که کنار و گوشهاش قیمتیترین و ارزشمندترین چیزها از نظر دور ماندهاند.
کارگردان "چهلتیکه" اعتقاد دارد که این برنامه تلویزیونی تا زمانی روی آنتن خواهد ماند که از تکرار برنامه بدون هیچ حرف تازهای پرهیز کند. ما در برنامه سعی کردیم هر چند قسمت، کار جدیدی برای مخاطب به نمایش بگذاریم، که مطمئنم جای خود را به خوبی در میان بینندگان باز خواهد کرد. ما در این برنامه سعی کردهایم به سراغ سرمایههای تلویزیون رفته و آنها را مجدد به قاب تلویزیون آورده و گفتوگوی جذابی با آنها داشته باشیم.
همهچیز برای من بازیگری است
مشروح این گپ و گفت را در ادامه بخوانید:
* آقای علیمردانی حالا که مجری برنامه تلویزیونی شدید کدام کار را بیشتر دوست دارید و به دلتان مینشیند؛ بازیگری، صداپیشگی، خوانندگی و حالا اجرا؟
من قبلا هم گفتهام همه اینها برای من بازیگری است؛ اتفاقا با نیما رئیسی (بازیگر و دوبلور) حرف میزدیم و میدانیم در دنیا بازیگری یعنی خواندن، ساز زدن، اجرا، صداپیشگی و دیگر هنرها؛ حالا برخی دیگر این ابعاد را تجربه نکردند و بازیگری میکنند به وظایف هنریشان کامل نپرداختهاند. بنابراین انتقادها درست نیست که چرا بازیگر، خواننده و مجری شده یا دیگر شاخههای هنری را تجربه میکند. بازیگر باید همه این شاخهها را تجربه کند و کاربردها و ابعادش را بداند. بازیگری که آکادمیک، بازیگری را آموخته باشد نباید با کسانی که این شاخهها را نیاموختهاند مقایسه شود. بازیگرانی داریم مثل هومن حاجیعبداللهی، نیما رئیسی، مهران مدیری و.... که چندین توانایی دارند و این یعنی بازیگری.
* پس یعنی منافاتی ندارد بازیگر، مجری شود؟
اصلا از بازیگر همین انتظار میرود.
بازیگر باید در همه مواقع و موقعیتها بازیگر باشد
* و اگر همین بازیگر در کار اجرا موفق نبود؟
یعنی هنوز کار دارد نه اینکه بازیگر خوبی نیست؛ یعنی به عبارت دیگر بازیگر تکبعدی است مثل بازیگرانی که تا آخر عمر از برخی از نقشها بیرون نمیآیند و همان لایه بازیگریشان را به رخ مخاطب میکشند؛ از این نمونه فراوان داشتیم، اما آلپاچینو و داستین هافمن هر نوع نقش و کاراکتری را از خودشان بروز دادهاند؛ از زن شدن، پیر شدن، در نقش معتاد و اوتیسم و رقصنده و خیلی کاراکترهای دیگر. بازیگر لازم باشد مجری میشود، مسئول و سرطانی را هم بازی میکند. بازیگر آنقدر باید توانا باشد خودش را با شاخههای مختلف هنری، به باورپذیری قالب کاراکترها برساند.
برخی انتخابهایم از روی ناچاری بوده است
* نمونه ایرانی هم داریم؛ بازیگری که همه نوع لایههای کاراکتری بازیگری را ایفا کرده باشد و یا از پس آن برمیآید؟
من نمونههای ایرانی ندیدم؛ در نمونه خارجی ببیشتر دیدم اما بازیگر ایرانی دیدهام که در این راستا تلاش میکند. حالا احتمالا با همین قضاوتها مواجه شدهاند. در همه جای دنیا اعتقاد دارند بازیگر باید همهفنحریف باشد؛ یعنی سوارکاری، نقاشی، شمشیربازی، خوانندگی، نوازندگی، اجرا و خیلی چیزها را کاربردی بداند؛ به عبارت بهتر جزو درسهای بازیگری است. حتی بسیاری از استانداردها و دروس بازیگری را در دانشگاهها تدریس نمیکنند و من رفتم خودم یاد گرفتم؛ چون میخواستم درست و اصولی، بازیگر شوم و بازیگر بمانم.
کار زیاد کردم اما به جرأت میگویم تا قبل از سریال "پایتخت" هرچه در سینما و تلویزیون انتخاب میکردم به دلیل غم نان بوده است. ناچار شدم و چون انتخاب دیگری نداشتم به سراغ کارهای دیگر رفتم؛ صداپیشگی و تدریس میکنم.
ماجرای پشیمانی و بازی در نقش شهرام وزوزی
* این ناچاری و پشیمانی را که میگویید کجا اتفاق افتاد از انتخاب بازیگریتان راضی نبودید و با دیدنش در تلویزیون یا سینما گفتید چرا بازی کردم؟
یک سکانس از سریال "روز رفتن" به من پیشنهاد شد تا بازی کنم؛ به یکی از عوامل آن کار بدهکار بودم. یکی دو بازیگر هم آمده بودند و مطلوبشان جلوی دوربین اتفاق نیفتاد. همان فرد از من خواست که بروم و به من گفت بیا و من هم گفتم این سکانس را بازی کنم بدهیمان تسویه میشود؟ گفت: بله. من هم گفتم بروم بازی کنم.
من رفتم سر فیلمبرداری اما آن طور که دلم میخواست نگذاشت بازی کنم؛ من این کاراکتر قهوهخانهای را میخواستم زیرپوستی و ریز، ایفا کنم اما گفت نه درشت میخواهم کاراکتر خودش را نشان دهد. بازی کردم و رفتم؛ پول تلفنم را نداشتم بپردازم سه روز بعد مادر خانمم زنگ زد و گفت محمد جان! آقایی با این اسم اینجا زنگ زده و گفته حتما به من زنگ بزند؛ دیدم رفیقمان است. تماس گرفتم گفت چرا غیب شدی! گفتم پول نداشتم و تلفنم قطع شده است. گفت: بیا دفتر! رفتم دیدم که کارگردان میگوید این نقش شما خوب درآمده است و ما بخشهای دیگری به این نقش اضافه کردهایم. گفتم مگر فیلمنامه سریال را ننوشتهای! گفتند نه تا پایان ننوشتهایم. به گونهای همینطوری اضافه شدیم، یعنی از قبل، تصمیمی برای این نقش نداشتند و اصلا در قصه شهرام وزوزی وجود نداشت.
چطور "بائو" سریال پایتخت شدی؟
* یعنی این کاراکتر و نقش را دوست نداشتید؟
جالب است بدانید در سریال "مأمور بدرقه" هم همینطور دوست نداشتم قبول کنم. محسن تنابنده سر سریال "پایتخت" که من را دعوت کرد به من گفت خودم ماندهام چرا در این سه سری قبل یاد تو نیفتادم! چون در سریال "مأمور بدرقه" تو تنها کسی بودی که با لهجه و گویش مازنی بازی کردی. یادم است به من سر سریال "پایتخت" 4، زنگ زد گفت چند انیمیشن داریم خوابهای ارسطو که عجیب و غریبند و میخواهیم صدا و دوبلهاش را مدیریت کنی. بعد از دو روز به من زنگ زد نقشی داریم که دنبال بازیگران دیگر رفتم اما این نقش در شکل و شمایل و تیپسازی تو میگنجد و آن نقش "بائو" اتفاق افتاد.
بعدها هم محسن تنابنده در پاسخ به سؤالی که پرسیده شد چرا سراغ محمدرضا علیمردانی رفتید این موضوع را گفت که من خودم ماندم چرا در سریهای قبل "پایتخت" به سراغ علیمردانی نرفتم. ما با هم، همکلاسی و همدانشگاهی بودیم و با هم کار میکردیم. سر فیلمبرداری سریال "مأمور بدرقه" وقتهایی محمدرضا تنها کسی بود که مازنی بازی میکرد؛ به یکباره یادم آمد که لهجه را راحت میگیرد و بسیاری هم برای نقش "بائو" تست داده بودند.
بعدها فهمیدم که سیروس مقدم با تکیه بر صحبتهای محسن تنابنده، قبول کرد که من "بائو" سریال "پایتخت"4 باشم. وگرنه این نقش هنوز هم کاندید داشت اما محسن تنابنده به آقای مقدم گفته بود خیالتان راحت باشد که به خوبی از پس این نقش برمیآید.
خواهرم میگفت داداش! ازت میترسیدیم
* کدام کار خیلی به دلت نشسته است؟
من هنوز در قاب تلویزیون کاری نکردم که بگویم به دلم نشسته است.
* در تئاتر چطور؟
: نقشی بازی کردم به اسم عماد در نمایش " لب خط" که نقش یک روح بود. در نمایش " کلکسیونر" دو نسخه داشت، یک نسخه که گروهی بود و خودم هم در کارگردانی دخیل بودم و نسخه دیگر هم محسنیان بود که در کارگردانی دخیل بود؛ برای نخستینبار ژانر وحشت اتفاق میافتاد و نقش شیطان را در آن نمایش بازی میکردم. جالب است که خواهرم میگفت داداش! ما میدانستیم تویی اما دست هم را میگرفتیم و از تو میترسیدیم.
روزهایی که از بالای ستارخان تا کشتارگاه پیاده میرفتم
* البته که جای ژانر وحشت و سریالهای ترسناک در تلویزیون خالی است؟
قبول دارم که اصلا چنین سریالهایی نداریم، پتانسیلی درون من است که خودم را آرام میکنم.
* پس ژانر وحشت را دوستدارید تجربه کنید؟
برای همه این روزها و کارها تلاش کردهام. روزهایی بوده که پول نداشتم و از بالای ستارخان تا کشتارگاه پیاده میرفتم تا به سمت خانه بروم.
علیمردانی: نوستالژیها مرا مجری "چهلتیکه" کردند / مخاطب به خاطرهبازی علاقه داردبا هادی کاظمی پیاده میرفتیم و تمرین میکردیم
* خانه کجا بود؟
مسعودیه سه راه افسریه. تمام این مسیر را تمرین میکردم در بسیاری از مواقع با هادی کاظمی (بازیگر) با هم بودیم و پیاده میرفتیم و تمرین میکردیم. پول نداشتم، بچه پایینشهر بودم. امیدوار به موفقیت و پدر و مادرم میگفتند ما را خسته کردی این چه کاری است.
* دوست صمیمیات هادی کاظمی بود؟
هادی کاظمی، مجید آقاکریمی، آتیلا سرور و عباس حبیبی دوستان آن دوره بودند و هنوز هم با هم صمیمیایم.
* الان که خودتان برنامهای را اجرا میکنید که از نوستالژی و خاطره حرف میزند؛ از دورهای صحبت میکنید که آنقدر قدرت هنری داشتهاند که تاکنون دیده میشوند و نوستالژی شدهاند. و امروز کماکان از پستوهای آرشیو بیرون میآیند و پخش میشوند. چرا این اتفاق الان نمیافتد؟
شاید من و شما این موهایمان را سفید کنیم دیگر این حس را نداشته باشیم. هرچه پخش شود میگوییم نوستالژی است. بسیاری هم در آن دوره فکر نمیکردند بارها کارشان دیده شود. این احساسی که ما الان داریم قطعا این دوستان دیگر ندارند، 20 سال دیگر هرچه کاشتیم برایمان خاطرهانگیز میشود.
دیگر دانشگاه نمیروم
* شنیدهام که مثل گذشته در دانشگاه تدریس نمیکنید؟
بله. دانشگاه دیگر تدریس نمیکنم، آنقدر گفتند بیا و بیا، اما محیط را فراهم نمیکنند و من نمیروم؛ چون بیشتر ادا است.
این اقلیم، اقلیم صدا خیز است
* این فضایی که باید فراهم شود چه فضایی است و چه کمبودهایی داشتهاند؟
مطمئنم تنها کسیام که در فضای دانشگاهی، استاندارد تدریس دانشگاهی و در واقع سیلابس تدریس رشته صدابازیگری را در دانشگاه نوشتم اما کسی در این راستا کمکی نکرد و قدمی برنداشت. طرحی که به شاخههای دوبلاژ، صدابازیگری، صداپیشگی عروسک، انواع گویندگی و... برمیگشت که تمام استانداردهای جهانی را در آن آورده بودم. اما هیچکس ما را تحویل نگرفت. مدتی گذشت این طرح را به فنی و حرفهای ارائه کردم که گفتند خیلی خوب است ما طرحهای خوبی نداشتیم و دنبال چنین چیزی بودیم. از آن سال ما داریم آموزشگاهی درس میدهیم رشتهای که میتوانست دانشگاهی باشد. ما بهتر از دنیا میشدیم، چون این اقلیم، اقلیم صداخیز است و من همیشه اعتقاد به پرورش و تربیت هنرمند داشتهام، بماند که برخی در این راستا قدم برنمیداشتند و میگفتند دست زیاد میشود. اما هرچه در این عرصه نیروهای کارآزموده و برجسته تربیت کنیم کار و تولید هم به مراتب بیشتر میشود. در این حوزه استعدادهای زیادی داریم.
باید بگذارند با حوصله سریال و برنامه بسازند
* آقای علیمردانی یکی از نکات قوت سریالهای آن دوران به فیلمنامه برمیگردد. کارگردانها بیشتر جای مانور داشتند و امروز با طرح و چند قسمت فیلمنامه سریال جلوی دوربین میرود. حتی با بازیگران صحبت میکنیم اطلاع ندارند آینده کاراکتری که ایفا میکنند به کجا میرسد. و نقطه ضعف دیگر که بارها نقد میشود و کمتر مورد توجه دستاندرکاران است شتابزدگی که در ساخت سریالها وجود دارد.
من از زمانی که کار کردهام همین منوال بوده است. از نوروز 1376 که با داریوش کاردان کار میکردیم و چند تجربه دیگر و به جرأت میتوانم بگویم از نیمه دوم دهه 1370 تا الان هرچه کار بوده همینطوری بوده است؛ کارها زمان ندارند و کمتر مجال به کارگردان و بازیگران برای باورپذیری و شخصیتپردازی داده میشود. حالا امکان دارد در این راستا به برخی هم فرصت بیشتری دادند که مجال برای ارائه کار بهتری داشته باشند؛ باید بگذارند کارگردان، بازیگر و عوامل برای ساخت سریال یا برنامه، با حوصله، دقت، نوآوری و خلاقیت کار کنند.
* سریالهای طنزمان هم همین طوری شده است که کمتر به آنها میخندیم به قول برخی باید نگاه کنیم و نمیتوانیم ببینیم. شوخیها به سمت لودگی میرود تا طنز محتوایی؟
با چند سریال طنز هم واقعا خندیدیم. "پایتخت"5 و قبل از آن "نون. خ" سعید آقاخانی.
سعید آقاخانی به "نون. خ" دعوتم کرد
* دوست داشتید در آن سریال بازی کنید چون هم لهجه و گویش میتوانید بگیرید و قبلا هم سابقه کار در سریال بومی داشتهاید؟
سعید آقاخانی دعوتم کرد. دوست داشتم بروم اما به شدت همزمان شد با برخی از کارهای دیگر؛ حتی هومن حاجیعبداللهی هم به من گفت بیا من هم هستم و نقش شخصی روحانی را بازی میکنم. حتی سعید آقاخانی مرا دید به من گفت تو اصلا ما را دوست داری! گفتم سعید من مخلصتم. گفت پس چرا من هر پیشنهادی میدهم تو نمیخواهی. تا به حال دو بار سعید آقاخانی به من پیشنهاد داده است و دو سه بار هم آقای مدیری؛ اما توفیق حضور پیدا نکردم.
مهران مدیری مرا به "قهوه تلخ" دعوت کرد
* کار مهران مدیری چه بوده است؟
فصل دوم سریال "قهوه تلخ" و فیلم سینمایی "ساعت پنج عصر" بود. در برنامه "دورهمی" هم که دعوتم کرد گفتم دو مرتبه شما افتخار دادی دعوتم کردی اما افتخار نصیبم نشد که با شما کار کنم.
شروع پخش "آخر خط" تلویزیون / روایت علی مسعودی از کاپشن "حاج احمد کاظمی" ماجرای امنیتی تلویزیون از "یکشنبه" شروع میشود + تیزر برزو ارجمند و سحر ولدبیگی در "کتونی زرنگی" تلویزیون + عکس شروع "سنجرخان" با محمدحسین لطیفی / به نظرم ساخت فیلم "حاج قاسم" حق حاتمیکیا است آخرین اخبار از سریالهای الفویژه تلویزیون / از شروع سلمان تا پایان نگارش شهید صیاد شیرازی* جالب است که در کارنامهتان نقشهای جدی هم بازی کردهاید مثلا فیلم "هفتماهگی" هاتف علیمردانی یا فیلم "حراج"...
حراج که اصلا دو سکانس است و دیالوگ آنچنانی هم ندارد. آنقدر از این فیلم و کارگردانش ناراحتم که ندیدم.
از کارگردان "حراج" ناراحتم؛ به من دروغ گفت
* از حسین شهابی کارگردان "حراج" ناراحتید؟
بله؛ حسین شهابی. به خاطر آن دروغ بزرگی که به من گفت از او و فیلمش ناراحتم. به من گفت نقشت نقش اصلی است؛ من سال قبلش "روز روشن" را با حسین شهابی کار کردم و به من گفت تو کجا بودی چقدر حیفی و از این حرفها.
با خودم گفتم: محمدرضا دیگر فریب نخور!
* "روز روشن" تجربه خوبی بود؟
بد نبود حداقل گروه بازیگران را دوست داشتم و نتیجه فیلم هم نتیجه بدی نبود. مهران احمدی و پانتهآ بهرام که خوب بودند و سال بعد این کارگردان طوری با من رفتار کرد که هیچوقت این خاطره تلخ از ذهنم بیرون نمیرود. همواره از او به یاد نیکی در ذهنم بود و سال بعد پیشنهاد بازی در سکوت و کاراکتری بدون دیالوگ را داد. طوری ماجرای نقشم را تعریف کرد که گفتم عجب نقش پرچالش و جذابی! بدون کمترین دیالوگ آمدم یک سکانس را فیلمبرداری کردیم و سکانس دوم گفت آخرین سکانس آقای علیمردانی است و دست بزنید. من فکر کردم شوخی میکنند رفتم و در اتاق گریم نشستم و گفتم چرا اینجایی و اعتراض نکردی؟ یعنی چه که دو سکانس بازی کردی و اینطوری فریب بخوری! با بغضی رفتم و سوار ماشینم شدم و گفتم محمدرضا دیگر فریب نخور!
در "هفت ماهگی" هاتف علیمردانی هم اتفاق خوبی افتاد و حتی برای فیلم بعدیاش "آباجان" هم دعوت شدم منتها باز میخواستند تمام کار را در زنجان فیلمبرداری کنند به این دلیل نتوانستم بروم. نقشی را که حمیدرضا آذرنگ در این فیلم بازی کرد قرار بود اول من بازی کنم. البته که برای کار بعدیاش هم از من خواست و دوباره دعوتم کرد.
نمی خواستم کسی بفهمد من تختیام
* یک جایی شنیدم که دوبلور پیشکسوتی میگفت صداپیشگان دوست دارند مردم متوجه نشوند فلان نفر جای فلان شخصیت صحبت کرده است. این اتفاق برای خودتان افتاد و دوست نداشتید بدانند صداپیشه شخصیت تختی در فیلم سینمایی "غلامرضا تختی" خود شما بودید و ناشناخته بماند؟
اوایلی که "غلامرضا تختی" ساخته شد و به جشنواره فجر آمد در فرش قرمز هم شرکت نکردم و اعتقاد داشتم بگذارید مردم ذهنیت نداشته باشند و ندانند جای این قهرمان ملی چه کسی صحبت میکند. با این ذهنیت تماشاگر این فیلم نشود که صدای تختی منم! به جای اینکه غرق در شخصیت "تختی" شود با خودش میگوید این علیمردانی است. نه تنها فرش قرمز نرفتم بلکه پستی هم نگذاشتم و در مطبوعات هم حرفی نزدم. آقای ملکان به من گفت صحبت کنم اما من دلیلم را گفتم و از این نگاه حرفهایام تشکر کردند.
اولین گزینه اجرای برنامه "چهلتیکه"
* خانم حاتمی، محمدرضا علیمردانی اولین گزینه شما به عنوان مجری "چهلتیکه" بود؟
من سه گزینه داشتم که هر سه هم سن و سال بودند. برایم سن مهم بود و هر سه جذابیت اجرا داشتند؛ یکی از آنها در همان اول راه حذف شد و دو نفر باقی ماندند. با آدمهای مختلف مشورت کردم، برای من روحیات شخصیت افراد هم مهم است. واقعا نمیتوانم با هر آدمی کار کنم. برخی واقعا آدمهای سختکوشیاند که میتوانند با هر آدمی کار کنند. من نمیتوانم و اگر از آن فرد انرژی خوبی نگیرم نمیتوانم کار کنم و به طورکل ترجیح میدهم با آن آدم کار نکنم.
* با آن گزینهها هم مذاکره کردید و یا تنها مذاکرهتان با آقای علیمردانی بود؟
من جدیترین مذاکرهام تنها با آقای علیمردانی بود.
* آن دو گزینه سینمایی بودند یا تلویزیونی؟
تلویزیونی بودند؛ یک کدام از آن دو، مجری تلویزیون بودند.
محمدرضا علیمردانی: میتوانم بگویم مذاکره نبود و خودم هم هنوز نمیدانم چطور برنامههایم را هماهنگ کردم و چهار روز به این برنامه اختصاص دادم.
حاتمی تهیهکننده و کارگردان: اول دو روز بود بعد به سه روز و چهار روز افزایش پیدا کرد.
علیمردانی چقدر دستمزد میگیرد؟
* البته که آقای علیمردانی از خاطرهبازی خوشتان آمد؟
کار را که دوست دارم اما کماکان نه ایدهآل من است و نه ایدهآل خانم حاتمی؛ ما خیلی بهتر از این فکر میکردیم و ایده هایمان هم بهتر است؛ از طرفی گروه، گروه خلاقیاند و تصویر و آرشیو و هنرمند را میشناسند.
* خانم حاتمی! دستمزدشان چقدر است؟
ما به هم قول دادهایم اینها راز بماند؛ آقای علیمردانی از من خواستند.
* غرض از این سؤال، میخواستیم بدانیم که آیا مثل سلبریتیها به علیمردانی دستمزد میدهید؟
این را برای بار دوم میگویم ایشان در این برنامه پای یک جمله ایستادند و واقعا رفاقت کردند و آمدند و اینکه آمدند باعث شد اتفاقات خوبی هم بیفتد.
میخواستیم کسی مجری باشد که به حاشیه نرود
* این نکته مهمی است که چرا بسیاری از برنامهسازان میکوشند به واسطه وجود فلان سلبریتی، بدون خلاقیت و نوآوری، مخاطب را پای تلویزیون بنشانند؟
محمد حاتمی (تدوینگر و جانشین تهیهکننده): بگذارید من پاسخ بدهم؛ خارج از اینکه ما خواهر و برادریم و با هم خیلی کار کردیم و حتی بارها به خاطر اختلاف سلیقه بحث هم داشتهایم اما واقعیتی که وجود دارد خانم حاتمی برخلاف بسیاری دیگر اصلا دنبال چهره سلبریتی نبوده و نیستند. بسیاری به دلیل وجود "خندوانه" و "دورهمی" و برنامهای مشابه دوست دارند که بیایند و اجرا کنند. ما به دنبال شکل جدید و متفاوتی از ارائه استندآب کمدی بودیم و مطمئنم تا الان تلویزیون به این شکل اجرای استندآپ نداشته است. به این معتقدم و ایمان دارم تنها کسی که میتواند این شکلی استندآپ کمدی اجرا کند "محمدرضا علیمردانی" است و البته به جای واژه استندآپ، میتوانیم بگوییم نمایش کمدی. قابلیت مهمی که دارد برخلاف بسیاری از مجریان هم سن خودشان، آنقدر متواضعند و این تواضع هم به رخ مخاطب میآید و هم عوامل. بارها مقابل صداپیشهها و دوبلورهای میهمان نشستهاند اما نخواستهاند توانایی صداپیشگیشان را به رخ بکشند. این خصوصیات را در بسیاری از سلبریتیها پیدا نمیکردیم. به این دلیل زمانی که داشتیم انتخاب میکردیم چون پیش تولید عظیم و گستردهای داشتیم خانم حاتمی به این نکات فکر میکرد؛ کسی مجری برنامه "چهل تیکه" شود که در عین احترام و تکریم میهمان، تسلط بر خاطرهبازی و گفتوگو، به حاشیه نرود.
الهام حاتمی: من تلویزیون را دوست دارم چون همه قشر و طیفی تماشاگر تلویزیونند از آن روستایی تا آن متمول و لاکچری!
* نمیخواهید پایتان را فراتر بگذارید و به سراغ آدمهایی بروید که گمنامند اما گذشته جالب و جذابی برای مخاطب دارند؟
زمانی میتوانیم این اتفاق را در برنامه "چهلتیکه" رقم بزنیم که برنامه آنقدر خوب جا افتاده باشد. همه آدمها بیننده "چهلتیکه" باشند اگر مثلا روزی خالق کیهان بچهها را دعوت میکنم مردم به خاطر اینکه آدم قبلی را میشناختند این را هم نگاه کنند. زمانی میتوانم انتقال بدهم که بدانم مخاطبم به نقطه خوبی رسیده است و الان در جاییام که درباره کتابهای درسی درباره همین کیهان بچهها و کارهایی که اوایل چاپ میشد، حتی بعضی اوقات فکر کردیم به کارخانهدارهایی که کالاهای نوستالژی برای ما میساختند.
"چهلتیکه" هیچ نسخه دیگری ندارد
* خانم حاتمی! برخی از برنامهسازیها مثل سریالسازی به اینجا رسیدهاند که همشکلند و شاهد فقدان خلاقیتیم. فکر کردهاید برای ادامه و حفظ برند "چهلتیکه" در فصلهای آینده چه خلاقیتها و نوآوریهایی داشته باشید که به تکرار نیفتید؟
شاید این نکته را همواره فراموش کردهام که بگویم "چهلتیکه" هیچ نسخهای در هیچ جای دنیا ندارد، این برنامه برای خودمان است و اولینبار است کسی این کار را میکند.
محمدرضا علیمردانی: من هم صحبت خانم حاتمی را قبول دارم در هیچ جایی چنین برنامهای تولید نشده است که تلویزیونی با آثار قدیمی خودش، خاطرهبازی کند.
حاتمی: البته شبکهای در تلویزیون فرانسه، برنامهای آدمهای قدیمی را میآورند و فقط با آنها صحبت میکنند. اما در "چهلتیکه" ایرانی مردم آهنگهای قدیمی را میشنوند، هنرمندان و تیکههای قدیمیشان را میبینند. اینجا فقط گفتوگو محور، برنامه را جلو نمیبریم. اگر "چهلتیکه" در فصلهای بعدی ادامه داشت قصد داریم خلاقیتهای جدیدی داشته باشیم که ترجیح میدهم کم و کیف آن را در آینده بگویم. اینکه در قسمت موسیقیهایمان یا استندآپ کمدی، با ایدههای جدید، تغییراتی میدهیم. من ادعایی ندارم شاید این کار برای من آزمون و خطا بود و جاهایی تجربه کسب کردم. در این 60 برنامهای که ضبط شد به اندازه 30 برنامه تجربه کسب کردم.
از "چهلتیکه" لذت نبرم، نمیسازم
* آیا پایانی هم برای "چهلتیکه" پیشبینی کردهاید؟ البته نوستالژی و خاطرهبازی تمام نمیشود.
من اگر فکر کنم روزی دیگر خودم از برنامه لذت نمیبرم، نمیسازم. وقتی برنامهای ساخته میشود عوامل و کارگردان کار از آن لذت نبرند قطعا مخاطب هم لذت نمیبرد.
شوخیهای دمدستی برخی دنبالهسازیها
* مشکل جدید تلویزیون همین دنبالهسازیهای بدون خلاقیت و پشتوانه است. برخی اوقات این دنبالهسازیها با پختگی همراه است و برخی اوقات هم فقط میآیند و میروند...
من هم قبول دارم که در برخی از این دنبالهسازی بدون تحقیق و پژوهش به آنتن میرسند؛ جذابیتی ندارند و شوخیها دم دستیاند. آنقدر این ضعفها وجود داشته و دارد که ما هم در اوایل راه زود قضاوت شدیم و شروع کردند به نقد جدی و اجازه ندادند چند قسمتی بگذرد و نقدها را شروع کنند. در صورتی که نوستالژی و یادآوری خاطرات، همیشه برای مخاطب ارزشمند بوده و است.
به طور کل در برنامهسازی وقتی قسمتها به مرور زیاد میشود، این کار تبدیل به عادت میشود. همیشه باید در برنامهسازی برای فرار از تکرار و دیده شدن، همواره فکر جدید و اجرای نویی را به رخ مخاطب بکشید. البته که ما تعداد قسمتهایمان کمند اما با این شرایط هم میکوشیم کار جدید ارائه بدهیم. یکی از نکات جابی که هر میهمان برنامه ما دربارهاش صحبت میکند دکور است. من با آقای قانع صحبت میکردم که دکوری میخواهیم بیننده و میهمان را به گذشته و خاطرات ببرد.
شخصیتهایی به "چهلتیکه" میآیند که کولهباری از تجربه دارند
* آقای علیمردانی شما بفرمایید که تلویزیون برای حفظ برندهایش باید چهکار کند؟
بدون تعارف باید پول بگذارد و به آدمهای کاربلد و اعتماد پس داده، کار واگذار کند. اینها خط قرمزها و ممیزیها را میدانند و بیننده و دستاندرکاران تلویزیونی را راضی میکنند.
* چهلتیکه آرام آرام تبدیل به یک برند خاطرانگیز برای تلویزیون میشود...
واقعا من تلویزیون را خیلی دوست دارم شاید در آینده رویاهای دیگری داشته باشم اما تلویزیون را خیلی دوست دارم و این برنامه را خیلی دوست دارم؛ به این دلیل که به نظرم اتفاقات خوبی میافتد زمانی که شخصیتهایی با کولهباری از تجربه میآیند و نکاتی را میگویند که میتواند برای نسل بعد تأثیرگذار باشد و بیشترین جملهای که من شنیدم این است که هر برنامهای پشت صحنه خوبی داشته باشد کارها به سرانجام خوبی میرسند و خوشبختانه ما در "چهلتیکه" پشت صحنه خوبی داریم. در این برنامه، آدمها راجع به یک چیز حرف میزدند که حال خوب باید در زندگی داشته باشیم. اتفاقی که امروز میافتد هرچه میدویم از هیچچیز لذت نمیبریم اما گاهی اتفاقات ساده در زندگی به انسان لذت میدهد. اتفاقی که گذشتگان برایشان اتفاقات سادهتر لذتبخشتر بود.
انتهای پیام /