فرانک کاپرا؛ تصویرگر رویای آمریکایی بر پرده نقرهای
تهران - ایرنا - فرانک کاپرا کارگردان سرشناس ایتالیایی - آمریکایی و یکی از برجستهترین فیلمسازان کلاسیک عصر طلایی هالیوود است که در کنار بزرگانی چون ویلیام وایلر و جان فورد از رکوردداران جایزه اسکار نیز محسوب می شود. او به جهت ترسیم رویای زندگی آمریکایی بر پرده سینما در میان سینمادوستان شهرت فراوانی دارد.
«فرانچسکو روزاریو کاپرا» متولد هجدهم می 1897 میلادی در سیسیل ایتالیا در 6 سالگی بههمراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرد. با وجود فقر شدید مالی پله های ترقی را یکی پس از دیگری گذراند و به دانشگاه راه یافت و به تحصیل رشته مهندسی شیمی در دانشکده فنی مهندسی کالیفرنیا پرداخت اما با این وجود پس از آن به سراغ صنعت سینما و فیلمساری رفت و با مهندسی دقیق آثارش و هنرمندی و خلاقیت ذاتی خویش، نبوغ خود در هنر هفتم را اثبات و به زیباترین شکل در هالیوود به تصویر کشید. او نمونه یک انسان سخت کوش برای نیل به اهدافش بود. زمانی که در هالیوود برای کاپرای جوان ارزش و اعتباری قائل نبودند، او هرگز پا پس نکشید و مصمم تر شد تا خود را به اثبات برساند و به تمام کمپانی های موفق آن دوره و سران هالیوود نه تنها خود را ثابت کرد، بلکه نشان داد که سرآمد کارگردانان دوره کلاسیک هالیوود است.
شاید اگر فیلم های کاپرا را از دوران طلایی سینمای هالیوود فاکتور بگیریم، وزن بزرگی را از سینمای آن دوران حذف کرده باشیم. بی تردید می توان گفت خوش به حال هالیوودی که کاپرای نابغه و استاد هنر سینما در آن جای گرفت.
فیلم شناسی فرانک کاپرا
فرانک کاپرا بازیگری را با حضور در فیلمهای صامت شروع کرد، هرچند کارگردانی و نگارش فیلمنامه آثار کمدی صامت را نیز برعهده داشت.
پس از آنکه کاپرا در 1934 میلادی فیلم «در یک شب اتفاق افتاد» را با مشکلات زیاد ساخت، شروع به کارگردانی آثار برجسته دیگری برای کمپانی کلمبیا کرد که از آن جمله میتوان از «نمیتوانی این را با خودت ببری»، «چه زندگی شگفتانگیزی»، «افق گمشده» و «آقای اسمیت به واشنگتن میرود» نام برد.
بازیگران زیادی چون «گری کوپر»، «جین آرتور»، «جیمز استوارت» و «باربارا استانکی» بخش عمدهای از موفقیتهای سینماییشان را مدیون «کاپرا» بودهاند.
فیلمهای کاپرا در دهه 30 میلادی موفقیتهای چشمگیری را در جوایز آکادمی اسکار بهدست آوردند. «در یک شب اتفاق افتاد» نخستین فیلم کاپرا بود که توانست پنج جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد و زن و بهترین فیلمنامه را بهدست آورد.
او در 1936 میلادی دومین جایزه اسکار بهترین کارگردانی خود را برای «آقای دیدز به شهر میرود» کسب کرد. 2 سال بعد، او سومین جایزه اسکار بهترین کارگردانی خود را در مدت تنها پنج سال به کارنامه افتخارات خود افزود و اینبار «نمیتوانی این را با خودت ببری» نیز اسکار بهترین فیلم را برای او بههمراه داشت.
او علاوهبر سه جایزه اسکار بهترین کارگردانی، سهبار برای فیلمهای «بانویی برای یک روز»، «آقای اسمیت به واشنگتن میرود» و «یک زندگی شگفتانگیز» نامزدی بهترین کارگردانی اسکار را تجربه کرد.
کاپرا روز پنجم مارس 1936 میلادی میزبانی مراسم هشتمین دوره جوایز اسکار و در سالهای 1935 تا 1939 میلادی ریاست آکادمی اسکار را برعهده داشت.
وی در جریان جنگ جهانی دوم هشت اثر مستند از جمله «مقدمهای بر جنگ» (1942)، «حمله نازی» (1942)، «جنگ بریتانیا» (1943)، «تفرقه و حکومت» (1943) و «دشمنت را بشناس: ژاپن» (1945) را کارگردانی کرد.
فیلم مستند هفت اپیزودی «چرا میجنگیم» شاهکار تبلیغاتی «کاپرا» محسوب میشود که موفق به کسب جایزه اسکار شد. همچنین فیلم «مقدمهای برجنگ» او توانست در 1942 میلادی جایزه اسکار بهترین اثر مستند بلند را برای او بههمراه آورد. کاپرا خود این آثار مستند را از بهترین ساختههایش میدانست.
فیلم «یک زندگی شگفتانگیز» اگرچه در گیشههای سینما به هیچ عنوان موفق نبود اما در پنج بخش نامزد اسکار شد و از طرف انجمن فیلم آمریکا در فهرست یکصد فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفت.
کاپرا آخرین فیلم خود را در 1961 میلادی با نام «مشتی معجزه» (در ایران به «معجزه سیب» مشهور است) را ساخت. او همچنین قصد ساخت اثری عملی داستانی را نیز داشت که حتی به مرحله پیشتولید نیز نرسید.
از دیگر ساختههای این کارگردان ایتالیایی میتوان از «قدرت رسانه» (1928)، «زیردریایی» (1928)، «راه قدرت» (1928)، «پرواز» (1929)، «جنون آمریکایی» (1932)، «چای تلخ ژنرال ین» (1932) و «ممنوعه» (1932) نام برد.
نمایی از فیلم «یک زندگی شگفتانگیز» از برجسته ترین آثار فرانک کاپراجایگاه هنری و سبک فیلم های فرانک کاپرا
مهم ترین ویژگی کاپرا در فیلم هایش نگاه عمیق انسانی و خوشبینانه او به ارتباط میان آدم ها و نگاه زیبای او به زندگی است. در دنیای او آدمها با کمک عشق، امید، مهرورزی و صداقت کارهایی بس بزرگ انجام می دهند و حتی اگر در زندگی شان شکست بخورند، ناامید نمی شوند و از حرکت باز نمی ایستند. با وجود نگاه خوشبینانه کاپرا و اینکه او به شکست اعتقادی ندارد، اما گاهی در آثارش با ظرافتی بی نظیر انتقادهای اجتماعی را حتی در دل طنزی شیرین مطرح میکند. دلیل موفقیت این کارگردان توانایی اش در تسخیر ذهن تماشاگر است.
برای نمونه فیلم «نمی توانی آن را با خود ببری» درام کمدی زیبایی که کاپرا 1938 میلادی آن را ساخت، برنده 2 جایزه اسکار (بهترین کارگردانی و بهترین فیلم) و نامزدی پنج جایزه اسکار در بخش های دیگر شد.
در این فیلم موفق، کاپرا بر فلسفه زندگی و هدف آن دست می گذارد و خانواده ای متوسط را به تصویر می کشد که در زندگی به دنبال علائق قلبی شان رفته اند و کاری را که دوست دارند، انجام می دهند، خواهری که مدام در حال تمرین رقص باله است، مادری که فقط نمایشنامه می نویسد، پدری که با دوستانش در زیر زمین خانه همواره مشغول اختراع چیزهایی هر چند ساده و مورد پسند خویش است، پدر بزرگی که سازدهنی می زند و از آن الهام می گیرد. آنها انسان های خوش قلبی هستند که پول کمی در می آورند، اما شاد و خوشبخت هستند و از طرفی دیگر خانواده ثروتمند تونی را به تصویر می کشد، پدری که فقط و فقط به دنبال کسب درآمد بیشتر است و چیزی از زنده بودن و زندگی دستگیرش نمی شود. فیلم به نوعی به انتقاد از زندگی فردی و اجتماعی می پردازد، طبقه ضعیف و قدرتمند با هم مقایسه میشوند و در آخر صحبت های پدربزرگ اندیشمند آلیس در پدر تونی اثر کرده و نگرش او به زندگی را در بستر زمان تغییر می دهد و او را با خوشبختی واقعی آشنا می کند.
کاپرا تاثیر گذارترین و فوق العاده ترین فیلم خود «این زندگی زیباست» را در 1946 میلادی ساخت که در پنج بخش، نامزد دریافت جایزه اسکار شد. این اثر حق واقعی خود را از اسکار نگرفت، اما تا به امروز بالاترین جایزه و جایگاه را در قلب مخاطبان در سراسر دنیا دارد و محبوب ترین فیلم در تاریخ سینماست.
فیلم با پلانی در شب کریسمس در شهری ساکت شروع می شود، صدای دعاهای مردم این شهر به گوش می رسد که از خدا میخواهند به یک نفر کمک کند. سپس دوربین تصویر را به بالا و سمت آسمان و ستارهها می برد، در این لحظه صدای فرشتگان به گوش میرسد که درباره کمک به مرد ناامیدی صحبت می کنند که تصمیم گرفته به زندگی خود پایان دهد، فرشتهای که هنوز به درجه ای نرسیده که بال داشته باشد، فرصتی در اختیارش قرار می گیرد که به زمین بیاید و مرد را نجات دهد و در صورت موفقیت بال هایش را می یابد. جیمز استوارت در نقش جورج بیلی این مرد ناامید را نه بازی که بسیار دلنشین زندگی میکند. فیلم به نوعی به دغدغه های روح آدم می پردازد و بی شک از مسحور کننده ترین آثار کلاسیک طلایی سینمای هالیوود است که کاپرا به بهترین شکل ممکن آن را به صورت تصاویری الهام بخش خلق کرد.
نمایی از فیلم «نمی توانی آن را با خود ببری»سکانس پایانی زندگی فرانک کاپرا
فرانک کاپرا سوم سپتامبر 1991 میلادی در 94 سالگی از دنیا رفت، او در مدت فعالیت هنری خویش 58 اثر بی نظیر و شگفت انگیز را در ژانرهای متفاوت کارگردانی کرد، کارگردانی که خیلی از کارگردانان بزرگ تا به امروز تحت تأثیر فیلم های او، فیلم ساخته اند.
*س_برچسبها_س*